We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
۳ ۱ یگنت : .من درعمرم هر گز از د مورهلوس >
«: ات 1
ار . 8 ی ۱ 3 ان 9 6 ۱ پلبانو گفت ی ود ای ۱ سمو لا باید بروی 2 مادرو > که با میتو انیم باو اعتماد کنیم ۰ ار ید مات اس ۱۳۱۱ بابلو | هی ک شید و وجا 3 نت .و ۵ زر فلت و بدونانکه اه ند 4 سواز اسب شد و از کوه صر از بر
۰ ا بت "ار ۱ سوک ۱ نش و لت و قطعه کوش بر داش تاو
کر د بد. امیلیا نو ردفکر | نه مشغول جو بدن آن شد . فر ناندو بر سید : با تلو هی کیها رفت ! امایا نو جو آبد تایه که شت را حورد و بطرفی اسب سفیال توافت وسوار آن شد و درجپت مخالف بابلو رهسیار 4 ۱ گر دید ه فر نا ندو با توت گفت : حالا" او هی رفت , اما
اد : نمیدانم » بمن نگفت .
رصلب 1ج «ل
کید ؟ ۳ خندهای کرد ودرحالیکه لحن صدای برادرش
را تقلید میکرد گفت : نمیدانم بمننگفت!
فرناندو برسید : اورا چه میشود ۱
او فسو انب آخریناصب رقت وسوار آنشدو ففت: يك زن ؛ دیگر چهمیخواهی "
فرتانده سکوال کرد وکا مرو گنه
اوفقینو خنده بلندی سردادو گقت و نب ماک آوز و۱ تک چه میتخو اهی ؟ و بدنبال ترادرش اسب تاخت .
جوجوجد
او فمیوباز نان ز بادی سرو کارداشت ولی برایامیلیا نو نقط يكزن و جودداشت واوهم «ژوزفااسو» بود ژوزفالی که کیسوان سیاهش در پرتو آفتاب میدرخشید , ژوزفائی که لبانش کلکون وخوشتر کیب بود ژوزفاتی که موقعراه رفتن هیکل ظر یفش مانند ساقههای ذرت که دراثر بادهای پائیزی میلرز ند. روی زمین میلفزید. هر وقت امیلیاتو در کوچههای« آ بالد» بااو رو برومشدن باهز اران امیك و آرزو باو لبغند میزد ولی ژوزفا هیچگاه جواب اورا نیداد. در جشنها , امیلیانو فقط بخاطر ژوزفا اسبسواری میکرد و باآنکه بپتر ین سوارکار دهکده بود ء معپذا ژوزفا باسایر سواران که از او پستتر بودند , میرقصيد. امیلیانو میدانست
پدر ژوزفا باازدواحآنپا موافقتنخواهد کرده سینیور
«اسپژو » گفته بود که تنها دختر او برای زاپاتا کهمادرش از «سالاز ار > ها و پدرش ازروسای قبائل سرخبوستان بوذ (زیاداست , هرچه کهسنیور اسیو و گفته بود,ر استبود. امیلیا نو + 4 مینداشت و نه بول و به فامیل ۰ خو تاره از ژوزفا کب نتیجهای بودولی اینرو با و آرزوهمرشه درقلبامیلیا نو مه مییکضید
امیلیانو واو فسو بااساز کوه باگینر فتند واسبپاک یشاک تزديك دهکده بود ؛ بستند و بمد وار"
دهکده آر ام وساکتشد ند ایرد کا 3 8 بط دار تسنیا ۳9 ۳ 3 ۳ ۳ 0 ۱ 9 ۳ ۲ آر ندارمپای « مورهلوس 5 ۳ ی 7 2 و ر جسجوت آنهرا تودلف و۲ موقعیکه آنها وارددهکدیی زر +فروبفو | رسیده و کو 1 ۰ ک ۳ وین چضا ۱ ۱ خلوت بو ۰ امیلیا نو میدانست کهدرایر ساعت , ژوزها ۱ ۱ 2 -آن) ط اض الیت. از خالهاش , در" طیای کوچك مشنولادای و ۳ 7 سعو ن (دای فر الفندیس هنتند رم 5 امو در .یا 11 ۰ وس ۱ ۱ ۵ ۳ هستهباز کردندو فگپاشانرا
۱ تکیهداد زد و بح ید و تب
ل سر وس دا 1 ۱ + ۱ وق و "ردوطرف ژوزفا وخاله!تی دشستنده . باایشکه کلتا خلم 0 ِ ۰ دت نود ولی اوقیو محت احتاط 0۳[ ی و 3 بز ند . بنظر نییرسید کهزوز فاتعجب کرده باشد.موقمی »امیلیا تو ازعشی خود: 9 ِ لیا نو ازعشق خودنسبت پاو صحبت کرد * ژوژفا 2۷ خیال ندارد بايكنفر یاغی فراریدرغارها زند گی کند نو هگا حتیهنگامیکه امیلیانو باو اطلاعداد که «دونناسیو» اورا استخدام کر دهاست تا از اصطبل و اسبپاک او نکهداری کند واینعمل اورا از تعقیب ژاندارمپا مصون میدارد ؛ باز هم ژوزفا باو اعتثائینکرد . ژوزفا گفت میلدارداوو بر ادرش کهینهن یاغی بش فبت» یاوه رل کر قدا دوه اوو خالهاش نماز خودرا خاتمه دهند ۰ امیلیانواحساس کرد کهصورتش سر ح شده است لذ ا باو فسو اشاره کرد کهخالهر| آزاد کند . بعد از جا برخاست و باتقای برادرش از کضا خارحشد ۰
۳
چ + 4
یس اژاینکه آندو در کارا بشت سر خود بتته , ژوزفا وخالهاش يكدیگر نگاه کردند وبعد خاله گقت : من ازاوخوشم می آید .
ژوزفا بررسید : راستی ؟
خاله سری تکانداد و گفت ِ ولی من بخوبی عیدام کهاو يكنفر فراری وجنایتکاراست وبر ای ازدواج بایکیاز افر اد خانوادة و اسزو> ساخته نشدهاست .
ژوزفا تسمی کردودست خالهاش را ردو کگفت : منهم از او خوشممی آید .
ج 4
املیانو عهدهدار حقاظّت اصطابلهای «دونتاسیو » کر دید و یمین علت ندارمپا از تعقیب اودست برداشتته ۰ او بشدت کارمیکر د ومقدار ز یادیاسببرای دون نأسیوخر ید و دونناسیو هم بسیار اژ او راضی بود . امبلیانو . دون تاسیووا دوست میداشت زیر ااین پیرمرد بسیار خوشقلببود بااتکه خانواده او ازمالکین بزرك 2 مورهلوس>بودند ء ممپذ| دونتسیو دهقانان سرخ پوستو| دوست میداشتو نبا خوشرفتارکمبکرد . براک مدت کمی املیانو قرب خوشبخت بود, روزکا سینیور اسیوو. یدر ژوز نا ».را وه کو ان و باات؟» اشرو باآودوستاه رفتار ننمودههعهدا ۱ (بنیهدارد)
۱۳
اوراتحقر همنکرد.