We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
ین نتوونی آز چت
ایثرا گفت واز اطاق ود را پشت سرش
آنروز درتیر ودار ست و پابیزدم و
تورو بعقدخودم ز
بودم که اگرعبدا لقادر
از اینشماره بخوانید:
۱ ۰ ۱ چندی الک بت «ست 6 6 کشت ای محلم مات دنام تهران ندگی میکنده (تصمیم بتودکش گرقت ۰ اما قبل
از اینکه تصعیم خود وا عملی کندیدفتر مجله تلقن زد و غمنامه
ود وا .دز اعنپار مانهاد .
که زندهمانده برد مرا همراه خود باففانستان پرد.
غلام برابم فاشی کرد کهپدروانعی من #عتمان» بود
از اینکه حرامزاده بدنیا آمدهام » به سرتوشتعلخ خود گریستم. مرحرکت
یمههای شب که مادر
عمانطرر که من و غلام از حاشیه رود هیرمندسوار بر
یم ان قبیله: شیخ 1 شعمون: وتنید نم چادرشیخ تمعونخوابيدهبوديم 4 اگهان يك مردسیاه چمر«برای تصاحب طلاو جراهرات شیخ باو حمله کرد 6 اما منقورا بهشی
كمك کردم و اورانجاتشادم.شيخ مردسیاهچهرهراکشت وبدلیل محبتیکهظاهر۱ بهاوکردهبودم؛ لوجهبیشتری بمنپیداکرد
بطرف بحرین بردودر آنجا می وغلام وشیخ شمعون سوار مرتور نج آشهيم نا عطری کرت رو 2
-ابنك دنباله اعاجوا دا از زیان سلیمه بخوانید : او
راه بیفت بریم . برسیدم
تو برای رد کردن قاچاق استفاده کنه » امامن تودو به جانی میبرم که برای هميشه خیالت آذ دست اینا راحت باشه .
تا فیدلقادر نیومده بایدفزار پرسیدم : کنی ۱ نا نگی کچا من نمیام. "با شك وتودید. بوسیدم : کلتوم مکنی کردوگفت از تو چرامیخوای بمن كمك فردا صبحمیبرمتبیش به کنی ٩
آمریکانی که تو بحرین زندگسی کلثوم که معلوم بود آزاین میکن سئوال وجوابها عصبانی شدهاست. کفت :
کار کنی؟ حالاوقتاین حرفانیست. با خودم فکر تردم چسرا
کلثوم میخواهد به من کم کند؟
اومیخواهد مرا بکجا ببرد ؟ چه
نفشهای برایم کشیده است.
چه کاری ؟ رد کت
به کلئومگفتم : تردم بهش معرفی کنم. بلافاصله
آلان همکته عبدالقادربياد. فنم : نکاهی به بیرون کردو" هن که زیون غریبه هاروبلد
عبدالقادد رفته قاچساق . نبستم. سیکار حالا حالاها برنمیگرده. علثوم که گویا از زندگی مرد پرسیدم: خارجی خوب با اطلاع بود گفت: میخوایمنو بدکجا ببری؟ ۰ این مود آمریکانی بانزده
میخوام ازدست عبدالقادر نجاتت بدم. چون آو خیال دارهاز
ساله که در بحرین زندگی عیکته: بهمین دلیل زبونارو خوب بلدد.
اسش چیه و
بهش میکن «مایکلهوردن.
در حالی که سعی میکردماسم هرد آمریکانیرا بخاطر بسپارم پرسیدم
چی چی و
کلئوم با لهجه خاص خودش توباره تکرآر کرد:
مایکل هوردن.
با خودم اسم مرد آمریکای را چند باد تگراد کردم و »عدسنوال
میکن متخصص چاه نشدا. ون حالا داه بیفت اذ اینجا بریم که اگر عبدالقادر بیاددیکء نميشه آر آینجا فرآر کرد. از کلثوم پرسیدم: تو چرا میخوای منونچات بدی ؟ آهسته ذیر گوشم گفت: قاسهی اینکه ازامریکایپول میکیرم . دیکر حرفی نزدم وهمراه کتوم از در خارع شدم و کشوم در
از يك راهروی پاريك گذشتم و بعد. ببحوطد باز و وسیعی رسیدیم درختهای نخل سرناسر آنجا دا پوشاندهبود.
با نوس د لرذ از کلتوم پرسیدم:
اگر عبدالفادر بلهمه هم منو میکشه هم نورو,
کلثوم جواپ داد:
من خودم بلدم چییکار کنم؛
هم بتو تمیرسه ۰ چه برسیه بت عبدالقادر .
مه عبدالفادد. خونه نورو
کلثوم در حالیکه دسث مرا در دستش گرفته بود واز لبلای نخلهایخرما میگذشته گفت +
من آمبلا خونه و زندگی ندارم.
با تعجپ پرسیدم :
بس تو چیکارهای!
گفت
من ید زن کولی هستم + سال کذشته به بحرین تومدم وبا چند نفرفاجاقچیبرخورد کردم .. بعدشم "ترفتار اونا شدم 2 تاحالا
#قیه در صفحه ,۲