Cinema Star (November 1955)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

لت این نگرانی ار وت 2 میات بن تصادف‌دا برایمن تعر یف میکر دید خیلیمذون‌میشدم . قدری پجلوخم‌شد ودر چپره‌اش ۲ تار حزن‌و تمچب نمودار کردید . 9 ۱ درست بخاطر دادم که این‌شخس این‌لی کاو لسکی تاگپان جلوی کامیون سبز شد ومن ازترس فریادی کشیدمو پایم‌را روی‌ترهز فشاردادم اما از بخت‌بد » بار زیادزده بودم‌وسنگینی بار بجلوفشار ورد و نگذاشت که کامیون‌سر هو قع مناسب تو قف کند. بدن اوزیرچر خپایسنکین خردشد وچون از کامیون پیاده‌شدم احساس کردم که شخصی شروع بدویدن کرد و لی‌بعضی اوقات دراین احساس خودشك وتردیدبمن دراه مییابد و تمی توانممطمئن‌شوم که احساس من‌حقیقی بوده بادروغت .. ازجا پلندشدم و کلاهم‌را بسرم کذاشتم و کفتم : حالا دیکر نگرانی‌شماعلتی ندارد ذیرا این‌و اقعه تصادف نبود بلکه جثابت بودو « لی کاو لسکی »را شخص ناشناسی بجلوی اتومبیل شما پرتاب کرد چشمانش ازفرطتعجب نزديك ود ازحدقه‌در آید . کفت : بنابراین دیگرمن شبها دچار کابوس نو اهم‌شٌد از او خداحافظی کردمو از اطاق خارج شدم . در داهروی رستوران يك ردیف‌جایگاهپای تلفن‌عمو می‌بود . مقداری پول‌خرد اژجیب‌بیردن ورد ود شروع به تلفن‌زدن نمودم . موقمی که‌سی‌سنت (توطیح هردلار یکصد و سنت » است .۰ ) ازجیت من‌پرید » شخصی‌را که میخواستم پیدا کردم , مثل اینکه میترسید صدایش دا پلندکند . کوشی‌را بدهانم تزديك کردم و کفتم : دیوید ۰ توهستی ؛ تر ین‌خبر آیشکه بعضی‌ششاو ل بند‌های ناشناس در بدرعقب تو میکر د ند 1 ر خوب ؛ سمی کن‌با آنها تماس بگیریو بکولی آ نچیزی‌راکه عقبش «دیوید» در تلفن سرفه‌ای کرد و بعد با صدای آهسته‌ای نی وقتی‌مر| کتك بز نند معمولا دهانم لق‌میشود و ابن‌اشعاس هم دمپالی نیشستند که یتو از پاقرار وادار نمایند متوسل بکنك کاری خو اهندشد اشتکالی ندارد. ا گر میکردم ولی این بار بن و ای دامن متا بزای ایتکه مرا ر این قضیه کوچك‌و بی‌اهمیت بود بکس‌دیگری‌مر اجعه آنپا <دولدا» رایدام انداخته| ند وفیر از توکس دیگری تمی تواند بی نکمك کند.. دپوید بانگرانی‌خاصی که در صدايش احساس میشد » کفت ..بسیار خوب بن‌شعس نخس ناشن متغدره را بیدا کر ده مددازای تجات دولدای ین م۳ ۲ -حالاکجا میروی؛ کمان‌میکنم که بر ای کشتن یکنفر عازم‌هتم.. چانه وبات» از فرط تعج‌وحیرت پائین‌افتادو لی‌من و قعی به او نکذاه اطاقش خارج شدم. شتم و از