Cinema Star (July 1954)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

-خوب پس مات 4 رویش را سوی سره بر کر دا ند نیا پرو یم مارك دستشد| بسوی« کی > بلئد کرد وبا اشتبان کفت -|میدو ارم که یکر وژدو باده‌تر | ببینم « کی »دست کوچك‌مارك دا گر فت‌و نه مات » کفت -خوشوقتم ۰ با جنتلمنی چون شا ملاقات کر دم مات بخشگی پاسخ‌داد دمتشکرم» آتگاه دوبر کرداندکه براه‌بیافتد . « کی > از بشت‌سر بمارك خاطر نشان کرد اسباب هایت دافراموش کرده ای ۰ من الان برایت‌میاودم»و بعد بطرف اطاق دخت کند فت ومارك نیز پشت‌سراو داه افتاد ..پس‌از يك لحظه تردیدمات‌هم بدنبال ]نها دهسپار کردید وهرسه باطاق دا خل‌شد ند. < کی »دوی‌چدان کپنه‌اش تشسته بود وداشت کقش باشته بلتدشد از بادرمبا ورد در آ تجا «مات» قدری باوی صحبت کر دو بالاخره و قت‌حر کت سید . اسبا بپایش‌دا برداشت‌و باپدرش از اطاق مادك تو بره خارج شدند . و قتی که بییر ونر سید ندمارك پر سید: -توهم در جستجوی طلاهستی ؟ -نه»ما آن‌پائین رودخانه مزرعه‌ای دادیم و میخواهيم در آن کندم بکاديم 4 بتو دام گذاشتن و ماهیگیری دا یاد خواهم داد -وتیر | ندازید| هم؛ . «مات»مدتی طویل‌سا کت‌ماند و بعد کفت ۰ -وحتی تیرانداژی ۰۰ روز بعدمات یسرك‌می گفت -وقتی او لین محصولمان دا بدست آوددیم وفروختیم برایت چیزی میرم ۰ بکوچه‌چیزدا بیش ‌از همه دوست داری؟ -يك تفنك که‌هال خودم باشد, پس از چندر وزز ند کی در مزرععه ‏ مادك کم کم اذ اين که میدید زو ها و تصوداتش بحیقت بوسته داشت احساس مسرت‌میکرد . اول‌سمی کرد «مات > دا واداد کند که بکوید در اینهیه‌مدتی که (وو مادرش|زوی بیخیر بودند مشنول‌چه کاری بودو ای‌مات هییشه‌موضوعر اعوش‌میکرو وحالادیکر مادك بیشاذاین سعی نمی کرد پددش‌ردا واداد بکفتن این‌موضو عبکند چدتته یرای دیگر بدگ2 1 فکر کند «ثل تبرین تیر | ندازی‌وشخمزدن. کادها مشکل بود ولی دویهسرفته بهتراز جستجو بر ای‌طلای‌موهوی بود که‌معمولا.د آن نقطه ای که بدنبالش می کشتند وجود نداشت اشبها خسته‌ و کوفته از کار دوزانه در کلیه راحت و کرم خودشان استراحت می کرد ند ۰ چندی بعد . یکروز عده ای سرخ بوست, ادیدند و ای مات خاطر نشان کرد که :ا سرخ بوستان خوددابانقوش جنك آدایش نکرده‌اند خیال‌تبر در اندار ند ۰ مادك بر سید: -وقتی ]نها با آدایش جنك [مدند ۲ وقت‌چکار بایدبکنیم؛ حواهتم ختکند: ۰ مااین‌سرزمین دا باك کردهایمو آ ترا مال‌خودمان‌میدا نیم وخواءروی این‌زمین‌یازیر آن » دد آن خواهيم‌ما ند » ۰ ۰ تو از چیزی نمی تررسی؟ -ته البته تاو قتی که با توهستم 3 یکروذ صبح هنکام صرف مبحانه مات نا "پان بسوی رودخانه اشاره کرد. يك قایق‌بزرك اجریان ]بو بوسبله‌دو بارو در امتداد رودخانه به بائین کشیده میشد . درهبان لحظه‌ای که < مات # 0 از مسافرین‌قایق ۰< کی دا شناخت قایسق پستکی کوفته‌شد و ؟ دخویش شروع به چرخیدن کرد برای کی ع و ه.سفرش وضع خطر نا کی بیش آمده بود واسی بالاخرهومات »و ومارك» »وفق بنجات ]نها شدند۰ ۰« کی »می کوشید کیتادش‌د| رانیزحفظ کند. مردهمستر؛ ووستون» نام داشت؛ اومی کفت که این مسافرت‌ماه‌عسل بودو بعدچونمتو جه بر خورد گرم وصمیما نه دختر ك بامارك کر دیتر سبد « شاهمدیگر رامی‌شناسید؛ »4 کی پاسخ داد :«منو این پسرك از دوستان ندیی هستیم۱> مات دوبه < کی > کرد : -«شبا بهتر است بکلبه ر فته و خودتان دا خشك کنیدء» ۰ ۰۰.وبعد بطرف مارك بر گت : -بدو پسرم و ژود ] نشی فراهم کن . ۰ وتتی < کی »و ومارك» دور شدند <وستون» بمات کفت: « ما هبدیگر دا ندیده‌ایم؟» .۲ -اين بستکی بشفل‌شمادارد. -من قمار باژم! 2 -پس بامن‌دو برو نشده کرد«دستون »مشفول مرمت‌قا: عداز این که در کلبه بدیگر ان از «مات » بر سید: « فکری کنید بکشداین‌قایق ما را به و کد برساند ؟ 1 ۲ يك قورباغه هم نمیتواا آرداب‌هایایند و دخا نه‌جان رودخانه اذزاین جا سر از » کرداب هاخطر نا کترمیشو ند یی ات ۳1 چنانکه‌من » اس‌دارید و نه تفن «وستون» به کی »: افکند . دخترك کیتارش دا بر ازمارك خواهش کرد که باوء خادج شود. ۲ بعوواز کله ومار۵ ۱۲ ها دا می‌شنید وستون می گذ من در کنسیل سیتی یك دعوا که‌یاند به آن رسید کی" از توچنین انتظادی من این‌طلاهاد | در قما خوب پس چر | درر دارید 1 -مردیکه پمن باخته|که من طلاهارا نفط روی : نبردم‌شایداو هم برای‌حل موضه دتبال ما به کنسیل‌سيتي باند ۶ وتفنك چقدر باید بتو بپرداز مات خندید : چقدر؟ چکار بکنم ؛ ازمین دا شم بز نم "اصبر کن زمین( دانه بریزم [وقت من خواهیمرساند. 1