Cinema Star (March 1957)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

-ٌ۲۹ که ذرق‌دسلیقه وی قابل تحین است. ویده تر تیب د دا-تی کل‌ها برای‌هر +طان‌ظرافنت و هوشیادی خاصی بکاد برده است من بیعتراز همه از کلدان سر بخاری اطاق نشیین خودم و گلپای کناد پنجره اطاق‌پذیر(ئی خوشم مد دداشتی بالدی سر بخاری و کنادینجره هم کلدانتی گذاشته بود؛ من اصلا متوجه تشدم ولی خیلی خوب‌شدامر وز بپمین‌متاسیت زاو تشکرو تعر یف خواهم کرد و امیدو زرم وی زیاد کنجکاو تباخدوشرح کل‌های مز بور دا آزمن تبرسد» پس آزاین‌سشنان بسویراشل تکاه کردم وی‌اززبر توری‌ددی صورت خود بتن تم میکرد و ]نکاه مرش دا تکانی دادو ساکت ماند . ا(حراشیبی تبه پائین آمده‌بودیم و در آن‌لحظات در جاده‌ای که متقیبا بدهکده و حیس بجلوی کلیا منتهی ميشد پیش میرفتیم . هماتطود که پیش بیتی کردم هده‌ای دد نزدیکی کلیسا |زدحام کرده بودند. اغلب ۲ نهارا میشناختم ولی بعضی ازآتما نیز ۲ نروز فقط [زروی کنجکاوی بکلیسا آعده بودند. وقتی کالسکه بکناردر کلیسا رسید ومن‌و داشل اژآن باده شدیم درجع متظر ین جنب دجوشی پیداشد. من کلاهم‌را برداشتم‌و باژويي دا بطرف داشل بردم تاوی دستش داپدرون آن بیندازه پارها دیده بودم که پدر "میدیم بدان‌حاات با دخترش‌لوتیر بکلیسا وارد ميشدند. آهته آهسته تاجلوی‌در کلیساپیشرفتيم درحالیکه همه چشمهامتوچه‌ماشده بود. منتظر بودم در آنعولم وضعی انگت نماد غیر عادی دشته باشم دلی‌دضع کاعلا پر عکس بود درخود احساس اعتماد وغرور وشادی عجسی میکردم. سرمدا بالا نگهداشته بودمو مستقیماً بجو هینگری-تم وبچب و راست نگاه‌نمیکردم دردو طرف مردها کلاهشان راز سر برمیداشتند وز نها ابراز احترامو ادب مرکردند . بیادنداشتم تاآ تز مان ددیر خورد باخود ءن‌چنان دقنادی از ایشان دیده پاشم. هرچه بود ذنی بهمراه داشتم وبخاطر همینموضوع هه پااحترام وتعظیم امن بر خوددمیکردند. وقتی واود کلیسا شدیم زنکپا هتوزمترنم بودند. کسانیکه زود تي ازماوارد شده بودند درها نعال که‌سر‌جایشان شته بودند صرشان را بر میگردا ندند و پبا میتگریتند. صدای پا پاشدن مردانو خش‌خش دامن ز تان بطور محسوسی ددصحن: کلیسا شنیده میشدزیر( هر کی‌سی‌میکرد مهمان تازه مراهر قدد میتوان. بیشتر و بهتر بیند رف جایکساه خودمان بیش دفتیم . يلك لحظه. بسوی تصیدیم نگریستم. اپردانبر پشنش بهم بر آمده‌بود وصورتش ۰ که ۰ واه وی ددفکر آن بودکه‌دن‌طی چمل وت ده ۳ ار دام ونامپتا امچگو نه تاتودهام ۰ تر بیت وادت دی اجازر ِ ار 3 کرد یداد سرب کرد قد وابدابطی لوجوز در کناد بدرش اعتاء ویرانشان «یداد. در آن لدظه ویوضممتطیر | »ای بدوو دی رهب 3 3 ی بود و حدس‌میز دم ءو جر ر دش خاطرش شدهءام ۰ ن لدظه که کنادی ایستادم وددفرفه داباز کردم تا ی راغ وارد خودصبر وانتظار اوئیز بسرآمد و اگوی ۱ تکذاکت ۰ بخاده بود وحالت قیانه اش کرنن رنه در فد ولی‌دد 7 اىداژه آداعش بیش[ ردو به چا نم نتاهی | نداخت و[ نگاه نکاهش | بر وانش دابحال استفساد بالابرد ,چنان مبتم وآتکاه همکیحضاد کلیسابزنوور ۱ ]هدند ومر (سم‌دها شر وغ‌شد ‏ در آن لعظات ارفکر [ :که ذنی‌درغرفه خانوادکی ددکنارم ۹ قته امت*احناص قرب وردام بوجود آمده بود , ذهن 0 ۳ خاطر ا تم بیکباره متوج‌زءار کودلی تردید. یاد نخستین دقعه افتادم که آمبرول مرا بکلیما برد وسندوی چارپایه ای‌قراد کرفتم تابتوانم ۲ نچه‌را درمحراب کلیسا میگذرو . وی‌سرشد | بلند ؟ باچشمانسی تلاقی کرد ۰ وانبود کردم که‌متوجپش درغر فه ر|بشت سر یادم‌ما مد که چکو نه بنقلید ]۰ بر وز کتاب دعاد ادددست میکر فتم. ولی‌قالبا 7 نراوارو نه نکاهمیداشتم ووقتی نوبت بزءزه۹ وخواندته ‏ ان هءصدا میشدم بدون ۲ نک از[ نچه دستجعی هیرسید مهم بادیکر کفته‌میشد سردد بیاورم بتددیح که بزرکتر میشدم کاه‌کاهی پرده‌فرفه ررکتار میزدم از[ نجا بنظاره‌حضار ودسته آو زذه خسواتان و چا ۳ سالهای بعدنیز که بدبیرمتان ودانثکده ءیرفتم وقتی تعطیل بکلیسا میامدم نظیر ]مر وزدرجایم می نتم و بازوا راد گره‌میکردم ودر صورتیکه مراسم دعا بطولم‌شید چرت‌میزدم « وقتی‌عم کهآ عبر وز دردفر بود حودم بتنهائی در غرفه مینك و کی مز احم نمیشد ودر [ تحال دردریایتفکر قرق‌مشدم وای بد هیچگونه خجلته تاعفی بایداعتراف کنم که در آت احظات تفکرا ۱ دراطراف خطاها و کناهانم دود نمیزد بلکه بیشتر نقشه کارهای "آینده‌ام رامطرح میکردم . 3 دستوداتی راکه‌پاید به‌ستخدمین بد هم + ملاقانهالی باید پعمل آورم درمتزم ءرورمیکردم . :۳ البته درآن لحظات بعادت »مپود درهنکام دءسا خوا نِ زءزمه و آواز دستجسی نیزهماهنك میشدم .و لیا ین یکشنبه اسلا متقادت ود . ۲ کسی‌دد غرفه در کناد من حضو رد اشت ومن يك لحظه وجود دیر افر !موش کنم وخاطرمرا بموضوعات دیکریم ددمودد آغذا بودن‌دی بمراحم کلب ای‌پرو تستان هرا زیرا وی‌درهرصودت بارهادر کلیسا حاضرشده نود . ود ساکت یی کت دوی‌سند ای نشته ودوچشا نش‌ستفی] و بوه. و قتی نوبت زا نو بز مین‌زدن‌شده‌توجه شدم که‌وی دوزا! مین نشت و بر خلاف سای حضار کلیسا که عا دن‌داشتند درآ باطر اف بنگر ندویاصلا صرش‌د| بر نگرداند . . مایارد‎