We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
سخانس چهارم داخلی روز خانه محمد مادر روی زمین دررختخواب خوابیده » سرش را بلند میکند و بدر خانه
9اه میکند . ۱
1 محمد بطرف میز کوچك کنار دیوار مپاید » کتابهایش را روی میزمیگذارد .
بطرف چراغ خورا کپزی میرود دیگ را ازروی چراغ برمیدارد » کاسهای ازروی
آمیز برمیدارد .
مادر : چراغو خاموش کن هعسوت میک و لحاف را روی
وش میکند.
۱ محمد چراغ را خاموش میکند » کاسه را توی دیگک میزند وآش برمیدارد »
ازروی میز يك نکه نان ويك قاشق برمیدارد » بطرف پنجره میرود وتوی دراه
بنحره مینشیند وشروع بچوردن میکند . مادر سرفه میکند .
محمد به مادر . میکند .
مادر دررختخواب چابجا میشود .
محمد کاسه را برمیدارد وآش را هرت میکشد . صداء, سرفه مادر . صحنه
ثاربك میشود .
سکانس پنجم خارجی روز خیابان محمد با پسبچه دیگری سرپیچ خیابان ایستادهاند پسربچه سیگار میکشد وپشت سرحم به سیگار پكث میزند . محمد باو خیره نگاه میکند . پسربچه پنك دیگری به سیگار میزند وروی زمین تف میکند . ازپشت دبوار سرپیچ خیابان مردی بداخل خیابان میپیچد . پسر بچه دستپاچه سیگار را به محمد میدهد . ۱ مرد جلوی آنها میرسد ويك سیلی به پسربچه میزند وبعد پسربچه را راه میاندازد . " يك عصا دردست.مرد است چند قدم که میروند مرد میایسند عینکی ازجیش بیرون میآورد وبه چثم میزند دستش را روی شانه پسربچه میگذاره ازنان براه میافتد . 7 محمد به آنها نگاه میکند 3 مرد و پسربچه دور میشوند . محمد بطرف مدرسه میدود . حیاط مدرسه خلوت است بچهها سر کلاس حستند محفد ازرآهرو میگذره وواردگلاس میشود . معلم مشغول درسدادن ی بودی .؟ محمد هما نطو رکه دستش بالاست سرش را بزیر میاندازد . معلم : برو بشین . محمد میرود سرجای خود مینشیند » معلم به درسدادن ادامه میدهد . محمد ازپنجره به کوچه نگاه میکند چند پسربچه » آ نطرف خیابان روبروی پنجره ایستادهاند وبرای هم چیزی تعریف میکنند . صدای معلم : برو بیرون . محمد سرش را برمیگرداند . معلم به یکی ازشا گردان. نگاه میکند . 3 «پسر بچهای » ازجا بلنه میشود» بطرف دز میروه اجازه میگیرد واز کلاس دج میشود .
معلم بر ی ادامه میدهد . محمد از بز پنحره به کوچه نگا ۹
سر بچه اخراج شده ی بچههای نوی کوچه" میپیو ندد وبه محبت
۱ آنها گوش میدهد .
صحنه ثار نات مشود .
سکانس ششم خارجی روز مغازه سزیفروش
و . محمد با .۰ بیرون میاید ویطرفی»میر ود,,
محمد از کنار چند خانه چوبی میگذرد ازشیبی سرازیر میشود ودرامتداد ساحل بطرف نیزار میرود کنار آب میاینتد وبدرپا نگاه میکند..
روی دربا قایقی دیده مشود که بطرف ساحل میاید .
محمت کنار ساحل متنظر استاده . ۰
«قایق» نردیکتر میشوداب
ی
فاصله «قایق» با ساحل کمتر میشود .
محمد کنار آب قدم میزند ومننظر است
اکنون «قایق» بوضوح دیده میشود مردی درقایق نثسته وبطرف ساحل پارو میزند .
محمد باو نگاه میکند .
مرد ازقایق پائین میآّید طناب قایق را میگیرد وقایق را به ساحل میا ورد طتاب رابطر فا حضند مسا دار ۱
محمد طناب را میکیر اه ده در کنار ساحل قرار دارد میبندد ,
مرد نوی قایق میرود وماهیهائی را که صید کرده بطرف محمد میاندازد .
محمد ماهیها را درون کیسه میربزد کیسه را برمیدارد و بطرف شهرمیرود. ۰
محمد ازجلوی يك ساختمان قدیمی عبور میکند . ۱
محمد از کوچهای میگذرد وبطرف مفازه سبزیفروش میرود .
محمد -وارد مغازه میشود پساز لحظهای محمد که پول ماهیها را گرفته بیرون میاّبد وبطرف قهوهخانه میرود .
«قهوهخانه» شلوغ است عدهای ماهیگیر درآنجا نثستهاند وغذا میخورند پدر محمد کنار پیشخوان ایستاده وعرق میخورد . ۱
محمد بطرف او میرود وپول ماهیها را باو میدهد پدر پول را میشمارد ودرجیش میگذاره .
محمد ازقهوهخانه بیرون میاآید .
محمد درپیاده رو خیابان ازجلوی کفاش دوره گردی عبور میکند يك پاسبان جلوی مغازهها قدم میز ند .
مردی درب هنی مغازهاش را پائینمیکشد کر
محمد جلوی نانوائیمیرس اززپنجره کوچك مفازه به صاحب دکان میگوید: . آقا دوتا نان بده .
صاحب مغازه پول را میگیره و دوتا نان باو میدهد .
محمد از کوچهای میگذرد ازسجد صدای دعای شب جمعه شنیده میشود محمد جلوی مسجد که میرسد به داخل حیاط مسجد نگاه میکند دختر بچهای روی سکوی کنار حوض نثسته به محمد نگاه میکند وسرش را پائین مياندازد محمد راه میافند وبطرف خانه میرود . صحنه تاربك میشود .
وه تیه ری میرم ند 2۱:0۱ 7 ۳ توی سفره میپیچد