We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
ات۳۳ ّ برحخنعمولم سل
1 )ثر: داخته دوموردا: زجنهشمزود ۷ ۱ -۲۱3 باردیگر داشل شروع بصحبت کرد «سی کب بین گفت که
|پنروزها شماسیارمشنول هستودوهنوز کارهایزیادی باقیما ندهاست کهباید | تحامدهید. من بپیچوجه مایل نیستم باورود غیر منتظرهخود موجب تولید و قفهای در کارهای شا شوم و بااین که کوچك ترین س ۳ مزاحمتی برایتان فراهم آودم. منخودم بتلهائی قادرخواهم بود بکادها یم برسم و بسبار خوشحالمی شوم که درموددهن هیچکو نه ملاحظه ای نشود و تشریفاتی بسل نیاید. ازشماخواهش میکنم بخعاطر آمدن مندر برنامه فردای خود کوچکترین تفیبری ندهید؛ ققطمی 1 خواهم |ژبایت بكمورد |زشما صیمانه تشکر کنم و آتهم رضایث 3 دادن شا به آهدن من باینجاست . قیلیپ میدانم که این کادبرای شبازیاد آمان وقابلتبول نبود» ۳ داشل بسا بیان اینسخنان ازچای برخاسته بطرف پئجره دفت تایرده دابکشد. درآ نموقم قطرات بادان بشیثه های پنجره ميخورد. شایدهم ویلهمن بووکه زودترازجايم برخیزم وپردهها دا پکثم ولی یدنم چرااز جایم تکان نهوردم ددداتع وقتی متوجه شدم وی بلندشد تاپردهها دا بکشد منهم از جای برخاستم تا براوسبقت کیرمولی دیکردیر شدهبود. داشلباد دیکر بطرف دی باز کشت دهردو دو پاده برجایمان نشستیم. «دد ] تموقع که ازددو ازه بارك عبود کردیم ومندر مقابلدر ,کیب دا در اتتظاد خودیافتم |حساس عجیبی در دلم پدید من بارها باچنین طرز استقبالیدوعالم تصور رو بروشدهبودم .بان هینا هماتطود بود که نزدخود پیش بینی می کر دم. تمام ای عمادت ازسرسرا و کنابجانه دتصاوپر دیوادی» عینابودکه در نظرم مجسم می نمودم. وقتی کالکه بدر عبارت وتوقد کرد زنك ساعت چپارضربه_نواغت وچنین بنظرم ضربات زنكساهت نیز برایم آشنا و مانوسمت > در مدتی که داشل صحبت می کرد مناصلاباد نکاه نمی کردم همان. ازش و کنبدن کوشسك مشفول بودم. با صدای صحبت هنیدم وددتمام مدت تایستان گذشته وزمستان یعنی قبناز ود مریش شود وتتیدد فلودانس ب-ودیم #بها باهم ودر پاره مسافر تمان به| نگلستان صحبت می کردیم؛ در آن ز خوشتر پن او قانش دامی گذدا ند. وی در باره جنگلها پادك وهبادت وجادهینکه ازجلو همادت»ستقیما تا کنار اده عاعتها پامن صحبت مي کرد. هبش دداینموضوع یم کید با گشت بهاینجا ازهبان مرعا 0
تابندر بلیموت رحس باکالسکهای که و لینگتون 3 بایتجا ببایم بسیاد |زشما متشکرم ۲ کالسگه رافرر. همین |دزو داداشتم »> در آن لحظات چنین احساسمی کردم که : دلی یه حالت عادیخوددا باايافتم و کنتم ؛ بان میکذم دراه بسیار ناهموار دسخت بود.سی ۲ گفت شما؛جبور شدهاید پینداه جهت تعبیر لمل + کنید اذ این موضوع غیلیمتاصفم د«اذاین بات مناصلا ناراحت نشدم. بلکه کارلا خوعسال داضی بودم ذیر! کناد کوده آهنگری نشستم ودر تمام مدنی که وم" مشفول تعیر و تعویش تعل اسب بودباو لینکتون صحبت کردم تب وضعو قیافه راشل درآن لعظات کاملا آرامش هد کرو بود وآن آشفتگی و اضطراب خاطر دفایق اخستین بکلی ۳ رفته بود. البته اک میشه[ نحالت اوایهداحمل بر #اران خاطر نمود, متوجه شدم کهدر آن لحظه اکر کسی قا ل سرذش بود خودم بودم ذیرا احماس کردم دد آن اطاق ظریف کول موجودیدرغت وزمختهستم ومندلی کهدوی آن شتهام بسرايم خیلی کوچك است وهیچ چیز ناراحتکننده تر اف آن نیست کیره شغس در صندلی کوتاه و کوچکی نشسته باشد و نتوا لد دست و پایش دا براحتی تکان دهد. باخودم فکر میکردم د: آن لعظات که روی صندلی کوچك شته(م» پاهايم دازیسر آن جیم کردهام و دست های ددازم از طرفین آویزان است چسه قیافه و
۱ حالتی دادم 1 ۱ ۳
4 سآورر ۱
خودمدا پاش ۳ باخنهام
ای از اسپپائوتن
وولیئکتون در موقم آمدن باینجا منرل آق-ای کندال را بمن نشانداد ولحظهای این فکر برایم پیش آمد که آ یا صلاحست صری بایشان بزنم واظهاد ادادتی بکنم ولی دیر شده بودو اسبها خیلی تند ازجلوی منزل رد شده بودند واز آن گذشته مناز ددی . کمال خودخواهی درخودم اين میل دا (حساس میکردم کاهر چبه زود تر ...۰ باينجابيايم داشل قبل از اینکه کلمه « بساینجا » دا پکوید لحظه(ی مکثی کرد و بنظر من اینطور دسید که میخواست بکو ید وبغانه|م> ول بعدامتعرف شد. ۲ نگاه راشل دردلبالم«بت خود چنبن ادامه داد <آعبروز تمام قستهای اینعمارت دا از در وزودی وسرسر| وطبقات بالاو بائین بادقت و حوصلهمخصوصی برایم شرح داده بود وحتی طرحی اذنمای عبادت ودضم داخلآن بیع کشیده بود بطوریکه امروزفکر میسکردم حتی گر چشما نمراموبستند میتوانستم راء خودرا در قدمت های معتلف این عمادت بیایم. > داثل بس از اندکی مکنی دوباره|دامهداد «نبایت اعلف دهوفیادکا شماست که این اطاتهادا جپت سکونت من اختصاص ۳ ِ من و آمبروز باهم قراد گذاذته بودیم که دقتی باینجا می 1 ط همین اطاقها اقامت کنیم. آمبروز همیثه مایل بود که دقنی برمی کردد خما باطاقش بقل مکانکنید, و قتی|مروزو اردشدم سی پین اطلاع دادکه شما اطاق آمپروذ دا برای ستذوات مود گرفتهاید. ددح آمبروزمطشا اذاینموضوع دادخواهد ات 9 درجراب اظهادات داغل کفتم < امیدوادم دد این اطاقی .
کاملا خوش و راحت پادید. ظاهرا پس از آخ-رین شذ ۱ بنام همه نوتپ دراین اطاقبا اقامت داشته دیکر کسی از
نکرده است»> » : :
۳
آر