Cinema Star (September 1954)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

کرد اهر اطود سیلی محکمی و کفت هر چه‌زودتر بایدخرقه دا بنن برسایید ۰ از مسیحیان کرو کان بگیرید ۱ [لهپادا بقتل پرسانید و ] تقدر شکنجه کنید تا بالاخره مصل خرقه رانشان بدهند .. ه اصر کنبد یکی اژقضات «ست که بر ای این‌مامود بت متاسین .ایو ن مسبحیان .دا می شناد وبامغفی کاه آنان آشنائی دازد به‌دستر بوس فرصتی‌میدهیم تا با پیدا کردن خرقه کفایت خوددا ثات لماید مدئی سد و قتکه دیتر بوس در و بلای کنار دربا فرمان امیراطور رامینی بر پیدا کردن خرقه می‌خواند ازمسالنیا برسید؛ منظور چیست ؟ مسالنیا کفت : این فرمان: از جاتت اسپراطود است ! من بنزد او دفتم فقط بخاطر اینکه ترا دوست میداشتم و یمرج بطوین زو یاهت و عون شده بود . دیبتریوس کفت ولی تو دیدی که او دا از خود داندم . مسالینا جواب‌داد :و لی‌دیدم که تو نتوا نستی اور ا ازمغز خودت نیز طرد کنی . دیمتر یوس کفت : بتا براین من می بایست میحبان رابقتل برسانم و شکنجه کتم بخاطر اينکه فکر توآسوده شود ؛ مسالینا کفت : من فقط منظورم برس بود؛ دیستر یوس » لازم یست کسی کشته شود امبر اطور فقط به ندست آوردن خرته ر ای خو|هدشد و تتبکه دیمتر بوس بر ای باز یانتن خرقه بکلبه ( کیزو) دفت مرد نایبنااز بشت در کفت: صدای بای بیگا نه ای دامی شنوم ۱ دیتریوس باخشونت گفت: خرقه کجاست؛ درا ین و قت بطر س در کناد | وظاهر شد وبرسید خرقه دا برای چه‌میخواهی؟ دیمتر یوس گفت.:می‌خواهم آ نرابرای امپر اطود پبرم ۰ | کرخرقه بچنگش نیافتد خرمن عمرشما دا برباد خواهدداد. بطرص کفت منظورت | ینتکه‌ماز ند کی خودمان دا باخرقه پیشوایمان‌مبادله کنیم؟ دیتر یوس افت: این خرقه‌مگر بجز يك که پارچه است ؛ توبااین خدایت؛ خدالی که وقتی من از اوتمنا کردمز ند کی دختر بیکناهی دانعات بدهد ازمن روی 7 کردا ند و اور | بکاممرك‌سپرد بعلرس پر سید بنا براین هنوز ابمان دادی که خدای هسبت:؟ دیتریوس کفت: من بهیچچیز ایمان ندارم ۱ خر قه کچاست؛پطرس کفت :همین جاست... و آ نوقت دیترپوس را بگوشه ای‌از کلیه‌هدایت کرد آنجا » روی‌يك ۹ بصورت او نواخت 3 سس دیمتربوس بطرف گالیکو لا پرید و تخت ؛ لوسیا آرمیده و چشمانش بوضعی دقتانگیز بازما نده‌بود * دردست های‌بی حن کتشص خر قه‌مشاهده می‌شد . دیمتر بوس آهسته گفت:اوز نده‌است؟ آنگاه برو ی‌دخترك‌خم‌شد و کفت : لوسیا و لی دختر ك منل اینکه چیز ی نمی‌شنید. بطرص باصدالی عمیق کفت : از آن‌شبی که وق وحثیانه‌مورد تعرض‌فراد کرفت تا کنون بهین وضع درظامت و بیپوشی بسرمی برد وهیچکس هم نتوانسته است خرقه دا از دستش یرون بیاورد .دیتربوس بطرف‌او رو کرد و کفت:بیذادش کن!بط رس بر سید: آبالازست که بیدارش کنم‌و اودابیاد آن خاطره‌تلخ بیاندازم ؛ بیادش‌بیاورم که‌مرد محبو بش‌منکر خدای‌خودشد ۲ آودذحق‌این دختر می‌توانی که خیلی کادها بکنی| کر خرقه‌رامی‌خواهی‌دست بدعا برداد ۰..مثل اینکه یکوقت می‌دا نستی که چطور باید دعا کرد دیتر یوس چشمانش‌ر ابچهرهدخترك دوخت وبی آ نکه بدا ندچه‌می کوید گفت: ای‌خدا ۱... و آنگاه خاطرات گذشته باهمه تلخی بغز ش‌هچوم پرد ند. بیاده‌صلوب کر دن مسیح انتادو آن لحظه‌ای که ندالی کفته بود پدد» ۲ نارداپبخش چون تمیدانند که چه ض‌ دیمتر یوس باصدا ی کر فته زمزمه کررو: بدر مر کش < ۹ دست لوسیاتکان خودد . در چشش ‏ نشانه آشنالی بدیدار شد و کفت : 7 بودی» دیتر یوس !چه کاب و س‌مدهشی بود.. درخواب مسیحر |میدیدم ۰ هبا نطور که‌تو تعر یف‌می کردی . [یاواقما مسیح دو باره ظپود کرد ادیمتر پوس کفت : بلی » او باز بت بطرس خر را از لوسیا کر فت‌و بدیبتر یوس ِ_ِ__ِ لی او را دستگیر دادو گفت : اکرمیدالی که نجات ۰ امپر اطور بیر . واردشده است‌سرراد ودستور داد ک 4 خرته مخصوصش بیاوو ند . چند لحظه بعد امیر اطو از اطاق‌خارج شدو کفت : بود . در خر قه قدرت! بر نداشت . من یکنفرز ند دستوردادم که بلتدشودا و لو 1 | فتاده‌است 1 1 رساندی تاقدرت خر آوقت و امپر اطورد؛ کنند و من‌تر | ازمیدان نمایش حالاتر | مجددا رواه۱1 وتتی که دیتر پوس و ارد بزحمت فریادش‌دا ۰