We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
گفتکوئی ا: فدر یکه فلینی بدرازای دیهارچین ...
6۲
چیزی که میخواهی با «جولیتای ارواح» بیان کنی همین است؟ امیدو ار بودم القاء کنم. ماشین سینماء باهمه آزادی که امروز برای استفاده از خودش بهما میدهد» همهچیز را خواهی نخواهی سنگین میکند. و اجب استگاهی بهدقتهای سنگینی بیردازیم که باعث میشو ند لطیفترین تخیلات رنگ خوه را بیاز ند.
دربار «ماشین» سینما اینطو رکه تو نامگذارش کردهای فور حرف میز نیم. ولی فعلا » برای نتیجه گیری از این قسمت گفتگویمان» فکر میکنبتوانم بکویم که تو بهاتحاد دانش وماوراءالطبیعه: در زير پرچم هنر درآینده اعتقادداری پااگر ترجیح میدهی زير پرچم تخیل.
قلینی -بعنوان يك فرد نمیتوانم خودم را مجبورکنم که بصورت دیگری فکر | کنم. ولی پیشگوئی های سخره در دهانم نگذار. من بهسهم خودم فقط فیلممیسازم» ومیدانم که بیشتر او قات از همهنادانتر و نا آمادهتر هستم.
چئونه میتوان داستانیرا تعریف کرد.
8 داستان تعر ب فکردن برای خودت را ازکی شروع کردی؟ در فعالیت تخبلیتو ۱ هميشه رابطهای بین خلق ادبی وواقعیتملموس وجود داشته ؟ بعنی بینداستانوطرح رابطهای وجود داشته ؟
فلینی -از بچگی بهتنهائی عروسك درست میکردم . را میکشیدم بعد میبریدم و بالاخره قسمتهای مختلف را پاگل رس یا با پوشالآلوده بکی.ان توبتتای تا بهمغازه پدرم میآعد» وقتی دیدکه منبا این مواد ورمیروم بهمنطرز استفاده ازگچ مایع و پلاستیلین را یاد داد. منبا کوبیدن آجر و گرفتن گردآن رنگهم درست میکردم. بعد شروع کردم به پرسهزدن درکارگاههای کارهای چرمی» ودوستان نجاری داشتم که بهمن چوبهای سبك هدیه میکردند. خلاصه اگر درست فکر کنم میبینم که تخیل من همیشه با کاردستی رابطهمستقیمداشته. بههیچبازی دیگری جز عروسكسازی» بازی با رنگها و ساختمان علاقه نداشتم:همان طرحهایبعددا رکهبچهها میبر ندوبههم میچسبا نند. و بازی دیگری هم درکارنبود. در تمامعمرم بهتوپلگد نزدم. کاردیگری راهم که دوست داشتم اینبودکه ساعتها درستراح بمانم و بصورتم پودر بزنم وخضود را بهعجیبترین شکلها دربیاورم: سبیل پوشالی میچسباندم» سفیدهتخممر غبهسرم میزدم تا موهایم مثل موی مردان بههم بچسبد» و با چوب پنبه سوخته برای خودم قلم میکشیدم (منظور ادامه موها در روی صورت است) .
اگر بخواهیم در همه این چیزها دنبال علامتی برای آینده بگردیم میبینیم که شاید همه عناصر لازم وجود داشتهاند. بعنوان تماشاگر همیشه بشدت به طرفنمایش کشش داشتهام. دیگر احتیاجینیست که داستان فرارم را بدنبال يكسیرك تعریفکنم» این جریان بصورتهای مختلف بارها گفته شده.
مدتها بعد» در دبیرستان يك نوع فتورمان شروع کردم» پر ازعکس, کاریکاتور» نقاشی و داستان. اگر منظورت از رابطه بین خلق ادبی و واقعپت ملموس ی بله : لااقل همیشه بهعنوان يك کشش در من وجود داشته.
9 قبل از سینما آبا هیچوقت بهنقاشی يا نویسندگی فک ر کردهای؟
فلینی تا دبیرستان هیچوقت این مساله برایم. مطرح نشد. نمیتوانستمآینده را درنظر بگیرم . به شغل بهعنوان چیزی اجباری نگاه میکردم 7 مثل رفتن به مراسم | مذهبی یکشنبه د رکلیسا هیچوقت نگفتم«وقتی بزرگ بشوم اینکار را میکنم». فکر نمی کردم که بزرگک بشوم و در اصل هماشتباه نکردم چون بچهما ندهام.
شاید تنها حرفهای راکه حاضر بودم قبولکنم بازیگری بود. بعد ناگهاندیدم کهدارم مقدار زیادی چیز مینویسم : سالها نویسنده يك برنامهرادیوئی برایبیماران بودم که هرروز بعدازظهر پخش میشد. در آن تصنیفهای جدید. داستانهایکوتاه و تئاترهای کوناه رادیوئی اجرا ميشد . همچنین در همان روزنامههائی که طرحهای مرا چاپ میکردند مقالههممینوشتم» ولیبعنوان طراحهیچوقتخومم راجدیتلقینکردم.
بهچسب میساختم و بههم میچسبا ندم ۰ نو اده که مجسمهساز بودگاهی
اول روی مقوا طرح آنها
گفتگو از :
تولیو کتزیش
انرج انور
8 بیشتر اوقات» وقت برنامهریزی برای تهیه فیلمهایت ترا با وسای لآبرنگ | دیدهام» حتی برای فیلمهای سیاهوسفید. یادم هست که مثلا فکر حمام «۸» رابرای اولینبار در دستت دیدم » طرحی بود که درآن مردهای کوچك شفاف وصورتیر نگ» بین درختها و در يك نوع مه در حال گردش و حر کت بودند . ابن روش بهفیلمهای اولت هم مربوط میشود. با بعد؟ شروع کردی؟
فلینی اینکاررا همیشه میکردم» اززمان اولینفیلم . ازوقتی برای نمایشواریته چیز مینوشتم میل طرحزدن لباسهای شخصیتها درمن مانده. فکرهائیکه برایم مباآید فور؟ در طرحها بصورتملموسدرمياید : گاهیحتیاینفکرها در خال طرحزدن متولد میشوند. مثلا شخصیت جلسومینا در يكطرح بوجودآمد.
بعدها این عادت تبدیل بهيك لزوم شد: بهاینترتیب احتیاجی به ۱ باهمکارانم نیست» ترجیح میدهم بانشان دادن خطخطیهايم بفهمانمچه میخواهم.
وسوسه دکتر آنتونیو
1 1 3 7 14 0