We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
#
دات و ناچاد بطرف آخرین پناهگاهی که داولی» شتافت که
زدی ملد ز
ز دی میلعی فرض ح داشت زیرا او ر 2 2۳ ب وی مسریقدیمی خود
بش وشد [
شد که باعت نگرانی فراتکی شد که ظاه را از بلههای چپارمین طبقه و درگی هت؟
برت دم بو و ز شهادت میدادکه آن رو زتقط این خبر برای او قعم 0 این کار بدست اوانجام نشدهاست و لی مردم بز حمتحرفپای اور( باردمیکر دند
باجدیت آمیخته با فدا کاری تصمیم گر فت اقدام گراودا نه
ار ای معالحه فرانکی لین اود | بستری کر
بمایت ناند
سمارستان برد دبرای ترت
ند
مادث مور * ۳
باردیگر درد وعذاب فراتکی آغازشد. هنکامیکه ساعت ترربق مور فین او فرا میدسید» تهامبدنش بلرزه میافتاد » پدنش, بیکرد و کاهیروی زمیث بدنخودرابعاكمیمالید. مولیتةط باتپایت ری از فراتکی مواظت میکرد... این ماجرا سهدوز بیشتر طول زکدید و پسازپایان اینمدت فرانکی شفا یافته بود... ولی [ثاد سه روز شکنجه و عذاب در و جود او بخوبیظاهر بود.
2 . »عهذا خودش را سبك و آذاد حس میکرد و دیگراعصایش بمودفین و دخوتآن احتباجی نداشت,
سرانجام وقت آن دسیده بودکه آندو ازیکدیگرجداشوند درطی این مدتانس و محبت فوق| لعاده ای بین 7 ندو بو جود]مده ود هنکام خدا حافظی فرانکیبا تأثر کفت :
باید حقیقت موضوع دا برای دوش تشریحکنم او بالاخره من حق خواهدداد و مااز هم جداخو اهیمشد... و بعدهم بایدخودم را بپلیس معرفی کنم .
۰
بالاخره پلیس محل اقامت فرانکیدا کش فکرد هنکامیکه برای توقیف او وارد خانه مولی شدند او دا در [نجا تیافتند .
موا کت
فرانکی فراد نکرده . جالا بایدنزد ز نش باشدشما اورادر
*وش» موره باز جوئی قرار گرفت
_صفحه ۳۷1
«مولی»و «فرانکی» زندگی نوینی آغاز کردند
۲ نجا خواهیدیانت,
۰ فراتکی نزد هسرشژوش بودوموضوم جداشدن خودشانرا برای اومطرح کرده بود فراتکی کفته بود : -دیکر اداعه اين وضم برای منغیر مسکن است . من بدون بتواتم برای تو «فیدواقم شوم , خودم را نیز ازدست خواهم داد . قکرش دا بکن با اين موقمت قعلی ؛ قماد » مرفین» پلیس. با این عوامل وحشتنات چطور میتواییم در این بلاتکلیقی باقی سانیم» دلی این حقایق برای زوش قانل درت نبود . او فقط بوجود فراتکی احتیاح داشت . در هر موقعیت و حالتی کهباشد برای او بیتفاوت بود ژوش ترجیح میداد کهجد مردهقراتکی دا ند تا اینکه او درکناد زن دبگری زند کی کند . زوش خوب میدانس تکه اکر این باد فراتکیازدستش برود» مولی پرای هنیشه اور! خبط خواه دکرد . زوش باتبایت خشم مانع از دفتن قرانکی میشد » سرانجام فرانکی اوداباخشم از خود جدا کرد و بطرف دو حرک کرد ولی ناکپان باتمجب مهاهده کر دکهزوش از روی صنئدلی «تعركه خود بر خاسته واودا تعقیب میکند .. زوش مدتی بودکهشفا یافته ولی برای اينکه ترحم ودلسوژی فرانکی را جل کند حقیقت دا اذهمه بنهان کزده بود ولو بودکه لولی دا برای نجات فراتکی از بالایبلهها برت کرده و طبماهیچکس در این باده بکس ی که ازروی صندلی, خود قادر بح ر کت نیست سوص ظن تمی برد . ,.,. در اینموقم دراطاق باز مد وپلیس بانفاق لوئی داغل شدند . وقتی یلیس زوش را مشاهد کز دکه ازروی صندلی بر خاسته است فورا همه چیز را دریاقت ... قرانکی لبزر فتهرفته به حفیقت آشنا میشد .... چهره زوشدأینکزیست .. خشم و غضب آمیختهبا یاس ی که چهرء اورا فرا کرفته بود جای تردید برای تراتکی باقی نمی گذداشت. . زوش بك لعظه با باس کعنده ای دست بکریبان بود ؛ سد 2 ۳ اف بتجرء اطا دوید ..,. طأزمی چوبی ر ت_ ون تاب سفاومت تیاوزده و ت ۳ باسعتی خورد شدا... (بتیه در صتحه عم
اينکه