Cinema - Tehran International Film Festival (Nov 1976)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

ات تا ات ۲7" 1 فتگونی با: فدریکوفلینی بدر ازای دوه ارزچین ... گفتگو از : تولیوکتریش ترجمه : ایرج انور ۶ بادر نظرگرفتن حرفها و فیلمهای تو بطور وضوح دیده میشودکه تو توجه خاصی به‌ساله روانکاوی داری. فلینی این يك نوع توجه‌آماتوری و بی‌نظم و ترنیب است, به‌علاوه‌يك‌حالت شکم و گری و حرص برای بلعیدن چیزهای مثبت . به‌کسانی که حالشان بداست كمك زیادی بکند. بعضی بیماری‌های عصبی بشدنی ابعاد روانی را تغیپر میدهند که وقتی بهبودی حاصل میشود برای‌بیمار خاطره دقیقی باقی نمیما ند. مثل اينکه يك نفر زماثئی ماهی‌بوده و حال میخواهدتجر به‌اش را بزبان انسان تعریف‌کند. و دراین موارد. وقتی بیماری شدید است ‏ رواتکاوی [می‌تواند به كمك انسان بیاید و ازآن حالت وحشتناك نجاتش دهد ولی فکرمی کنسم هميشه هم نمی‌تواند وسائلی برای جلوگیری از عود بیماری دراختیار بگذارد. این خطر هم وجود داردکه علم روانکاوی را بدل به‌يك‌شفادهنده عمومی کنند» که‌درباره همه چیز توضیح میدهد و خطرش آن است که شاید فرد رافراموش کنند. س برای‌کسی که در حال گذراندن بك دوره بحرانی است چه‌راه‌نجاتنی باقی میماند ؟ فلینی فکر میکنم که زندگی همیشه نجاتش میدهد. زندگی هميشه چندچیز غیر منتظره در چنته دارد» ترا عوض می کند» می‌تواند دلتنگی دردناك کمبوداخلاق, وجود نداشتن يك نوع خوبی ناگفتنی و تسف ازدست‌دادن پاکی و بی‌گناهی‌را در درون هر کدام از ما نا بو هکند. نمی‌توان باآرزوهای ارضاء نشده کار و زاند تک کرد :و وجدانی فرشته‌آسا داشت. 9 پس با چیزی که ونتیگن‌اشنابن مینویس موافقی : بزرگی يك انسان‌تناسب است با زحمتی که کارش بر ای او می‌آفر بند؟ ی _ ابن حرف خبلی ذرست و شرافتندانه‌ای است. تنهاو قاروا قعی‌همین‌است»: زحمت کشیدن . 0 از «جاده» تا «شبهای کابیر با» بعد تا «ز ند دگی شیرین» و بالاخسره «» ۰ فلینی به‌تدر یج علاقه عمیق خود را به‌دنیای نامرثی دراین‌فیلمها اعتر اف می کند» دنیاثی که به‌خاطر تاروپود پنهان چیزها از دنیای .مرثی وافعی‌تر است.ابسن جمله در مقدمه مصاحبه تو که در مجله بلانت شماره ۱۵ (نوامنر دسامبر ۱۵14) چاپ شد نوشته شده. درباره فلینی جادوگر کارآموز چیزهای مختلف در سطح های مختلف مینویسند. میگو بن د که تو دائم؟ً با جاد و گرهاء منجم‌ها و فالگیرها مشورت میکنی » میگو بند که با اسپپر بنیست‌هانا 111115 کسانی که احضار ‏ ارو اح‌میکنند) هميشه جلسات میز رقصانی دارید. میگویند اغلب نیروهای اسرارآمیزی با تنودر ماس هستند. این حرفها تا چه حد راست است؟ فلینی .اگر منظورت چیزهائی است که روزنامه‌ها مي‌نویسند» نقر ببآهیچکدامش راست نیست. ولی این‌کاملا راست است‌که من همیشه بطرف چیزهای که ک‌وبیش کات تادوتی» ناهیده میشو د کش خاصی:داشتهام: در فیلم «جولیتای ارواح» > جولیتا جمله‌ای میگوید که تقریباً اینطور ولی میدانم که روانکاوی می‌تواند. است: «وقتی بچه بودمکافی بود چشمهايم را ببندم تا تاریکی فور؟ ازبین برود. بعد منظره‌های افسانه‌ای میدیدم» باغهای قشنگ» قصرهای بز رک صورت های کوچکی ۳ میدیدم که در سکوت به‌من نگاه‌میکردند.» میتوانيم این جمله رابه کود کی‌خودت ربط بدهیم ؟ فلینی . فکر می‌کنم همه ما .در بچگی يك زندگی رویائی و پر ازتخیسل داریم. تخیلات بچگی من هميشه خیلی رنگارنگ بود. چشم‌هايم را می‌بستم و بعدازمدت کمی ناگهان, در کمال سکوت يكث نمایش فوق‌العاده و بی‌نظیر شروع میشد. بر ای‌چهار گوشه تختخوابم اسم چهار سینمای ریمی‌نی را انتخاب‌کرده بودم: «فولگور». «اپراناسیو ناله بالیلا»ه. «ساویا» و.... اسم‌آن یکی‌چه بود ؟ «سولتانو». اول‌به گوشه فولگور میرفتم و بعدازمدتکمی نمایش شروع میشد. نمی‌توانم مشخص کنم نمایش‌چه " مدت طول میکشید» بهر حال مدت خیلی درازی نبود. درآخر کار هما نطور که آمده بود» در سکوت تمام میشد» متل آخرین شعله‌های آتشی که در حال خاموش‌شدن‌است نیرویش راک کم ازدست میداد. چند دقیقه صبر میکردم» بعد سرم‌رادريك گکوشه دیگر قرار میدادم. و تصاویر دوباره می‌آمدند. دفعه سوم تصویرها کمر نگ‌تر بود» درخشش کمتری داشت. کمتر پیش می‌آمد که نمایش شبانه چهاربار تکرار شود.نقر یبا" بخاطر دارم که این تصویر ها از نقطه‌های نورانی > گویءحلقه های بسیاردرخشان» ستاره » شعله های آتش و شیشه‌های رنگی تشکیل شده بود. يك دنیای ستاره‌ای که اول در حال سکون بود و بعد به حرکت درمیآمد. من به‌وسط این دنیای تخیلی مکیده میشدم» در يك حالت منگی ويك‌نوع‌س رگیجه فرومیرفتم که حال تهوع‌نمیداد. این جریان برای مدت درازی برقرار بود و با اولین آثار نوجوانی کم کم از بین‌رفت وجایش را چیزهای خیلی ملموس‌تری گرفت. ۱ 0 به نظر میرسد که تو برای ابن سیرها دبدن‌های دوران کودکی اهمست زبادی قائثل هستی. برایت حکم يك بهشت گمشده را دار ند؟ فلینی از يك نظر بله » ولی این‌رویاها اگر در بلوغ هم ادامه پیداکند احتمالا هر نوع قدرت فکر کردن و عمل کردن رانابود می‌کند. موضوع این نیست که آدم دائما" در فکر تخیلات بچگی بماند: مهم این است که در شرایط آگاهی نفس 5 «جو لیتای ارو اح» بتوانیم خاصیت سیر و دیدن را بدست بياوريم . زیرا این یکی از امکانات طبیعت انسان»است و دلیلن نذارک که حود را از آن محروم کنیم. ۱ 9 و اين تعادل میان دنیای دیدن و دنیای واقعی است که به‌عقیده توگواهی و دلیل رسیدن به بلوغ و رسی دگی است؟ فلینی شاید» بجای بلوغ بایدگفت آگاهی واقعی است . 9 در چه سنی دوباره بادنیای جادوثی رابطه برقرا رکردی؟ فلینی س-+مگر این‌رابطه واقع" قطع شده‌بود ؟ در بی سالکی تصاوفا را ۳ :آمد کتابهای بخصوصی بخوانم و با اشخاص بخصوصیگپ بزنم. همه‌این چیزها بدون ترتیب خاصی و در آشفتگی کامل پیش‌آمد» بنابراین برای این علاقه‌هايم که فقط براثرکنجکاوی در مقابل چیزهای ممنوع تحريك ميشد به‌هیچوجه نمی‌توانم مسیری تعیین کنم . باآدم‌هائی برخورد کردم که قدرتهای بخصوصی داشتند. اول مرتاض‌ها» شعبده‌بازها و شارلاتان‌ها بودند بعد چند شخصیت‌بانظاهر کمتر»متواضع‌تر ولی هیجان‌انگیزتر. سعی‌کردم در تجربه‌هاثی شرکت کنم و شاهد پدیده‌های غیرعادی باشم ولی به‌ندرت توانستم يك معنای مربوطتر و شخصی‌نر ازآن بدست بیاورم»بعنی نشانه‌ها ی که بم نکمكکند معنی آن را درك‌کنم پیدانکردم.. میل به ناشتاختهو رس چیزهای نو میتواند محرك باش ولی لزوعا آن چیزی نیست که بطور مطمئن‌انسان رابه‌طرف درست‌ترین جهت راهنما تی‌کند. اغلب تنبلی» عادت‌های کهنه و حتی‌بزدلی فکرم را منحرف کرده است . ادامه دارد ۰ 1