We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
ویز دوانی (پیام)
پادت هست آنجائیکه شبپور بیدارباش میزدند یا شیپور هرچیز دیگر یکه بود وآن سرباز میدوید بطرف سکول ی که وسطش تیر پرچم بو که پرچم را بالا بکشد وهمینطو رکه میدوبد با يك لکد يك بطری خالی مشروب را ازسرراه میپرانید » پادت هست ؟
۰ ععدش آنجاکه جنوبیها سرباز نداشتند » سربا زکم داشتن د که بفرستند به جنگ وبچه مدرسهایها را به صف کرده بودند ولباس پوشانده بودند و اسلحه داده بودند وروانه کرده بودند و بچهها چه عشثی می کردند با آن لباس و اساحه ویعد همینطور که دانتند میرفتند وازتوی خیابانهای اين شهر پا دهکده رد میشدند » نشان داد پشت شیشه پنجره طبثه بالا » دوتا بچه که ی را ۳ مبر و ند جنگ .
کمانم هس جاها بو د که یکی ازپسر بچهها با وجود اینکه مادر شگفته بود نبابد برود جنگ بواشکی آمده بود توی صف پیش بچههای دیگر ومادر » آهد و گوش اورا گرفت و کننان کشان برد خانه . (اين بچه يك طبل گنده همر اهش بود » قرار بود طبال صف باشد) . بعد شکه صف بچهها راه افتاد نشان داد که ازپنجره عثبی بك خانه اول بك طب لگنده افناد ببرون و بعد هم سر با ز کوچولو پرید بیرون وطبل را بغل زد وحالا ندو » کی بدو .
ود 2 2
« میخواهم دلم را بتو بگویم . . . به ژنر ال هوارد بگوئید دل اورا میدانم . آنچه که او پیشتر از ای نگفته بود من در دل خود دارم . ازجنگیدن خسته شدهام . پیرهای ما مردهاند . سرد است . بچهها ازسر ما خشك میشو ند وما رو انداز ندار یم . مردم ما به تیهها فر ار کر دهاند » روانداز ندارند » غذا ندارند وهیچکس نمیداند کجا هستند . میخو اهم دلم را بتو بگویم . میخواهم میان تیهها بدنبال کو دکانم بگردم . شاید آنها را بين مردهها بیدا کنم . من گوش بده ء میخواهم دئم را بتو بگورم ی ی و . دیگر ه رکز نخواهم جنگید . . پس ر کی بود که موهای بور بلند داشت » وبسر جانوین بود» بادت هست ؟ ۱ بود » حالا پسره آمده بود توی چادر یکه مثلا" مثر فرماندهی بود وجلوی پدرش ابستاده بود » مثل بك سرباز و پدروپسر روبروی هم الستاده بودند بدون هیچ اظهار خصوصیتی وحالا پدره مدتهاست که پسرش را ندیده و ابداً بروی خودش, نمیا ورد وپسر هگ زارش خودش را داد وسلام نظامی داد وبدره هم جو اب به سلام اورا داد وبسره ازچادر رفت بیرون » فط دراین موقع بو که بدره رفت جلو » رفت طرف تبر ی که وسط چادر بود ( و آن موقع پسره پشت به این تبر ابستاده بود) وبعد هعلوم بو که موقعی که پسره آنجا ایستاده پدره روی تير طول قد بسره را نشان کرده » آمد جلوی تیر ابستاد دستش را گذاشت روی نثطهای که جای قد پسره بود وبعد متاسه کر د که دیگر چیزی نمانده به قد خود او برسد ومعلوم بود که خیلی وقت است که پسرش را ندیده که دراین مدت این همه او قد کشیده وبرای خودش مردی شده . اما موقع یکه روبروی هم استاده بودند انگار نه انگار .۰ » يك شب هی مکه رفته بودیم تراس آن سینما بادت هست که بارا نگرفت اما ما همانجاکرفتیم نشستیم وحسابی خیس شدیم ونرفتیم عبتر زیرستف بنشینیم وخیس خیس شدبم وبعدش نمیدانم کداممان سرما خوردیم ؟ که بعداً «ناصر » م ی گفت آدم دلش میخواست ازجاش بلند شود » پیاید نوی راهروی وسط ردیف صندلیها » همانجا رو به پرده سینما بزانو دربیاید و سجبه کند . . . بادت هست کجا را م ی گفت ؟ آنجائ ی که جانوبن رسید به ناتالیوود » بر ادرزادها شکه سرخ پوستها چند سال ميشد که دزدیده بودندش » وحالا جانوین چتدر با سرخپوستها رکه برادر و زن برادرش را کشته بودند) لج بود بماند . جانوین رسید توی بیابان به ناتالیوود که دبگر حسابی بك سرخپوست تمام عیار شه بود با سروربخت سرخ پوستی وحتی دلش نمیخواست ازسرخ پوستها جدا شود (واصلا" قبلش جانوین بكدفعه هفتتیر کشیده بو که دختره را بزن که جفری هانتر نگذاشته بود) وحالا خلاصه دوباره توی بیابان رسیدند بهم ودیگر برای دختره جای فرار نبود وجانوین بهش رسید و گرفتش وبغلش زد وبلند شکرد با بك غیظی وهمینطور دختره را جدا ازخودش
دالتون ترومبو : «سوارکاران » .
رت د قلعه آپاچی » .
۲ و ۳ «سواره نظام » .
9 قسمتی از خطابه « جوزف » سررکرده قبیله سرخ پوستان « نزپرسه » هنگام تسلیم به ژنرال هوارد . هو تب «ریوگرانده » .