Film and Art (July 1971)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

۲7 گفعند : کی‌آمدی ؟ گفت « پش‌فرودا: ند ۳ پس‌فر دا که‌هنوز نیاهده؟ گفت ؛ من‌پیش افتادم که‌پس نیافتم! حالاحکایت دوستمان «حاتمی» است که البته این جتا بآمده است پیش بیافتدو لی چون تخیر داشته ۰ پس‌افتاده ا ایشان درمصاحبه‌ای بر‌میدار ندوچنون افاضه کلام م ی کنند : «من اصلا به جایزه سپاس ممتقدنیستم ء ذیرا داودان صلاحیت این کار را نداشتند بعلاوه ایتکه دد میات ژوری تنها «فر بدون‌هویدا| وفرخ غفادی» صلاحیت کامل‌داشتند که آنها هم‌با اعتراض هیعت‌ژوری را ترأك گفتند و دفتند ۱» و دد جائی‌دیکر عرایش خوددا بدین‌تر تیب‌وقتی که مخبرزد نک باطرح سوالی به‌این‌صورت: که نتیجه می‌گیریم که«حسن کچل» بناحق جایزه دوم دا دبودا»یعنی‌اینکه آخه‌تو و اسه‌چی‌معترضی؛ بقول‌خودشان تکمیل کنند که : «اگر‌حسن کچل جایزه اول یا آخردا هی برد درمر احل اعتقاد من‌نسبت به هیثت ژوری و بی‌ارزش بودن جایزه سپاس تغییری حاصل نمیشد » بعد خوشم نگی هم‌میفرها یند ومخبر رابه منزلشان دعوت می‌کنند تا چیزهائی را که برايش مهم ثیست ؛ یعضی جایزه‌ها (ازجمله‌جایزه سال گذشته‌شان‌برای دهتر بن ستاد پست؛ که دریافت داشته‌اند )را روی طاقچه خانه‌شان نشانشان‌بدهندا یا للعجب! می‌بینید يك بردن یا نبردن چقدروضع را تفییر میدهد. ایشان که برای «سپاس» اهمیتی قائل نیستند , با وجودیکه حال و نای حرف‌زدنر امعمولا ندار ند,خودش را می‌سازد و به‌هر اسم میرساند چه امیدو اد است که‌جایژه دابگیرد و حتی قبل اذمر اسم این ام اظهاد امیدو ادی میکند» و لی‌بعد که جایزه بایشان تعلق نمی‌ کیرد ؛ غافلکیر میشود ؛ دادوهو ارش برای‌بد گوشی ۰ بهس طر یقی که‌شده , عنوان می‌شود» مثلا بای خدشه‌داد کردن موضوع ؛ بالفرض عنسوان می‌کند که آقای«فر یدون‌هویدا» ( که اصلا جزو ژودی‌نبوده) و یا آقای«فرخ‌غفاری»( که اصلا درژوری به هنگام رآی گیری حضور نداشته) با اعتراض جلسه دا تسرك گفته و رفته‌اند! عجیب سشطه‌ای است ؛ وی‌بی‌تم؛ چه و اقبیت پوشیده نیست و این يك‌جائی سوختن حضر تشان است . واقعیتش , وقتی مصاحبه حضرتسی «حاتمی» راخواندم یاد این‌حکایت افتادم که «مولاناقطب‌الدین» انکود دا باخوشه میخورد »یکی ازراه دسید و گفت انکود دا دانه دانه میخور ند , مولاناگفته بود آن که دانه دانه میخورند بادمجان است! حالاحکایت کار گردان جوان ما شده که‌شنیده , میشود مثلا با بی آهمیت جلوه دادن جایزه‌ای , نامی‌بدد کرد ( مثل این با با «جرج . ص . اسکات» ۱) و لی‌حضر تشان نميدانند چگونه و کی؟ بپن‌سال لاسیه.ها بابقاتا یتست سا بیشتر به‌وضع مز اجیشان برسند که‌ورخماری مر‌تکب پرتو پلا نشو ند » انشااله ۱ جمال امید [] از مرخصی سالیانه اداری‌استفاده کرده ورفته بودیم یاصطلاح بولایتمان سا ضمن دیدن اقوام ودوستان بقول ممسروف آب وهوائی هم عوض کرده باشیم ویکی از ب‌نامه‌های این مسافرت دیدن فیلمهائی بود که درتهران ازدست داده بودم و دوی همین نظر بدیدن فیلم « گروهباندایکر» رفعم که‌قبلاندیده بودم . پس اذپایان‌فیلم‌یکی ازدوستان خیلی قدیمی مععلق بدودان تحصیل مارادید واز دور سری تکان دادو بعه خودرا ازمیان‌مردم کنار کشید و آمد کنادمن و پس‌آازخوشو ی کردن چون ازسابقه علاقه‌مخلص به سیشما اطلاع داشت‌وفکرمیکرد که‌عرفیلمی دامن برای دیدن انتخاب کنم لابدبا یدفیلمخوبی باهد شروع کنرد بععریف کردن از فیلم «گروهباندایکر» که‌عجب فیلمی بود. منو تکان‌دادو اذاین‌حرفها صرانحام بر ای‌ستفیض عدن اژاطلاعات ذ بقیمت‌درمورد سینما آزمن سئوال کرد که : راستی فلانی یعتی ایتها دانته‌دیکه؟ نت چی‌ها؟ همین ماجرای این فیلم. مانده بودم که چه جوآب بشهم بألاخره جوابش دا بايك سغوال پاست دادم و گفتم: تو چه فکر میکتی؟ _ مکه میشه دروع پاشه و یعت آرتش امریکا هم چیزی نکه . 1 دیدم بدجوری دآرم پیك جرو حث‌تو خالی و بیخود کشینه میخوم که حاصلشی از آغازمعلوم است. بکذریم که چکوته آزدست آو و بحثی که‌پیش کشیده بو ددرر تم و لرستله| ینجاست که بآسانی نمیتوات ازاین وق تگذشت که با توجه به تیازی که حردم به سیتماً نشان میدهند» حنوز این توچه وعلاقه آتها حتی در طبقات تصیل کرده حم کی ایتدائی رتربیت تیافته دفرد و آین موخوع دز شهر کوچکی جچوتن رخت. بر قاعل کترل و لمس است‌چراکه وی درحتود چه تیا تزده سال قیلکه من ۲تحارا ترگ حیکردمتعداد سیتماهای آن از مصالن تجاوة تمیکر که یکی از ۲هادچار حریق ویاسات خداسیرده خده مود وقط دومیتما جسا باچهارستانی نمایش ۲ نهم درت حردم سیتساروری‌آین‌شهر را اقتاع حیکرد. حال وشت صاحب تصالن سیتماس تکه حريک از آعیا بحهاتی در دوز بر تاعه خوورا درختی سای ععایش میدهد واین تتانه و تسودقر جالیی ست آد قوس صمودی ترجه «عالاق» سره به سیتماً. حال ور حیواات لین از حربح «راتکل‌داد و تریت. تسووخود سای ااست. درخور توجه