We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
آرمان (بقیه)
من فکر سستي پازری سس فر تنج قارون بدتر با پهتر از دیکر سا تاداس
اما نز ورد حودم کارهايم باشد مداتهالاین مردمیهای بکه پسن بکوید آرمان میکعنتد ۰ عارون و سمهم وفتی میدیدم این سم برای من پول و زندکی مییر فتم دسالش
ورد بصیاو نی
عی عویه
سر بو دید نسازند گانش
بس بابدبنشينيم جرحشیزمان داشیمو پستر فتفر هناث
آرمان : الیته نه به این
کم فارون مر دم
سورت : پاید مردمرا دوشن گرد
دوا هر روز گرمتر میشود (بقیه)
برهنهای (بقیه)
چی شده خانم ؟
۱ ج سئوالنان را اصلاح میکنم من كت بارجه اسعداد هستم . همین گفتم :
| خاطر است که فیلم هایم همیشه پوفرزشاند جون هتر مطلق اس ۰ 3 موه ناخوداگاه هنر مطلقی ر! حسمیکنند اما از آتحا کردم ما همهشان «ارتر »و «تروفو» نیسنند. فکرمیکنند که فیلم هابم هتری نیست و 0 است .اما جای خوشصالیاست که مردم ما ناخوداگاه سیار هنرشناساند و بدون اینکه بداتند وبفهمند از هنر به معنای واقمیکلمه حمایت و بنسسانی میکنند
س عقیده شما دره ورد موجنوجست ؟ ج من موچنولی ها را میشناسم» با آنها دوست هم هتم
بای ری ید مت ۱71
من همفیلم نمسازنت ابنرا به شماميکويم وتاکید میکنم که جایشنکنید گواینکه معمولادیگران انحرفدا مبزنند که حتمااینمورد خاص حاب
ما سیسما تهانیست یکممدار هم شود.
«پکران باید فداکاری بکنند . مثلا
عطوعات عتاسفانه مطوعات ما و بحصر صس بستهایسیایشان کاملا ار نتارسشکل مساللجنجالن «
الیته نهاین کهاین سره تفاهم پوجود | دوشبزه باکره !
بپاید که من نظر حاصی دارم روی سطوعات پا نوپسندکان » من نعی دره ورد ناریستها مستقدم که با پددستمرزد حمداتل + حتربیتهاول ثم را پگیرند.
شیف
س شما جرا فیلم تهیه میکنید؟ چ.من. فاشق سییما هستم . ساما تجربه نشان داده 4 شمافقط عاشق کیف بول همستبه .
خیر افا » ابنطور نیست من آن اوائل که عاشق بودم فقط دنبال این دخترخانم میافتادم » اماحانوادهاش مرا کتك زدند و می ب خواسند بندازند زندان اما مسنفراد کردم و رقم بش اسانید فن آنها سوراخ دعا را نشانيم دادند ويكکلاه جادوئی به من دادند که باآن
» وسکس این
اساحپ ممیبينيم کهسملا اینطرر | نوانستم موفق شوم و آنقدرخوببوفی شنم که حاللا دیکر امر بخودم
بست. ونه نها سییما پلکه دیگر رانطان هم په نتخود ارا خافل فد
8 در این سالهای دراز ؛ جز گرفتاری از این سینما چه بهرهای گرفتی ٩
مان : هیچ : از عصیبت ها ت»پگفر پم . سیسما حنی, زندگیمر۱ امین نکرد. نراین سالها مردم رپادی مر؛ تایید کردند. اما اگر فر دا سوانم کار کتم ۰ فرامونی یر ]
در اس سالها ۱ از دیگران پودمه مه میگعنند ما را پشت سر گداشته اگر همراهدبگران ودم میگفنند عگر کیست ؟ واگر پشت سرشان بودم مپگفنند ۶ "حسقپپچار» پس افناده. و حلاسه نکه دراین سالها همه ازمن ترنع داشتتند که يكصرپیشه باشم: نه باث آکتور ۰ گواپنکه هسمپشه سمی کر دمسردمبههمانم مي اگر درلقشهای گرناکون بازی میکنم پهاسخاطر است که سمی می نم پكگ آکشور باشیة ه مك هرپیشه با بكك نقش
خیر افای آرمانشما هیچوفت فراموش نمیشوبد. آرمان : امپدرادم ۰ [] اسام
و فیلم وهتر صفحه ۳6
تا 6
بنهنر
عم تسه شده است.
س-شما قبلا قصبه و سناریو مینوشتید » دیکر مبخواهید این کاررا
بکنید ؟ چم و
ج قبلا دست و بالم نتك بودکهاین کارها رامیکردم اما حالابازهممی خواهم شروع کنم » جون سناریونویسی کم مسئولیت تر است . يك بولی میگیری و روزی يك ساعتمبروی پیش از فیلمبرداری دو صفحه از سناریو را کهلازم دارند مینویسیواما در مورد فعیه که همه برای من تفئن بود احتیاج است * استخرو کناد آب نشستن و به طیعت خیره شین. خوپ شد. یادم آهد » مصاحبهبی است پاید بروم استطر آب کر
شابد هم فصهای بنویسم . و از آنمهمتر بیش ازاینهم بول ندادم خرج رپرناژ آگهی بکتم .
مصاحبهتمام ميشودمباليم بیروندار برف نمیبارد میکوید : هوا هر روز گرمتر میشود ؛
۳ ار اه تا ۱
دفترشما و هنرمندان
رابط کلیه ی هنرمندان جهت جذنها-عروسیها و ضیافتها خیابان پهاوی جنب تذتر شهر ساختمان وفا طبقه دوم
تلفن ۳۴۸۲۳۰ 11۵۹۵۷
همراه من بیاین ۰
و سپس هردو با عجله بطرف خانه مایکل شروع بدویدن کردیم لیکن هنوز داخل خانه نشده بودیم که در باز شّد ومایکل در حالیکه میخندید از خانه خارج شد.
مایکل وی چشمش بما افاد دو دستش را بدو طرف درچسباند و گفت :
دیگه نمام شد » شا خیلی دیر اومدین » من هردونای اونارو
جیغ بلندی کشیدم و گهم:
اونارو کشتید ؟
با ناامیدی سرش را نکان داد :
آزه سلیمه ... هردوتاشونو
پاسیان مزبور که از حرفهای مایکل معجب ده .مایکلر اتهد ند کرد و گفت :
شما باید فورا بکلانری بیالید. ...
مایکل دستهایش را بدو طرف کمرتی انداخت و "فت :
من اژاینکهاونارو کشتم سح تاراحت سم ,
من دیکر منتظر حرفهای مابکل تشدم » ودر حالیکه گربه میکردم و بسر وصورت خودمیکوبیدمبداخل خانه دویدم.
ناگهان احساس کردم که زیر پایم لیز شده است .خم شدم وبا دست بکف راهرو کشیدم :آ۰ خون از کف اطاق په راهرورسیده بود . پا مدای بلند فریاد زدم:
خانم البزا .. خانم الیزا..
اما هیچ صدالی نميامد . خانه در سکوت عیقی فرو رفته بود. با ترس ووحشت » داخل اطاف خودم شدم » ولی کاشهرکز بآن اطاك قدم نمیکذاشتم » ریرانوئی و البزا هردو در حالیکه بدنهایشان غرف در خون شده بود کف اطاق افتاده بودند.
گربهکنان بالای سرالیزانشسم
وگفتم :
بخدا من میخواستم بهافا تگم ۰ 3 ادامه دارد