We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
۱ _" ۳ قاشق تفر وتو وآزتوی 9 ک غذا میخورد . ۷ محمد بات نکه نان دردها نش میگذاره و دوباره اش را با کاسه سرمیکشد ۰
مادر قاشق بدست نثسته وخیره به زمین نگاه میکند .
محمد کاسه را میبرد وروی میز میگذارد بطرف گوشه اطاق میرود
ی کتابهایش جستجو میکند وکتابی بیرون میاآورد بطرف در گاه پنجره میرود همانجا مینشیند وسرسری کتاب را ورق میزند .
مادر : پاشو برو آب بیار .
محمد ازجا بلند میشود از گوشه اطاق سطلی برمیدارد وبیرون میرود .
آدامه سکانس هفت خارجی و ۱
محمد سر چاه میرود سطل راکه طنابی بان 0 لین است توی چاه میاندازد وازچاه آب میکشد سطل را با زحمت ازچاه بیرون میآورد وبطرف خانه میرود .
ادامه سکانس هفت داخلی شب خانه 1
محمد سطل را وسط اطاق میگذارد میرود دوباره توی در گاه مینشیند و با کناب مشغول میشود .
مادر ازجا پلند میشود وبطرف میز میآید تا ظرفهای کثیف را جمع کند .
محمد کتابش را ورق میزند .
مادر ظرفها را کنار سطل میگذارد وشروع به شستن ظرفها میکند .
با دای در رش را بلند مکند ۱
در باز میشود و پدر وارد میشود کلاهش را برمیدارد وبه میخ کنار در آویزان میکند .
محمد دوباره خودش را با کتاب مشغول میکند .
پدر لیوان روی بشکه حلبی آب را برمیدارد وآنرا آب میکند ازلیوان آب میخورد نگاهی به محمد میکند : درس بخون .۰ .۰ .
محمد نگاهی به او میکند و کتاب را ورق میزند .
۱ مادر به محمد نگاه میکند .
پدر به طرف تخت خوابش میرود وروی لبه تخت مینشیند وچکمههایش را درمیآورد » دوباره به محمد میگوید
محمد به او نگاه میکند .
: درس بخون .
پدر نیم تنهاش را درمیآورد و با شلوار روی تخت دراز میکشد ازاین دنده بهآن دنده میغلطد هما نطور که خوابیده دستشرا بلند میکند: اون درو بهبند . محمد ازجا بلند میشود به کنار اطاق میرود تشکی را کشانکشان بگوشه اتاق میکشد و روی زمین میاندازد برمیگردد لحافی را هم بهمان وضع میآوره وروی تنك میاندازد چکمهها و کتش را درمیا ورد وتوی رختخواب میرود . مادر ظرفها را میشوید . صحنه تاريك مشود .
9
ین یت ی
۱
۱
محمد ازروی دست نفر پهلوئی خود نگاه میکند با وحشت به معلم نگاه میکند وازشا گرد پهلودستی چیزی میپرسد .
معلم دکته میگوید .
محمد ازروی دست پهلوئی مینویسد .
در باز میشود و فراش وارد کلاس میشود جلو میرود ودر گوش معلم. چیزی میگوید معلم سرش را تکان میدهد فراش مدرسه میرود .
معلم با صدای بلندتر به دیکته ادامه میدهد:.
معلم جلوی نختنه سیاه راه میر ود ودیکنه 1
بچهها مینویسند . محمد ازروی دست پهلوئی مینویسد . معلم دیکنه میگوید .
باز میشود مدیر مدرسه نا کمر داخل مشود بازرس جلوی او واردکلاس ميشود .
معلم برپا میدهد : برپا .
بچهها فوراً پلند میشوند .
پکی از بچهها گزارش میدهد : برپا » محترماً معروض میدارد عده افراه ار پنجم «ب » سی نفر يك نفر غائب بقیه حاضر » این زنگ » زنگ املاء . آموز گار مربوطه آقای زمردی .
بازرس لبخند میزند : بفرمائین » بفرمائین .
مدیر به بازرس : معرفی میکنم
بازرس با معلم دست میدهد معلم تعظیم میکند : خیلی خوشوقتم .
آ قای زمردی آموز گارکلاس پنجم رو حضورتون
4 يك اتفاق ساده
0۹