We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
داستانسینما لی
رودخانه بی با کشت )۱(
۳۲) ۲
111۷ ۲: ۰ ۲۳
هنر پیشگیان:مریلین و رو ( لی)روبرت میچم (سات ۱ الدر)-روری کالهون(هاریوستون)تامیر تيك(مارلد) محصولتمامرنگیسال ۱۹۵6 کمپانیف و کس
مبا نود له دوب میگو ید تواز
مطلمی انه* ما عروسی نکرده که مبخو استیم در < کنسیلسیتی >
کز با نجا نهواهیم
م9۰۰۰ لی هر
توبا کو ابیقدری مطثنتر بودی: چرا با او ار فتی؟
چجذمان < کی > از تعجب درشتشدو کیت :بامردی مثلاو؟۱
او با دوستون» چه فرقی دادد؟
نوا کجا میدانی؟تو که وستون دا یشناسی تو فقط وی آنعملی که نا آمید| نه ازوی سرزد تضاوتمیکنی:
«کی» برای ملاقات «وستون»از جاوی مهغازه «بن» ح رکت کرد
حالا د بقسمت بار يك و خطر ناك سذر حود رده ولو » همینطور که امواح آبآنبا دا بباريكترین قسمت گذز گام میکشانید قایقمثل پوست کردوروی آب بالاو با ئینمیجست .یکدفعه مات با| نگشت الایددهدا نشانداد.. ۲ نجاء بر زمینا [بی رنك آسمان شبحسرحخبوستی دیده میشد ۰ در کنار ری اسبی | بستاده بود.
« کی > برسید:|ومنتظر ماست؟
* ماهیها شانس پیشتری دار ندا
دتتیکه ددبیج وخم رودخانه دیگر سرخبوست داندبدندمات ازمارك برسیده اد ادیدی؟ ِ
-آری * من او دا با اسب آنمرد
دیدم ,
« کی > پرسید؛ دام مرد مات درجواب کات:
و ی تفنك را بمن بده.. مادك ی * تفنكدا بویمیداد کفت: -سدالی میشنوم .مثلصدایباد: مات تصدیو
بق کرد :
شماره ۱۱
۹ سسو یم و مداوم . صدایسرخ بوست شتا
« کی » برسید,ما پاید از میان آنها بگذریم؛
-لمیشود.. باید از خشگی برویم» گوشت و بتوها و نفنكرابا خودمانی بریم. شایدشا نسداشته باشیم,
سرخ پوستاننا کهان|زغا کر یز کنار رودخانه سوادهدر آب ریختند.مات فایق دا بآ تسوی, رودغانه کشیدو تیر| ندازیرا آغاژ کرد..چند نفر هدف قرار کرفته واز دوی اسدر آب سرازیر شدند .
هسنطور که قایق در گذر گام خود بسوی تنکهمر کبارد دندانشیطان»میخز ید کنارة رودخانه کم کم کسترشمیبا فت بطور یکهمپاجنقادر بود ند بهتر و آسان تر از کنارهدر آب بجهند ... پیکانهای مر کپار هم چنان بسویآنهسا پرتاب میشد ولی مأت بدون عجله ؛ با تیر | نداژیدقیقخو یش کم کم دسته مهاجمین را ازهم متفر می کرد ۰
نا کهان|زجانب مقا بل ساحل یکدسنه دیگر ازسرخبوستان نمابان شدند؛ و با عجله در آبد بغتند , یکی از ایشانخودش را قابق رساند و کوشید تا از دیواره آن بالا بیاید . مات بسرعت باژو یش دا کرفت وبشت صرش ییچاند . هانطور که درمورد کو لبيعمل کرده بود .
هنگامی که قایق بابتدای کسذر گاه «دندان شبطان» رسید مات سرخ بوست اسیررا در آبهای خروشان دها کرد . بقیه سرخ پوستا: ک کم قظب نیت بودند و باوجود خشم فراوان ناجار بودند قابق را بحال خودبگذار ند .
قایق همانطود پیش میرفت , مادك ازشدتترشح قطراث آب دیگر هیچجادا تبیدید ۰ در آن دقایق متبادی که دد نظر وی ساعتها مینمود ویفقط می توانستمٌ نیبه جان از وحشت خودش دا هم چنان معکم تگاه دارد .
زیر پلکها یشقطرات اشك و ترشحات آب درهم آمیعته بود :
یکدنمه حس کرد دد ح رکت قایق آ امشی بوجو دآمده , و قتیکه جر لت کرد تا چشمانشدا باز کند مشاهده نو که آن هبه اضطراب و آشفتگی پایان بسافته و
میرفت [شاده کزد :
مات به آرامی ازمیانآبهای صاف بسوی
ستار هسنما
فاپق,شنا می کند . چندلحظه مد (و از ۱ قابق بالا آمدودر آن شست . حالاگکه همه چیز تبام شدهبود ۰ < کی» مثل الب ا (نهائی که بدونبها» گریه میکنند[هسته شروع بگریه گرد . مارك بددن این گه بداند چ-4 میکند بنوازش گیسوان او پرداخت
ددتعام این مست مات ساکت بسوو وقتی که قایق ازخم رودخانه گذشت وی بجلو اشاده کرد
ست ] قالستم:, < کنسیلسیتی ِ تجاست
۰۰
موقعی که درساحل پیاده شدند کی > المات پرسید ,
هئوز دلیال او عیبگردی ؟
-توخودت بهترمید! نی!
پس بگذادمن اول اودا بیدا کنم. بگذاد من اولاودا بینم"و برایش توضیح ۱ بدهم...|بن برای توخیلی زباد نیست؛نه؟
مات لحظهای در نك کرد وسد با
«کی» دست«وستون »راگرفت تا ی به بدن اس ۱ نارضایتی کفت : بسیار خوب . ۲
هنگامی که تدم دوخیابان اصلیشهر . نهاد ند مادك شنی که < کی > می کفت : 7
8
توهر کز فکر بمقصد بررسیم » نه ماتاقر ار کرد هخیلیژیاده . . میدانستم که تو موفق میشوی من میداتم که هر کاه يك مرد باندا(ءتو ازچیزی منتفر باشدبهر کازی موفقمیشوده با ايشکه بهمان انداژهدوستداشتهباشد. . مات برسید : و چهچیز دا دوست داشتهباشد ق دکی» سادك که بشایی 27
نیکردی ماسالم .
ت و گرفته[است. اینهمه محبت کسر! که تو بماركدادی.۰۱