We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
وجرم..
مر :دافله دوموربه ۷ ترجمه اسرود
البته ۲ نخه اف گفتم سعتی بتار خشن ودور ار ادب بودد لی ون کود کی باهم بزر كشده بودیم خنان بکدیگر را مشناختيم که هن (ورا ,تور ت واه کرو بت 5 بعتم لذا ژاسشکه بادی
خیلی غودماتی صبت کنم پس از آنوی ساکت ماند ودیگردر آن بارهصحبتی نکرد وهر
نارهم که دزجائی دیکر مطل ازطرف دیکران عنوان میشد وی از کوشه شم نگاهی بسویم میانداخغت و میکوشید موضوع صجت دا تتیر دهد من از این موضوع بیار ممنون بودم و از او بشتر رتم ماد باژهم توبت نيك کندال پدد لو لیز و در تسیدی من ,بو دکه یکبار دیکر دیکر مطلب دا از نو بلحنی صر بحتر و جدیترمطرح کند و النته :دوناینکه خودش,متوجه باشد با کفتههای سفغرخش مرا بشدت آزرده واتدبشتاك مازد. یک که بمنز لشان دفته بودم تا شام را با نان صرف کلم ضمنحنحبت وی رو بمن کردو باهمانصراحت خاص خود کنت «یلیپ ]با راستی برای]بادهخود فکری کر دهایو نقشهای طر ح تمودهای ؟ > من کهدرست بمنظود ویبی تبرده بودم باتمچب کفتموچه تکری چهنقتهای ؛ بهمن در این باده فکری نکردهام > وی در باسخ کفت والیته هتوززود است و کمانهم نیکنم قبل ازاینکه آمبرو زوهسرش مر اجمت کنند بتواتی تصمیم جدی بگیریو فکری برایآیندهات بکنی من دد اینفگر بودم کهآیا تا کتون درصدد بر آمدهای درحوالیاین قست برای خود متزل جدبدی تهیه کنی یا نه» من کههتوز تتوانحه بودم متظور ومقضود ویرا از آنسخنان دريايم باحوت پرسیدم وچرابایدمنزل جدیدیتهیه کنم > وی بالحنی که کفتیمسثله و اضحی دا توضیحمیدهد کفت وخودت میدانی کهدضع سایق :غییر کردهاست آمبروز وهمسرشطیماما ءلند که پا یکدیگر باشند واکرهم بچهدارشو ند مثلا خداو ند بایشان یری بدهد خودتمیداتی کهدیکر نیتوانند نبت بتوباهمان نظر قبلی نگاه کنند اینطور یست؛ من اظسنان دارمآمبروز داضی تعواهدشد که تو از اینبابت دجار تاراحتیو تکرائیشوی و حتباهرخانه وعمادتی «اکههایل باشی برایت خراهد خرید . البته احتمالميرود که نها اصلا بچهدار نشو ند ولی |طرف دیکر نمیشود بچنین احتمالی دلعوش کرد زیرادلیلی ندارد نها بچهدار نشوند. توممکست بخواهیخانهآیتازه بازی. کاهی واقما پپتر است شخصی خانه اشد! بذوقوسلیقه خودبازد. وازخرید غانههأیساختهشده خوددار ی کند > وی ها تطور بعحتخودادامه مدادوعباراتو اعلاکیداکه در فاصله ای بشماع یب تمیل ازمتز لش و اقم بودو آدفکر میکرد ممکنست مودد پستدم و اتمشوند تامییردو میخیلیسنونبودمازایتکه مستقیمً ازمن بر سشی نسیکرد تا نا کز یر شومپاسعشد | یکو یم حقیقت مطلب آن بود کهدر آن لحطاتقلب من بشدتدرهم میقشرد و اصلامیلدحوصلهجواب داون بوید | نداشتم , ۲ نچه ویر اجم بدانصحبتمیکرد بر ای من بقدریتاژه و غر
متظرءبو که نیتواتتم فکرش دا هم بعاطرم_داه دهم:. چین ..
تا پياهتم دا برای اطو یاجودايم دا برای دفو بهخواهرذاده سر
نیتوانستم آرامو خونسرد برجای بنشیتم عذریآوردم داذمنرل 7 نان خادج خدم. بلی (منحود بودم لوئیزراست میکفت و واقعا از رز حسادت میسوختم و آد ام نداشتم حسادت من حادت کود کی بو د که اکهان بیکا نهایرا که میکوشد پمی ازعلاقه و محبت پدرو مادر دبرا بصوو اختصاص دهد درخاته سند
منهم نظیر سی کت دوخاطرم۲ رو زها تیا مجسم مار دم کی مجبورشوم از آساءشو فراغ خاطر بیشین دست بشویم و باز ند کی جدیر عوبگیرم. و قثیاووارد اطای میشودبمیمدااژدها نم دد بیاورم؛ازجا برخم کوش کنسقا موضوعی جااب برای صحبت بیدا نمایمو خلاس بوضعخستکی آود و ملالت بازمعاشرت باخا نمیدد منز لو بقیودی که تا آنموق برایم الاو جود نداشت بابتدشوم. وازهمه بدتر )در جلوی چشم خود آمبروز» خدایمرا ببینم که نظیر کودك خردسالید فتادمیکندو بر ای7 که مورد لطف و علاقه همسرشو اقم شود حر کات لوسیمینکند و سغنان بیمزهای برز بانمی آوردو مننا کر بر شوم اطاقر۱ تر ك کویم تا تا از یرود انز جارخاطرم خوددادی کنم.
منهیچگاه خودرا در بدر و بیخانمان حس تکرده بودم دهر کز همدلم نبیعواستازخانه خود ,دور باشمو درجا تید بکر چون مستخد مین محبوسشومو نتوانم ۲ تطور کهمایلهستم دفتار کنم. میدیدم که روزی کود کی دد آنخانه بدئیامی آمد و پس از چندی آمبر و زدا بنام پدرصدا میکردو از آنبسطبعا بوجودمن نیازیاحساس نمیشد.
اکراین نکات تازه وغیرمنتظره دا خانم پاسکو مطرح کرده بود . من آنرا حبل بر بدجنمی وخبت طینت وی میکردم و بزودی ۲ نچه | شنیده بودم ازخاطرممیز دودم . و لی بدر تعمیدی من ؛اینشخص ]دام وتکود؛ بلی چنین شخصی "واقعیتی را تذکر داده بود و طبعاً من نیتوانتم بدانتوجپی نداشته باغم . درهما نحال کهسوار بر اس بخا ته بازميکشتم قلبماز نگرانی وغمدرهم میفشرد و يك لحظه همنی توانتم خووراآرام وخونرد نگاهدادم . من نمیدانستم واتاً چه باید بکلم ودد برایر آن پیشامدهای غیرمنتظره چه عکسالعملی نشان دهم .7ب لاذم بود هما نطور که پدر تعمید یمءیکفت برای ذ ند کی خود بطور متقل نقشهای طرح کنم وراه چارهای بیندیشم ۲ یا لام بود درصدد پیدا کردن خانه دیکری بباشم و بدانجا بروم؛ من اصلا دلم تمیعواستجای دیکر]غیر از خانه خود زتدکی کنم و مالك املاکی غیر ازاملاك خود باشم . آمبرو ژاز کود کی مراددهمینخانه بزرك کرده بود و برای اداده همین املاك ثر بیت کر ده بود . اینجا مالمن بود . مال او بود . بپردوی ماتعلق داشت . ولیاذ این پس دیکر دفع چنین نبود . همه چیزد کر کون شدهبود . بخاطر میآورم کهآ نشب بس از باز کشت ازمترل تيك کندال » قبل از[ نکه بحانه داد شوم چند دتیقهایدر پارك توتف کردم وبا تکاهی دقیق باطر اف شود نگر بستم وهر کوشه داچنا نکه کنتی جایتاژه وغرییه ایست بازدیدکردم. سکب که اضطراب خاطر و بیقرادی مرا دیده بودند بدتبال من میآمدند وحالتی اقسرده وعمکین داشتند.
اطاقیکه در ایام کودکی » مرا در 7 تجا نگاهمیداشتندو سالیان دداژ بود که دیکر در آنجا زندکی نبیکردم و نقط خواهر زاده سی گبهفتهای یکپار بدا نجا میآمد تا لباسهادا دنو واطو کند* دران لحظه در نظرم معنی تاژهای پیداکرده بود . بنظرم آمدکه ۲ جارا از نوز نك کردهاند . چوگان کر یکت خودرادرحالیکه پوشیده از تار عنکبوت بود دویتفضه جای داخت درمیاننودهایاز کتا با ددسییافتم . تاآن زمان هر کز بیاد خاطرات گذشتهای که اذ ابن اطاق داشثم تیافتاده بودم اگر هم ماهی یکی دوپاد پدانجا میت) .
ده