Cinema Star (November 1955)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

و ۱ دید .زار و خانه دهد.. حالا جسد او درقمر یکی از باطلاقهای «نیوجرسی > امثال «فودمن» خیلی کم بیدا میشود و تواز این‌حیت ضررجبران ناپذیر ازظرفی مقز «بوك را نیز داغان کردی ... ای حرامزاده « کفتم : بروبدکم شوید ! --هنوز کردن شقی‌میکنی ؛ باید اینطور باشد زیرا خودت میدانی ا کر چهار دست وپا افتاده واز ما طلب بخشایش کنی بازهم نتبجه تغواهی‌کرفت : بسبزودی ار یاب ما باینجا خواهدآمد و برای اینکه‌توبه عئوالهای او پاکمال صحت‌وراستی جواب بدهی ۰ خبال دادیم کمی ترا نرم کنیم ... نه خیلیزباد: ففط يك کمی... دست!و باکیسه چرمی کوچکی که مسلماً دردن‌آن شن بود ؛ نا شانه ا‌بالا رفت وآنگاه پا ضربت مهلکی پائینآمد و دوی دنده من خورد . دومی نیز باو باسی چست .نها میضواستندکم کم نبروی مقاومث دا امن بگیر ند . دبوانه‌هالی بودندکه مرك من پرایآنبا عروصی بود . دومی یکباد دیگر دستش بالا دفت و کلوی مرا نشانه گرفت اما لین بار اشتباه کرد و کیسه بجای ابشکه دوی کردنم بخورد به‌کتار شقیقه‌ام اصایت کرد و آن ظلمت و یحالی شین دو باره سر اغمآمد.دبگر نه دردی احاسی میکردم وته چیزی دا میدیدم . مثل این ,ودکه با سروارد استعر پرآبی میشوم ,.. ۷ ولی همان‌درد کشنده‌ای که باعت بیپوشی من شد ۰ سبب کردید که بحال‌يايم: تام بدنم کوفته و خسته بود . دهاتم را بازکردم و مقداری هوا وادد دیتف مسن خد . آرزو میتکردم که در آن لحظه بیرم اما بعوبی میداشتم که هنوز زمان مرك من. فرا ترسیده است . ۹ بدن انسان مدت زیادی درمقابل این شکنجه شدید مقاومت نبیکند دلي از فرط درد بدق بحالت دخوت فرومردد ,. درعت مثل بوسه‌ای که انسان ازسشوق خود بر بابد .کم کم این حالت دخوت د. ستی اد بین میرود و یکبار دیگر درد کشنده ضربات سهمکین خود را روی سلسله اعصاب فرود میآورد . لالم بود که فتکری بحال خود بکلم . احساس میکردم که بالاخره داء نجاتی ازاین مركندر بجی وجود دارد و میباپستی این راه نجات دا زودتر پیدا کنم . سرم راکمی بلندنمودمو پاین نغت دا نگاه کردم .روی تختهواب نشکی وجود داشت که مرا ردی‌آن بسته دنه . فگری مثل پرق از مخبله‌ام خطور کرد . بااپشکه اینکار سر وصداداشتدلی "چاده‌اي نبود , بفودیث شروع بحر کت کردهو تخت را بتتان در آوردم . رفته رفته انضت لنکر برمیداشت تا اپنکه بالاخره ددی دو پاپه طرف زاست »ابستاد و آنگاه رطوبت تحريك کننده لبان سرخ او مرا بخود جلب مب گرفتم ولب برلبش کذاشتم . آنشی که دردرون اوشمله میک بعود آمدم وسر قتنك او دا ور میان انگشتانم کر فتم و نگاهم ر|بچشمان‌در خشنده او دوختم . لززش مطبوعی بدن اودا نکان میداد. کم کم حال هردوی‌ما بجاآمد و ووی گفت ۰ مايك » خواهش میکنم مرا تتها بگذار آمر اورا اطاعت کردم . باران شدیدی که میبارید « مرا درون خودفرو برد احساس میکردم جزءکوچکی اژاین مخلوط عجیب سروصدا + روشنالی و جنایت که شهر نیو بورك نامیده میشرد‌شدهام . در مقابل چشمان خسته مسن, تصویر بزر کی خودنمائی میکرد ... تصویر تشکبلات بزر کی که مینوان آنرا + اختبوطاهظیم الجثه‌ای تشبیه کر د که باهای دراز ومکنده خود را بتمام تقاط عالم انداخته و برای زندکی خود بمنی چثابت ؛ احتیاح به تغذیه داشت وغذای‌او نیز بو لهای کراقی بوه که از اطراف برایش میرسید . دومبلیون دلارمو |دمخدرهازابتالبا برایش از سال‌شده‌بود اما این‌سلغ مهم در تفطه‌ای کیر افناده و طی‌چند سال دو برابرشده بو در اختبوطاحتیاح شد بدی پاین ماده غذائی داشت و باکال قدرت وشدت سمی میکرد غذای خود دا بچنك آورد . . . ومن نیز دد جسنجوي این ماده فذالی بودمکسه او دااز آن محرومکنم , ۱ کم کم فکرم بعقب پز کشت و روی کشفیانی که کزرده نودم ؛ فرضیه ود دا استوادمیکردم ۰ سلما « بر کانورن» سفری بابتالبا ارده وهنگام مراجست ده کشتی پا مردي ملافات میکند . این مرد[دمی است که ظامرا سکارهای نجارتسی مشتول است و لی‌در خفاما مور ]و ردن‌غدای حبوان خو نخوار شده است . اومثل انحذب مرداره نقعه شمفی دار د. در کشنی عاشق « بر کانورن > میشو در اینجاست که نفثه ای تشکیلات بهم میغورد زیرا این مأمور رابط بجای اپنکه دومیلیون دلار مواد مخدده دا ه تشکیلات بسبازد ؛ بفکرش مبر‌سد که برای خود بردارد وپابر کاتودن خوش باشد سران دسته ؛ مقصوه اورا میفهمندورسی میکنند که اور اپچنك آورده وم ادعهددء