Cinema Star (February 1957)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

اوه ... عزیزم ... مرا ببخش. ترس از دست دادن تو هرا باین حم‌اقت وا داشت دادی ۰ دوست میدافتم ۰ بپیسج وچه حاشر تبودم» اورا درآغوش ذلدیگری‌بینم . 1 سعنهم بهمین نحودام لمیغو است؛ شبار؛ باهم»شاهده کنم جولی که اند کی آد امش پیدا کرده‌بودگفت : 1 [ز فرش کن که باب غود کشی تمی کرد . تو که‌تااین اندازه‌عاشق من بودی؛چه می کردی ! و پچ شتوالی. ات که 0 متوال خبلی "خوبی است هام یاک اکر تنهایت دراه دجید داشتو تو تنها | زهمانداهعی 5 مر | از آن خودت بکنی؛ آیا قیراز بر کز یدن آن یق » چاده دیگری پرای خود یکره چه‌طر بقی! ال بدود ابتکه دست خوش بن تفیبر حالنی بشود کفت : ۷ این‌سوه ظن دبروز پرا ؛ توپیدا د نشده ۱... مسلما نه. 5 (کرمیدنستی که من قانل پاب م «هر نیدیدم امیکردی که 0 تن دامچندین 3 با قش زمرن‌شده تر کم خواهی امود ۰ جولی که دیکر طاقت تحمل نداشت نقر ببافر باد کشید که و پس افترااف می‌کنی که قاتل باب‌هستی :۲ پله:.. یله ۲۱ باحالاراحت هدی ۰ بت ای تک که از من‌فراد کنی بعد لیل دیوانه شده|زمحبتی سرشاد * جولی دا درآ غوش آشبد و[ نچنان بوسیداش پرداخت که یچاده مجال نلس»شیدن , برایش لباند .. بااین وعف کوچکتر ین دست وپالی نکر د که ازج-گال لبل خارج دود .. ترس‌سراسروجودش راکرفته واعصا بش‌دانحت قرمان خوددر آ و رده بود ۰۰ اینکه صبح دوز دیگر چگونه پابد ازچناگ لیل‌بگر یزد» فکری بود که هر کز بذهن جسولی نمی یدج چای پیش که 1 غراش برداشته بود‌ماوتم دا تا آندازه برایش ددشن‌می کرد ۰۰۰ این قدر یادش می [د که بااطلاع دادن بکلیف» کر يشته بود در نراد اوعبودمی گرده چسد بسی هر شش دا بادازه بلیس رسا اده 1 تحویل مقامات انتظامی داده بود باآآنکه» مدا کلیف واقعه‌دابرایش تمر یف کرد و کفت که : چکو نه میخو استم بسا نفر | نسیکو برویم دای ب لیل‌ما نم شد! بازوای 8 ق داددك دی کرد . فقط این دا می دالست که در اداده بلیس لبل خوددا تبرعه کرده و برادنالق آعده بود ۰ پرو نده قدل باب بسته شده بوددابن که حالا جولی شبادت می‌دادکه شوهرش افتراف بکشتن‌او کرده» فایده ای نداشت و قا نون دی توت علی انجام‌دهد وبا آتکه لیل جولی دا تهدید بفتل کرده بود ۰ معپذا باژ پلیس اود | آزادگذارد.. کاف جاده‌ایدا که بسا تفر | تدیسکو میرفت ۰ بضو بی‌میدانست همین که بحوم+های شهر سید ند ؛ کلیف ناگهان مرماشین داک-ج کرد وازمسیراصلی شهر متحرف شد »جولی ببشت‌سر نکاهی| لداخت و ماشین لبل 5 بسرعت بدتبالشان می ید۰ ۰ ۰ کلیف. باز خط سبرشر! عوض کرد و بالاغره صلاح‌چن ویدند که بپتل کینامی که سرداهشان بود برو ند وجوای با نام مسته‌اری] تجا اقسامت کند ... یو لی بادست هالی لرزان دفترهتل دا چنین‌امضاء کرد _ جون‌بوود-. وبمد بسرعت باطاقش رفت همان احضه ذنك تافن بصدادر ] مد دجولی بغپال اینتکه کلیف است ومیضو |هد» طلبی ر | باطلاعش بر سا ند کوشی‌دا برداشت میس‌چون بوورا چولی! توباید بمبری .از دست می‌فراد نمی توالی بکلی ,, حالا هر تدرمیخواهی است‌داءوض کن ومحلت راتفییر بده . جوای در حالبکه سرش آیج میغورد باصدای‌ملایمی که خودش تواست بغنوه گفت چه‌باید ب>؟ س هیچ ۰.۱ مننظر باش و به بن که بلاکی بررصرث ناژل راستی جولی آبا میتوانی فتّذرش رابکنی :, دیکر چیحزی یوش جولی نمی‌رسید . |رتباط ط ح‌شده ود ...۱ کنون‌دیگر «هراس> بکلی ازمبان دفته بود و وترس» داامالتراید ؟ جایگز پنش کردیده بود. کلیف بهتل نز دجو لی‌د فت و گفت: ازمو نتری به‌سانفرا سه جاده هت که| کر لیل بخواهد مارا بیدا بکند ؛ چاده‌ای نداددج+ز اینکه‌از بلیس كمك بخواهد و نشانی اختبادشان م+پتن هم‌اکنون ءحتمل است که ما تحت هر اقبت ب + احتمال و بقیه در شماره [ بنده