We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
8 4 امااو بسن و از زتبا خوشش می آمد . 1 از حالت چشمانش معلوم شد که متونجه منظور من نشده است. ۲ هسته گفتم . توهم مثل اوهستی .هردوی شا از تیپ اشخاصی هستیدکه تمامپول خودرا بالای زنب خرج می کنند دمسولا در این نوعمواقم است که دونفر رفی باسرار یکدیگر بیمیبر ند قواس حتیقی اور امد نستیو تابر ان باسراردیگر او نزو اقفهستي. میدانست که انکار فایده ندارد ددرصورت دروغگوئی اورا کتك خواهم زد لذادرصندلی کز کرد و گفت درست است » او پول زیاد خرح میکردومیگفت که بزددی پول بیشتری بدست خواهد[ ورد امامنیم آنرا بمن فاش نمی کر د... بکقدم بطرف او برداشتم . پفوریت دستان خوددا جلوی صورتش حایل کرد و باصدای خفه ای گفت بخدا قسم که ددوغ نسیگویم . بعضی اوقات که مستمیشد میگفت بزودی دومیلیون دلار بدستش خواهدرسید و با آن پولخیلی کارها خواهد ترد .من میدانستم کهراست میکوید ودرضین احاس میکردم که بالاخرهابنپول بلائی بسر اوخواهد آورد ولی او بحرفهای من توجهی نداشت از کجا میدانستی ؟ این بار چشمانش درحدقه کردش کرد "کو ی دنبال اشباح نامر لیمیگردد و چون مطمئن شد که شعس غریبهای در اطاق نیست ؛گفت : قبل از اینکه بمیرد بعضی اشخاس سراغ اورا میگرفتند این اشخاس چه کسانی بودند ؛
با اینکه صدا در گلویش خفهشده بود معپذا بزحمت آب دهان خودراقورت دادو کنت : «بانیام
آیا دیمو ندومیدا نست کهمورد تمقیبقرار کرفته است :
تصور نميکنم
تو باو نگفتی ! نه ؛ لازم هم تبود بگولی زیرا خودت دداینماجریدست داشتی و میدا سنی. کهوی بایدکشته شود . تو آدم پست و یشرفی هستی که قتل
عدهای رویو جدانت نگ شیمی کند
نه . من
خفهشو . تومیتوانستی بلیس رامطلم کنی تاکهان ازجا برغاست و درحالعه دستا
را بعلامت تضر ع نکانمیداد
باه ملق زد
ینکه بحالز ار او ب د زد) , زندد بان بفوریت پشت تلفن. آهد وچون فیمید کهمن هستم؛ که «لیلی» بخواب دفته و درخواب حرف میزند . شوهرش نیز برای اطبینان بیشتری در بیرون اطاق مشفول نگپبانی است ودر اطاقازداخل قذل می باشد . شخصی هم بنام سروان « چامبرز > تلان اکرده و بامن کا فوریدارد «(ز او تشکر کردم و از هتل خارج شدم , یقه پارانی خودرا بالازدم ووارد خیابان کردیدم . بارانمی بارید: باد شدیدی میوزبد و قطرات درشت بادان دا پنجره عمارات وشیشه اتومبیلها می کو بید م اینمنظر؛یکباردیگر مرا پیاد و و لدا» انداغت ۰ در نقطه نامعلومی ویدر اسارت قاتلی دستهٌ «مانبا > سرمی برد و بجز کمكمن بکسی آمیدی نداشت و اينمن بودم که میبایستی بجای, نهدیبلیس, «اورا ازچنك خونخواد ترین وتوی ترین دستهٌ جنایتکار ان را نجاتد هم... ۰ ۱
و«بات» دردفترش بود د داشتچرت ميزد.يك پپپ خام و ششدهلای| نگفتانش خودنمالیمبکرد. کلاهمر اازس برداشتم و بعدازایشکه بادا نیمدا یرون آوردم.روی بك صندلی نشستم و برسیدم: خوبرفیق» بامنچکار داشتی؛
«بات» يك بیهودهای به بیپ خاموش خودزدو گفت: مابك تو خیلی باعثدزدسر من شدهای. شنیدهام که میخو اهیدرازای نجات«و لدا» چیز مهمیراکه اعضای دسته «مافیا» در جمتجوی آنهستند » به ۲ تپابدهی.مسکن آست تعجب کنی که ابن خبرر! من اژ کجا بدست آ وردهاماما بدان که جاسوسانماهميیشه برای شنیدن اخباد جالس کوششود دا آماده نگپمیدار ند .
گفتم: 7 نپاوو لداعرا بچنك آ وردها ندز برا و لداو آل]فیا را بدامانداخت ولی نتوانست نقشه خوورا کاملا اجرا نماید و درنتیچه 7 نها و لدار ادستکیر کردهودر نقطه نامعلومی پنهان ساختهاند. دروهله ال [نبا تصور میکردند که ابن شینی مجهول که ممکن است مفتاح پول هنگفتی باشد؛ تونطوبر کانودن) بس دسیده و بهن جبت آپادتمان مرا زیر ورو کردند و چون مطئن شدندکه نبتوانند بساین آساتی با من وارد معاملهشو ند ناجار وولدام رادزدیدنه ذبرا میدانند که من رای خاعطلر آوحاضر هستم از همه چیز بگذرم.
آیانو اینمفتاحر ادر اختیارداری ؛
هلوزنه و لی تصور میکنم برودیبآندستبام