We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
3 جو اب گفت من که بشما گفتم کار بب؟ راگها نی نو ۵ رراول اد بدی ۱ ۱ ی از آن تمام مدات رتان. را بحال رتحو ریق اه نی م حالش بل #ر هش لد بعدو زر ز بکه ک1 ی اضال فسل سس رون
سنبور اشلی بر ای او لین هر نبه و 7
سر ث دی نار دو بار ثب و سردرد شدیدی عارش
۱4۱ و لا نود . وفتی ند ۲ از وب بودو سیار شاد و با تشاط بنظر میر سید
درهمان حال که ازاطاقی باعطلاق دیگر
۳ تور دی جرهها را یکی یکی با میکرد , سرانجام به «چتابی بزدگی دسیدم که در اطر اف آن مجسبه هالی قرار داشت , دد یکسوی مپتابی ستو نهای ملنگین بع و رت ار ده دیده میشد . سر اسر عپتاسی را بمودیم و و و یت ترردههای بشگی زر سید یم از | نا متوجه پالین شدیم . درز بر با بمان باغات منظم ومر تبی قر ار داشت وررابحه خو شش کلهای سر خ ویاس از ۲ نجا برمیخاست ودر فاصله دود تری چشمه دبگری قرارداشت و بدنبال آن چشمه دیگری میشد و پله های سنگی عریش هر با دا بیاغ دیکر مر بوط میساخت و این بافات شباهت بردیفهپای منظم صندلی داشت واین دديفهاي منظم در آخرین مرحله بدبوارهای بلند باغ که در جلوی آ نها دردختان سرو کاشته شده بودمنتپی معشد . درختان سرو گر دا کر دو بلا ر «حصور ساخته نود ,
بطر ف مغر ب نگاه کر دم و خورشید را درحال غر و بد یندم بررفراز ددختان ویلا از اثر آخرین پرتوی خورشید روشنی خیرهکنندهای نظیر شعله های حریق نمودار بود . مجبه ها نیز چنان مینود که گفتی تماما بر نك فرمز ساخته شده بودو در آن لحظه که ردی مهتابی ایستاده و دستم دا دوی ترده سنگی قتراز داده بودم بنظرم رسید بر سراصر بیاغ وعبادت یکنوع آراش وسکون خاصی چبره شده است که تاآن احطظه سابقه نداشت .
رده سنگی ذ یر دستم هنوز از حر ارت خورشید کرم بود .
مادمو لکی از کوشه ای بر ون بر ید و سر عت سوید بو از ذبر بنروآن ری جم و سب 8 3 بفاصله یکی دو قدم پشتسر هن آستاده بود و در آنموقع حالت احترامی بخود کر فته بو د بسخن آمده کفت «[قا: درشیپای رام ود اپذ یرو قتیدوی اینمپتابی با یستیدمتو جهمیشو ید که ویلای سا نگالتی بسیارزیبا ودلقریب است . قبلاژاینکه سنیوراشلی ۹ بعضی شبها کهماه با زیبائی هرچه امسر 35 آسمان 9 در سب کنتس دستور میداد تمامفو ارههارا بکارا نداز ندو [ توقت 2 با تیور اشلی پسازصرفشام دویممتابی میم وساعتی دراینجا مینشستند و بنظاره منظرء زیبای باغ و چشبازما میپرداختند» من اند ک ی جلوتر دفتم واز آن بالا بتماشایچذمهها واستضرها هو ار 3 آی کپرسطحاترها رابود . مشغولشدم .
۲ ( " گ 1 1
فا بای که خا طر ءهای ار اند سس
۱ ۱ ۳ ی بسیا ۱ ر درد د تاك و ۳ تچ آور ی ۰ #ویلا یا باجارهو اگذاربگردد دیا احتال پترو شبس ۱ بت تاکهان مرا توب واقیت یت ایا ود َ ۹ باغ
ٍ ۱۱ 1 ۷ ند ۱ اقا اه سب صل ها 8 ف بل انیا نا ی 1 ۳
1 ۵
719 ۷ ۰ ۹ 9
مد نپاست 4 با بار ۳۳۳0 جدانتی و اورامرشناسدهدد نو 9 جموضپ
ایتالتاط | لا یا خسها یش و۱ ۱۵ رهم گرد و بادست اسو چی یسم زه ان تن
۳ ۸ هه ۵۱ بت ۱ رد وی مپتا ی زر اه هر قنت اشارهای کر د متلانن وی هد ندن
1 ۹ بر ۷۳ ین ِ ِ ا نان در ان لحظه برایش نا تواد بود و با نانحق نمیداه کهویهپتا می
ِ ۳ ۷ : ۱ 2 ۳ 1 نبا باه , مسر با تاهیاه بدرونرفت و شروعبه ستن کز گر ههاتمود 8 منمیلدارمسنبودر دیتالدی دا سنمع ۶ کون دی ددجواب افت ومنشانی اودا پشمامیدهماو اتگلیی ۳ یی
۱ بخ( و با رفتیم و همحنا که از یک تون اطایبا
و زر هیگر دم 7 کی ه بجر ها دست سر مج سره مشاه دستم |
۳۵ 0
پو لیدد بیاددم . دد آنلحظه فکر میکردم مافری هستم که بقصد تماشای ایتا لیا راهافتادهام و اتقاقا گذار بهو بلایسا نکالتی افتاده است ودداثر کنجکاوی و بقمند خرید و بلایمز بوراز آندبد نکردهام نه آ تکه بر ای او ليتد آ خر بنمر تبه ازجایکه آمسروز در آنزند کی سکر دهو و قات یافته است باژد ند هیکنم. .
تاه درحالیکه ول رز دود لت وی متگداه
شتم کفتم و از برای آقای اشلی کر دید بسیار متشکرم > ۱ مرد بر از اشكشد و بالجتیا ندوهبار کفت وسنیور » منخیلی متاسفم. باوو کنید اذاین با: بت خبلیمتاثرم > 1
وقتی آخرین ک رکره بنجرهها بته شد. ذن با بچهاش, در پشتسرما درسرسر[ ایستاد ند هوا ناد يك شده بود مندو مردایتالیامی کرده اذاو پرسیدم«پس اباسپاو اتانیه و کتابهای آقای اشلی چسود . شد. ۶ تهادا بکجا بو ندا>
در قیافهجیوسب[ نار اضطر اب وعدماطلاع نمودارشد. رو بسویم. هسرش کر دو [ ندو چند لحظه باهم بگفتکو پرداختند . سئوال تقو 2 هائی بین آ ندوددو بدلشد. درقیافهژن [ تاد بياطلاعیظاهر شد و . شانههایشرا بال" | نداخت .
سرانجام مرددرجوابچنین گفت «سنور؛وقتی کنتس ما ی از ایتجا برود زن منددستن اسباب و انائه بااو كمك کره نم منگو ید ارس ۳ در [ دو قم هرجه اسباب وائائه متملق بخو دش و سز اشلی بود از ایحا برد . تمام لباسهپای سذیور اشلی رادر يكجا سا بز رات 3 شتو تمام کتا بپا و اشاعمتملق باودائیز سته کرد بدین تر تیب هیچچیز باقی نما ند: >
آمی مستقیما چشمان وی خرهشدم ,در چشماتش دروغی خوانده تمیشد. منمطمن بودم که دی هر هگنت عق, بوده است. سیس از او بر سبدم و« دسشما اطلاعی ندار ید" ۵ 4 کحا ر فته است؟4 کم
مر د سرش | بعلامت تفی تکان داده کقت و نه» انا
ح دی ندارم . فقطمیدا تم او فلز دیدامیك ۳ 39 ت و 2 ار موی ند و تب ۰
یر 1 ی
1 ۶ ی ی کید و ی
3 ۲
۳ ۱ رم ۳