We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
علیرغيم «هلن» » بو مسیتوا نکم
کی میکر دو 3 ۳ ۶ پا سرعایه زندکی خو که قدازی سپام شر کنپای نقث بو وان هدبه عروسی بما بخشیده بود بائو لد و
بح سید | ز
های غود می برداختمسمی میکردم
تا[ نسا که مسکناست
! بکار اندازم ثا
مود ر جالیتر و جذابش باشند ابا مثل همیشه فقط خودم وانهن "نها لذث میبردم دهیج اشری حاشر
ارمن نمیگر دید
غلب اوقات درحالیکه دیکی کو جو لو دوی زانوهایم بغضواب رفته بود اث سحر می نوشتم
مسر دموشاید
میردم و ۶ نی و دلگرمیین سخنان زٍ و امیدو ار کنندههلن
بي ازاوفاث باصراد هلند
انبپاو مجامع
تفریج قدم میگذاشتم "اما دد پسن
ی به بعشیی میهما 2
چپرههای منبسم و سر گردانی و پر بشا میدیدم و بپاد مبآرردم کهدرمیدان ۳ از هبه شب ماندهام و
ن (فکاد تاز يك" تلغی و سخت
سر ور مر دم خو درا ه یخودد! عمجم
ى
میکرد, میدبدم کرهر ناشاسان هر کناب بیارذشی
دست این
ٍِِ
۵ ین » بگردش دفتم
سردم غرضه ه بیشود و وشنه هایمن
شرده دودج وستندلمن استبهیج و جه مورد توجه قرار نمیکیرد . کم کم وجود هلن پرای من بصورت يكموجود تحمیلی و سحنان کرماو :و عدههائی | تجام نشد فی جلوه میکرد . حنیدختر کوچکم وبکی و حرکات دلنشین و شیرین ت روز نه آمیدیدرر وحیه کند
تا که
و نمیتر اف مابوسمن باز
چندر وز مد ازطرفسرویس خبر کذاری مامودیتی بمن وا گذاد شا بیس اودن 4 »صاحبه ای
لاژم بودبا و مب ستارء جلاب پاریبی بسل آورم. وفتی مامودیت خود را باین زن خنوشکل مو طلائی کفتم خبلیبا کرمی و مهربانی با ن «واجهشد و در بایان مصاحجه بمن کفت که تمامسدت شبداآزاد است و میتواند همراه من به شبنشینی برود اما من که جز نقشقامت هان تسویری دردل نداشتم دعوت اورا رد کردم و معذرت خواستم . لودن با منباداره آمددر "نجاهم مدتی با منصحبت کرد.. چه خیالی برآیمنداشت ٩
۰« بالاخره روزهای تلخ زندکی سرریشد؛و قتی بمأخبرداد ند که بواسطه کشف چاهپای نلت تازه قیبت سپام ماصدها برابر ترقی کرده» معلوم بود که دیگردوده تنکدتی و بی سر وسامانیگذشته است. در واقم هم همینطور بود, پس ازآن دوده میهمانیهای شاه دیش و نوش ما دو بادهشر و ع کشت اما پسازچندی من حس کردم که
بای تاژهای در زندکیژ لاشو لی ما ندید [مدهاست در همین میهماً نی مای مجلل وبرشور وغوقابو دکه زیبالی هلننظر «بل لین > ستازه وقهرمان ارو بار اجلب کرد تبام مدت در
بسا شب و[
و میکتوشاید
عثر اف هم باو بیعلاقه نبود ادایل ی میکردم باین موضوع اهمیتزیادی
ندهم ولی بتدر یجحس کردم کههاق
نها ما بهدلخوشیمن-دادد از ازایتکه چندیاو با
من
دستم هیر ود و پس کوشه و کنایه موضوعرا باو بادء آوری کردمو توجهی اشمود ناچار دو مرتیه بجام باده پناه بردم و و لکردیرا ببشه خود ساختم,دیگر عقی توشتهها و کتابهای من هم نمیتو | نستند نظر مرا جلب کنند و
فکر ناراحت مراتسکتدهند,
نشیوقتی لودنرادو مر تبه
در یکی ازمیهمانیها دیدمح س کردم " کهتنها راه انتقام ازهلنو فراموشش کردن رفتار او معاشرت بااین ذن عشوه کر ودل بستن باواست .تصادفا وقتی باو پیشنهاد کردم که برای
هواخوری با اتومبیل من بکردش ۲ بیاید با کمالمیلپذیرفت . هلن پا نار احتی آشکاری مکالمات مارا میشنید و برای دفع دقیب شردرد را بپانه کرده واز من خواست که اودا بمئزل برسانم. در حالی که از اثر مشروبکمی مست بودمباو پرخاش کردهو اورا باد مسضر کرفتم «هلن داشکسته و مایوس
مجلس میپانیرا ترك کرد ۰
پسازآن چهروزهایمتوالی
سل لودن بکردش میر فتمو
من در چشمهای او خیره میشدم و
صفحه ۲۲1
بدن تبدار «هلن» ر
مبتو اند م کند؛ هلن
خبر داشت ۱ تحمل
دز هر که وز این 2 به لودن. بیع آین؛
قبول باریس راء شا بود اء خراب منهم اد کر فت
مار
ودفثی "دیواا
1
ده