Film and Art (Aug 1973)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

او لین‌سینمای‌سمتا زو چهازستاده بران #فیلم «تابستان۴۲» دا بخاطر دارید؟ این فیلم بقیه عاجراهای قهرعانان آ نت رس گر یهرز . بتری 6 زر .او لیو رکانشت <بوراوشترژ درفیلم پاناوبژن ورنگی ۵ 0۲ ووهاج* محمول برادران وارثر سنانمها ۵ صبح۵-۳ 2۱ ۰-۵ ۳ ۵-۷ ٩.۴‏ بعد از غلهر گیشه سینماشهر فر ناگ هبهزوزه بلیط رزرومیکند یکی ازستار گان معر وف لبلیفات وسینمای) پر ان ما نام‌مستصا «زهره» خاطرات خود را اینگو نه آعر ف میکند : س اهر لك بدرمبما درم با مر دی با سم‌ها شم دوت‌شد هاش در بلك تصا دف پاها بش راازدست‌دادو مادرم اور اپ س ازمد آی‌طر د کرد من باجوا نی باسم)برج دوست‌شدم واو در يك همآغوشی بمن‌تجاو کردومتعاقب آن پدرابرح نیزمر | بزور تصاحب نمود. | برج آصمیمد اشت که امن ازدوا حکند . امامن چون از پدر او حامله بودم همر اه مادرم ازرشت به تهر ان‌آمدم , مادرم باشخصی بنام‌بهندس امیر ز ند گی‌میکرد . درهسابگی مهندس امبر من‌با کلئوم آشناشهموادمرا پیش پیرز نی برد و کور از کردم . مدلی بعد مهندس‌امیر مادرم د؛ بعلت کثاقت های بیش‌از حدش ازخا هاش بپرون کرد وما بخا نهذ فی باسم برو ین که بامادر م دوست بود و بامردهای زیادی را صاهد اشت‌رفتیم. من‌در هك شب شبن کار گردان سینمای‌فارسی دود بکوقت اژحواب بیداد شدم که گرمای آفتاب داشت بدنم دا می‌سو اند. با بیحوصلکی از جایم بلند شدم واژپنجره بخیا بان‌تگاه کردم خیابان دوزولت شلوغویر سردصدا بود پنجرهد | بستمو باطاق ماددم دفتم اد عنوژهم در خواب بود شب گذشته‌دقتیابرجاذخا نه‌مان دفت و من خوابم برد هنوز ماددم نیامده بود دمن‌نفهمیدم که ارچه‌موقم آمده‌بود . برای حودم صبحا نه ددست کردم دخوددم تتهائی بمن این فرست‌دامیداد تا بیشتردداطراف ذندگیم فکر کنم.من می‌بایست بالاخره دوژی درژذندکی موفق شوم آخر تاکی باید در یدد باشم. باخودم گفتم , پاهر کلکی که‌شده‌باید پول بدست بیاودم ويك زندگی ترو نمیز ددست بنکنم . آخر مکر من‌چه چیزم از دخترهای دی-کر کمتر بود خوشگلی نداشتم که داشتم .لوند نبودم که بودم ۰ پس‌فقط يك‌جو ب سس -ب<< ۲۳ " باپرو بر که جوانی لاغراندام و غینکی بود آشناشدم , ی اوسنار بست و اومر! بدفترش که درسه راه شاه داتع شده بود دعوت کرد ودرآ نجا مرا بآغوش شید دوهتش جمشید که باز یگر و کار گردان سینما بود معرفی کرد صحنه‌ای از آخر بن‌فیلم جمشید ر قصیدم. جمشید قصد تجاوز سس . نگاه مر ! به ‌ و بهمیند لیل مناژچنك او گر یختم. چندماه بعد جلوی‌فر وشگاه برد ابر ان» ابرح‌وخا نواده‌اش رادیدم. درا ین‌مدت مادرم از پر و پن‌خا نم جداشد وماخا ه‌ای درخا بان روژولت اجاره کر دنم که مادرم نبود ایسرح با نجا آمد ومرا در آغوش کشید . ۲ تگاه ازمن خداحافع ی کرد وچون‌رور بعد به‌رشت بازمیگشتد یگ من‌اور ۱ ند ردم ( شبی که ابرج رقت من آنقدر گریستم تاخوایم برد واینك دنباله ماحر! را مخوا نید : در یکیازشه شانس لازم‌داشم‌تا بتوانم تو اجتماع خودمداجاکنم اما سد من‌ماددم ود . اوهمیثه مراسلب‌میکرد ِ آماخودش هر کار : مید‌انست‌انحام میداد از کسی دستود بگیرد من یدنیال مو قعیت ماحع با نتظاد نشستم ددطول این‌مدت بچند استودیوس کشیدماما باه تمیپذیر فتدد باواینکه میخو اس ازتنو بدن‌من استفاده کنندکم کم داشتم ازهمه‌چیز نا امیدمیشدم ک» یت‌حاده‌دیگردرذ ند کی من| تفاق افتاد. ددیکی ازروزهای زمستان هنکامیکه‌برف سشکینی باد بدهبود من‌دماددم فخری اذ منزل بیروث آهدیم تابمنزل یکی‌ازدوستا نمان بر درم ۰ بعلت دیزش برف سنگیم کمتراتومبیلی درخیابان‌ها دفتء آمد میکرد هن از سرما داشتم میلرژیدم دچیزی نمانده بود که از دفتن مئزل دوستمانا متصرگ ی