Cinema Star (December 1956)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

قرست‌یاسیطات! واشلمزیز.. ابر : وأفء دوهوریه : نزجي.: مروت -۱4-ت روزقل ولینکتون راباکالسکه و چنداص به پلب‌وت فرستاده بودم اش رادر [ نجا بما ند وروز بعد بهمر اهر اشل باز گر دد .اذهمان لحظه که به‌مستعدمین متزل اطلاغ دادم‌قر اداست غانم اشلی بدا نجا ساید یکنوع اشتباق و بیقرادری بر ساکنین خانه مسلط شد حتی‌چنان مینمود که‌عگپاهمازجریان بولی برده بودندو از اینجهت بپر اطاق میرفتم بدنباام میا مدند ويك لحظه آسودهام تمبگذاشتند ازدیدن سی کس و نحوه فعا لیت و جلب و جوش وی بیاد کششی‌سالخورده میافتادم که بسازچندین سال‌دودیو برهیز || نجام هر کو نه نشر یفات مذهبی نا کپان بیادمراسم عباوت کلیسامی‌افتاده باشدو بغواهد ۲ تهارا دقیقاً اجراکند .وی‌بآهسنگی و باحالتی‌مرموزوموقر وبا کمال یسرو عدانی دراطاقپا وراهروهارفت و آمدمیکرد وحتی برای اینکه کش سر وصدائی باندشود برای‌خود يك‌جفت کفش‌سربائی با باشنه ای ازجرم ترم‌خریده بود. بتدریج روی‌میز نهار خوری‌وروی بوفه‌ظر وق و کار دو چنکال نفره‌ای‌تا که آ نموقع ند یده بودم‌چیده‌میشد ۰ کمان‌میکنم |شباء نقره‌مز بور اززمان عموی‌مر حومم فیلیپ بیاد کار مانده بود . شمعدا نپای_بزرك وچند شاخه : شکر باش‌ها» کیلاسهای بلندو پایه‌داد ويك جام سیمین که‌روی آن کلهای زیبانی منقش‌شده بوداذ جمله‌این آشیاء دید نی وکرالیبا بود. یکباداز سی کس پرسیدم‌وازچه موقم خادم کلیاشده ای ؛ راستی از بعورو آب مقدس‌چه خبر 6۰ در چندقدهمی بشت سر من | یستاده بودو اشباء کر | نبهاو قدیبی ر | لظاره‌میکر د کفت «ب ناملین کفتهام چندین شاخه کلاز باغ پیادهد. بچه‌هاا کنون مشنول جدا کردن ومر تب نمودن کلپاهسنند . لازمست که در اطعاق پذیرالی داطاق بی‌دداهرو هاهمه‌جا پراز کل باشد .>دداینوقم «جان»یکی ازمستهدمین جوان‌منزل‌درحالیکه يك جفت‌شمعدان بزرك دیگر اخود بدرون اطاق‌میاً ورد و اردشد و دداثر سنگیلی شمعدا نها پایش اغز یدو نرديك بودبزمین بعورد .سی کب نگاه قضب آ لردی #حویش |فکند سکپاپانکاهی افحرده مرام‌ذکر پستند ۰ یکی‌از ]نها بکنجی خزید و نبان‌شد ۰ بطبقه بالا دفتم » خدامیداند چندسال بود بایم پاطاق آبیر نك‌رسبده‌بود ۰ هیچکه مهمان غریبه‌ای نداشتیم "این اطاي در معززمن‌خاطره بازی‌قايم باشك چنه‌سال قبل‌را زنده‌میکرد آ نشب لولیز بایدر تسیدیم بمنزل ماآمده پودندتا شایش عیدمبلاد مسیح ر|دددهم صرف کنیم و دقتی قر ارشد من و لوبز قایم باك بازی کیمبن پاطاق آمبز يكآمدم وزیر تختعواب پنهان‌شدم . یادم میا بد آمپردد دمانی کفته بود اطان»ز بور به‌عمه فوف تملق داشت. عبه قولب چدین سال پیش از نردمادفته بود تاددایالت کنتزندگی کند دیسا[ چندصباحی درهیا نچا پدرودزندکی کفته بود امرردزاذ اد هیچکرنه نشاای باقی‌نما ده است . بیشخدمتها تحت نظارتو پدستورسی کیپ دو روژتمام کار کرده بودد و اسلاق صفحه۲۳ ۲ بر نك کاملا تمبز وبا کیز ه شدءو یکلی خرن خاطرات ایاماقامت عمه فو شیر فجن داده بودملی ۱۶ اه دزای ار سالیان دداذ اذ بین دفته بو های اطاق که ارب ۳ بسوی باغ مینگر بست واشمةٌ خورشیدا(درون آنها بررو "21 ود که خوب‌تکان داده‌شده بود میتا بند ار دودی بای روی تختضواب شمدهای تازه از پادچه‌ای که دوو بودم کسترده شده بود . وقتی چشمم به ۸ ف سطل‌وداو آب کنار آن‌در اطاق»جاور افتاد #س اذخود)مبپر سیر ]یا اشیاء مز مود ازاول همانجابوده یا بتاذ کی در[ نسا قراد درور شده‌است ؛ راستی آن صندلی داحتی هم‌اژاول جایش ددهین اطاق بود » هرچه فکر کردم چیزی بخاطر نیاوردم ۰ ۲ نکاه متوجه‌شدم از عبه فواب_ پیز چیزی بتعاطر ندادم ذیرا قبلاد آنکه من بدیا یا وی به ایالت کئت دفثه بود . بسیادخوب ۰ ار افیاه مر بور 0 د+در «.ورم داذل نیز خواهد نورد . عم‌امخوب ود بدرد سومین اطاقی که در | نتهای د اهر و قر ارداشت اطا اشیمن عمه لوا بود . اطاق مز پور کاملا کر د کیری و تمیزشده‌بوه وپنجره های زر کشوده بودند ۰ مطبئن بودم که حتیچدسال بیش برای بازی‌فام باداك هم‌وارد آن‌اطاق نشد بودم. دد بالای سر بخادی تصویری از آمبروز که | ورادرجوا نی تشان میداد آو یز ان‌بود ۰ من‌از وجودتا بلوی‌مر بور کوچکتر ین اطلاعی نداشتم و خود آمبر وزهم محتملا آنرا ازیادبرده بود .هر آیئه تابلوی مز بور توسط نقاش مشهود و1 بردستی کشیدم شده‌بود ]برا درطبقه پائین در دد.ف سایر تصاویر خانوادکی میا و بختند و لی] دیزان کردن آن دراطاقی که هیچگاه مورداستلاده قرادنمبکر فت و بای کی بدان تمیرسید دلیل آن‌بودکه "اباوی‌دز بور |دژش داهمیت چندانی نداشت. تصویر آمپروز اودا درحالی شان میداد که تفنکش دا زیر بل داشت و کبث کشته|,سر| در دست چیش نگوداشته بود .چشما نش مستقیماً بچشمان‌من‌مینگریت و تبسمی‌لبانش را اذهم کشوده بود. موهایش بلندتر از آن بودکه پیاد داشتم هرچ نکنه فوق| لعاده و تازه‌ای‌در تصو بر ودر قیافه [ مبر وزدیده میشدفقط بنحوشگفتی شببه خودم بود چنانکه کفتی تصویر من بودکه‌دد آن‌بالا آویزان کرده‌بودند . خودم دا درآ لینه نگریستم و سپس متوجه تابلو شدم کوچکنر ین تفادنی وجود نداشت جز[ نکه چشمانآءبروز اندکسی کشیده‌تر ومورب‌تر ورئك موهایش اند کی تیره یر ازمال من بود : ما بصورت دوپرادد بودیم . دود برادر دوتلو و از هر جهت شببه یکدیکر. صاحب تصویر ومن که‌در برا بر آن ایستاده بودم, باردیکر بطود نا گهانی متوجه شباهت وهما نندی عچیب بین آءبروز و خرد) شدمو مین چهت دلم ؟م و خاطرم آ-رده گردید . چنال بان چارچوب تا بلو بامن صحبت مینمود که کعتی آمبر وذ عسوان ۱ می کند و میک بد < من‌باتو هستم > و همچن دیکی باآمبروز سالعورده دا نیز در آن لحظه بغو بی احساس‌میتکردم , ۲ نگاه‌در اطاق را بستم و بس‌از عبوراذاطاق توالت واطا [ پیر بت باد دیکی بطلبفه پائین باز کشتم . ۱ ار بر ون صدای کردش چر خهالی‌دا بردوی جاده شبی جلوکا همارت هنیدم , الولیزبود که صواز برکالسکه یلكاسبه. بسوی ماد م ی آمد وخرمثی از گلپای داودی وکو کب درکناد خودداغت : و قنی‌چشه‌ش بمن افتاد با مك بر آودده کلت دای کابادا مراک اظای پلیرا ای[ وودهام | آکر ود می کت خولی خوقش وق 9 ۹۳ سی گمب که درهمان لحظه بپعراه چند نفر از ی راهرو میگذشت ازشنیدن مخنان اژنیر ۳29 و 7اه بکناری ایستاد تالو یز با دسته‌های کل دارد مازل 9 : پدو کفت «خایم لولیر لالم لبود بعردتان افو 1 می‌و تاملین بر ای‌تچیه کل‌تر ثببات لازم دا داده بود:6 ۳ عبح قبل ا( هر کار مقداد زیادی کل تهیه شد > ِ