Cinema - Tehran International Film Festival (Dec 1974)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

بای پلیس بده بمن! (رئیس پلیس-با دستی لرزان کوفی را میکبرد) ۰ بله » منم عو . . شما کی حستین ؟ رئیس پلیس نگاهی سریع پطرف زن سیاه‌پوش افکنده و با دقت گون میکند. صورتش درهم میرود. با صدائی مضطرب میگوید: رئیس پلیس به‌اسرار واقعی مرک پی ببرم؟ . صدای آ هسته وت و شنیده ميشود. رئیس پلیس آلو ۱ . . آلو ! . جلتار روی تلفن میزند. بعد ناامیدانه |گوشی.را میتگذارد. در ورودی لورستان داخلی شب ساعت حدود بازده شب است. يك تا کسی جلوی در گورستان توقف میکند. وی لس از تاس پیاده شده بطرف در اهنی,گورستان میروه و زنک میز ند. يك نگهبان در را باز ميکند. نگهبان چی میخواهین؟ رئیس پلیس میخوام بیام نو. نگهبان قبرستون این ساعت تعطیله. رئیس پلیس میدون. اما من آقای ریشوین هستم. مقبره خونوادگیم اینجاست . . . بزارین بیام تو نگهبان ولی اجازه مخصوص لازمه. رئیس‌پلیس عصبانی کارت شناسائی‌اش را درآورده به نگهبان میدهد. رئیس پلیس (آهسته) من رئیس پلیس هستم. نگهبان کارت را میگیرد» میخواند وپس میدهد. نگهبان خیله‌خب . . . بیاین تو (رئیس پلیس با عجله داخل میشود) باهاتون بیام؟ رئیس پلیس نه . . . نه . رئیس پلیس در یکی از خیابانهای گورستان براه میافند. دوربین روی نگهبان میماند. شانه‌هایش را بالا میافکند بعد بطرف تلفنی که روی دیوار نصب‌شده میرود و گوشی را برمیدارد. نگهبان آلو . آلو ؟. تس ۰ آمشب؟ ۰ ... اه » گورستان خارجی شب مهتاب همه‌جا را روشن کرده است. رئیس پلیس با عجله از میان گورها بطرف دوربین میآید. يك چراغ قوه در دست دارد که روشن نیست. رئیس پلیس مقابل مقبره خانواه‌گی میرسد. يك لحظه تردید میکند بعد با قدمهائی مصمم به‌درر برتزی مقبره نزديك شده, کلیدی از جیبش بیرون میآورد وقفل را باز میکند. در با صدای خشکی باز ميشود. رئیس پلیس چراغ قوه‌اش را روشن کرده» داخل # ی مقبره داخلی شب داخل فضای تاريك مقبره چند تابوت روی سکوهائی قرار داده+سلهاست . رئیس‌پلیس ازپله‌ها پائین میاید ونور چراغش را روی تابوتها میاندازد. کلاهش‌را روی يك تابوت میگذارد وبطرف تابوت بعدی میرود. از در تابوت موحای بلند قهوه‌ای‌رنگ جسد بیرون آمده» رئیس پلیس يك لحظه موها را نوازش میکند بعد نا گهان متوجه تلفنی میشود که کنار تابوت قرار دارد. گوشی تلفن را برمیدارد» نگاه میکند و دوباره سر جایش میگذارد. بعد سعی میکند در تابوت را باز کند ولی موفق نميشود. چراغ قوه را روبطرف تابوت میگذارد. از جیب پالتویش يك قیچی بیرون میآورد وتیغه آنرا لای در تابوت فرو ميکند. با تمام قوا سعی میکند در تابوت را با ز کند. صدای قزقز چوب شنیده میشود. از دور صدای پارس سک بگوش میرسد. ناگهان در قسمت عقب تصوبر درمقبره باز ميشود. از بیرون نوری بداخل میتابد وصدای پا بگوش میرسد. نگهبان (خارج از تصویر) خودشه! " نگهبان همراه با دو پلیس و يك ژاندارم داخل میشود. همگی بطرف رئیس پلیس رفته اورا دستگیر میکنند. رئیس پلیس مقاومت بخرج میدهد. رئیس پلیس شماها چنون شده . . . ولم کنین! نام بییش! رئیس پلیس (هم‌چنان مقاومت میکند) نمیدونین با کی طرفین ! . بهتون دستور میدم ولم کنین. من رئیس پلیس هستم! 9 ژاندارم حرفهات‌رو تو پاسگاه بزن! رئیس پلیس (خشمگین) بهتون میگ ولم کنین !.. خبردار واسین 1.. شماره‌هاتون فورآ!. شماره‌هاتون‌رو بگین! پلیسها و ژاندارم بیآنکه بحرفهايش توجهی کنند اورا بطرف در میبرند. دوربین روی نگهبان میماند. نور چراغش را باطراف میاندازد تابوت را چندلحظه بازرسی میکند و بعد از مقبره خارج شده» در را مینندد. خیابان لورستان خارجی روز در یکی از خیابانهای گورستان پلیسها و ژاندارم رئیس پلیس را علیرغم مقاومتش با خود میبرند. دفتر کمیسر داخلی روز روی يك دیوار ابتدا کپی تابلوی مشهور «گوبا» که صحنه نیرباران اسپانیائی‌ها را توسط سربازان فرانسوی نشان میدهد, دبده میشود. کمی پائین‌تر از اين تابلو يك تصویر رسمی از «ژرژ پمپیدو» قرار دارد. تصوبرمتوسط از پاهای کمیسرء يك پایش را روی يك صندلی گذاشته و با پارچه‌ای مشغول برق‌انداختن کفشهایش میباشد. صدای چند ضرپه بدر بگوش میرسد. کمیسر (خارج از صحنه) بله! دوربین روی کمیسر بالا میرود. پارچه‌ای را که در دست دارد پشت سرش مخفی ميکند. در باز میشود يك مأمور بدرون میآید. ماو ای ۱ کمیسر بله, بله. بیان نو! مأمور بیرون میرود و در را میبندد. دوربین کمیسر را که بطرف میزش میرود تعقیب میکند. پارچه را در بك کثو میگذارد وسپس مینشیند. دوربین روی در پانورام میکند. در باز میشود. رئیس پلیس بدرون میاید ظاهرش نان مبدهد که تمام شب را بازداشت بوده است. بث پیراهن بدون کراوات بدانن دارد. کمر‌بندش را نیز بازکرده‌اند. با يك دست شلوارش را نگه داشته. با ابنحال ۳ غرورآمیزی بخود گرفته و خشمش را پنهان داشته است. ژاندارمی که پشث سر رئیس پلیس وارد شده, او را بجلو ی ات ۲۳۰ دیگی پرونده‌ای را خلوی پوس ناراد کمیسر (به‌رئیس پلیس) بشینین. رئیس‌پلیس مینشیند. کمیسر مشغول‌مطالعه پرونده میشود. دوربین بطرف او تراولینگ میکند. رئیس پلیس (خارج از تصویر) باید بهتون بگم که رفتار ناشایسنی با من داشتن. حتی نزاشتن تلفن کنم. کمیسر خونسرد پرونده را ميبندد. کمیس دیشب شمارو در يك مقبره در گورستان درحالیکه مبخواسین در يك تابوت‌رو باز کنین» دستگیر گردن به مأمورین گفتین که رئیس‌بلیس هسنین: تصویر متوسط از رئیس پلیس و کمیسر. رئیس پلیس خودتون خوب میدونین که من رئیس پلیس حستم. کمیس حرفی نمیزند و درحالیکه رئیس پلیس را نگاء میکند ۰ ۳ تکان میدهد. سک وی هم عبط ]