We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
جنگ » کهنه . مصنوعی و لمسنشدنی به نظر کت مه ول وحود پداشت شا موقع و مقام و حتی خانواده وجود نداشت. مسئله مهم وتنها مسئله مهم ارتباطهای انسانی بود. «وایلر» اضافه میکند:
«فقط ارتباط با مردمی مطرح بود که ممکن است فردا مرده و دیگر وجود خارجی نداشته باشند. این يك نوع سیار شگفتانگیز قلمرو فکر انسانی است. و باعث تأسف است که جنک چنین حالت و ارتباطی را در مردمان توجود میا ورد».
در طول جنگ سالانه بیش از چهارصد فیلم در هالیوود ساخته میشد و هرهفته پیشاز ۸ میلیون آمریکائی بدیدن فیلمها میرفتند. بزر گترین موفقیتتجاری هالیوود درهمینزمان بود» اما فیلمها خیلی کم واجد ارزشهای هنری و کیفیت خوببود و بهمین ترتیب بندرت دربین شخصیتهای آنوقت هالیوود ميشد قریحهٌ سرشاری پیدا کرد.
«وایلر» در قرارداده خودش با «مترو گلدوینمابر» ساختن يك فیلم دیگر را بهعهده گاشت. «سافوئل کلدوین» نب از باز گفت کار گردان اول استودیوش به هالیوود بهشعف آمده بود. «گلدوین» به «وایلر» در انتخاب موضوع فیلم آزاد ی کامل داد. یکی از نقشهها کپیه فیلمی از روی زندگانی ژنرال آیزنهاور فاتح جنگ جهانی دوم بود. طرح دیگر ساختن يك فیلم کمدی. بنام «همسر کشیش» بود. اما «وایلر» بهخواندن داستانی بنام «افتخار برای و ار «متکینای کانتور» مشغول شد و این داستانی بود که او میخواست بصورت فیلم درآاورد.
« کانتور» يكروزنامهنگار و داستاننویس متخصص حوادث جنگهای استقلال آمریکا بود و در این زمینه چند فیلم از آثار او قبلا" تهیه شده و با «گلدوین» آشنائی داشت. گلدوین در ماه اوت ۱۹6 تصویبری از چند ملوان آمریکائی که از جنگ به کشورشان باز میگشتند روی جلد مجله تایم دیده و مقالهای را درباره ها و اینکه جگونه حواهند توانست خودهانراا با موقع و افراد جدید تطبیق دهند. خواندهبود. پس سفارش تهیه سنارپوئی را مربوط به ازجنگگ بر گشنتهها به« کانتور» داد و «کانتور» در قبال دوازدهه ز اروپانصد دلار» داستان «افتخار برای من» را برای او نوشت.
در ژانویه ۱۹6۵ این سناریو در دست « گلدوبن» بود. ٩ ماه بعد «وایلر» و «رابرت شروود» که در زمان جنگ مشاور اطلاعاتی فرانکلین روزولت و دوست صمیمی «واپلر» بود
برای تهیه سناربوی جدبدی از این داستان به مطا لعه پرداختند.
داستان مربوط به سه مرد از جنگ بر گشته به شهرستان «سیتیبون» بود. یکی از آنها سروان نیروی هوائی «فرد دری» بود که قبلاز جنک زندگانی دلخواهی نداشت. پدرش میخواره و مادرخواندهاش زن شلختهای بود.
«فرد» فقط چند روز پیشاز اعزام بهجبهه جنگ با دختری بنام «ماری» ازدوا جکرده بود. در باز گشت به خانه «فرد» همسرش را درآغوش پك ملوان سابق میپیند پس باندازه کافی پول به همسرش میدهد تا دست از سر او بردارد وبه طلاق رضایت دهد.
« ال استیفنسن » شخصیت دوم مرد میانه سالی است که در زمان جنگ گروهبان پیاده بودهاست ودر باز گشت بهزند گی آرام گذشتهاش» با همسر و دختر و پسرش که حالا بررگ شده
و بهبحران جوانی رسیدهاند» مواجه میشود. او
قبلا" بانکدار پوده واپنك هم مشکلی برای امرار معاشندارد. اما جنگ دید گاه اورا از زندگانی و نحوه کارش عوض کرده است و همین مشکل مهمی در مواجهه او با کار و روابط اجتماعیاش سومین مرد جوان ۱ ساله بنام «هومر پاریش» است که در حادثهای بهتشنج عضلات مبتلا شده و قادر بهکنترل حرکات بدنی خویش نیست. او خود را بیچاره میبابد و بخصوص ازاین ترسدارد 5 همکالاس سایق ومعشوقهاش «ویلما» فقط براثرترحم به ازدواج با او رضایت دهد. هومر خودرا فقط با مشروب فسلی میدهد و بدینترتیب میرود که يك دائم الخمر شود. «فرد» عاشق دختر «ال» میشود. «ال» نگ شود شکنه است از بانت انا مبکید که مقررات بانك را بخاطر وام بدوست زمان و «هومر» پس از مرافعه با پدر ومادرش تصمیم بهخوه کشیمیگیرد اما داستان سرانجام با نکتهای ازامید پایان مییابد و«ویلما» با مطالعه دررفتار با معلولین» میکوشد به كمك و درك «هومر» بهشتا بد. ۱ «وایلر» و «شروود» با دست داشتن ابن داستان بهطرح موقع ومکان پسازجنگ واینکه چگونه بهتر و موثرتر میتوان آنرا بهشکل فیلم درآورد پرداختند. «گلدوین» شخصاً از تهیه فیلمی براساس این داستان استقبال میکرد ولی به «وایلر» و «شروود» هشدار داده بود که در گسترش و خلق آن زباد رادیکال نباشند. از جمله او فصلی را که «شروود» در مورد اعتصاب علیه بدی مسکن نوشته بود» حذف کرد. «وایلر » تصمتم گرافت وضعیت «هومر »را عوض کند. چون حس میکرد نقش بك افلیچ را باید (بازی) کرد و چنین بازی» مصنوعی و نامتناسب جلوه میکند. پس او و «شروود»
به دیدار ازییمارستانهایی پرداختند که درآ نجاها افراد ناقصالعضو حاصل جنگ نگاهداری ميشدند. دربیمارستان «پاسادنا» چهارجوان فاقد دست بودند که در يكث اطاق نگهداری ميشدند و نیازمندیهای آنان توسط پك پرستار مرد
یکی از آنها به «وایلر» گفت: میخواهید فیلمی درباره آدمهائی منل ما بسازید. پول سرشاری نصیبتان میشود» نه؟
«وایلر» بهآنها نشانی گروهبانی را بنام «هارولد راسل» داد که در يك فیلم خبری جنگی دیده بود که چگونه در مانوری در کارولینای شمالی بهدستهایش آسیب رسیده بود. یکی از ناقصالعضوها گفت : «هارولد» زا میشناسیم. چهجوان خوشبختی. چون بازوهایش سالم است و میتوانشد برایش دست مصنوعی بگذارند.
«هارولد»سرانجام برایابفای نقش«هومر پاریش» برگزربده شد. بخصوص که درست مثل «هومر» هرگزمایل نبود بخاطر نقصعضو کسی برایش دل پسوزاند.
«وایلر» در «اونتاربو» 2۰ کیلومتری «لوس]آ نجلس» بهقبرستانی ازهواپیماهای جنگی و بمبافکنها برخورد کرد که به علت پابان جنگ دیگر فرصت استفاده از آنها پیش نیامده بود. «وایلر» درحالیکه به صدها هواییمای فاقد موتور و سایر اشیاء این محل اشاره میکرد به سر وود» اگعت ما باپد از این صحنه در فیلم استفاده کنیم.
«شروود» داستان مربوط به «فرد دری» را در سناربوی جدید خود دوبارهنوبسی کرد. در سناریوی جدید» «فرد» بجای برخورد با همسرش که ملوانی را به معاشقه گرفته است» پیشتر در عشق با دختر «ال» دز کر میشو و هسر او بهعنوان سمبلی جهت تغییر احساس وهیجان «فرد» بکار میاید.
فیلمنامه « بهترین سالهای زندگی ما » براساس داستان «افتخار برای من» و همچنین انتخاب هنرپیشهها در بهار سال ۱۹7 تمام شد. با نکه «فردريك مارچ» و «دانا] ندروز» هيچيك در جنگ شر کت نکرده بودند» «وایلر» آنها را بازیگران کاملا" مناسبی برای نفشهای «ال استفنسن » و «فرد دری» تشخیص داد. «ترزا رابت» نقش «پگی» و «میرنالوی» نقش مادر او را بهعهده کرفت و «کتی اودانا ۵ ۱ بهازدواج «رابرت واپلر» برادر «ویلیام وایلر» درآمد بهعنوان چهره جدبد نقش «ویلما» را عهدهدار شد.
«گ رگتولند» فیلمبردار محبوب«وایلر» میحنندا ۰ بة کار فیلمیداری او رداعت و ۳۲ «وایلر» درآوریل + آغاز ودر اوت همانسال بهپایان رسید.