Cinema Star (January 1957)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

7 ۷ یت سال‌طول کشید . آیانا کنون این ماجسر[ دا نشنیده همدث بب ۱ بودند ۲ ۰ ورجوابش گفنم < > دددهما نحال |ززیر چشم تکاهی باو ررآن اعظه بهآتش بضادی خیره شده وتبسبی بر لبا اش زدا ثم 7۹ 1 ۳ 8 بته بود و تصودهیکنم از بادآ وری مساجرای‌عه قوب ‌عتبسم اقش 2 اهنش ة 3 ی آايش دادرهم کرده وروی دا نش قراد داده‌بود ۰ ۷ ت‌هبج شدس با لفیا ندیدهبودم دستهائی 7 نجنان کوچك وظر بف اعد . این‌دستها + یادلاغر وظر یف و کشیده بود نظیر دستهای که توسط نقاش هنرمندی کشیده شده وناتمام مانده آن ۳ زمو بر شضهی باشد , > اد برسیدم وخوب ۰ پس ال بیست سال‌سردی |زقلب عمه فو آب زا مل‌شدو [ نهم بخاطظر نوی با معاون کشیش دیگری برخودد کرده بود و لی‌دد[ دوقع سال‌عبر عمه فو لب ا چم لو پنح گذفته _ بودو قلبش هم‌دیکر چندان ترد وفننده لبود . سر انجام‌دی باءعادن کشیش ازدداج کرده دآیاآن ازدواج باموفقیت وخوشبختی تواآمبود » چنه همه فولب ده نتیجه‌ش و کی که عارضش شد ددش ءروسی بعدآچه برسر هفوب آمد و قاب هی کرد» راش‌بس اذ این پاسخ دویش‌دااذ بخادی بر گرداند وبمن بکریست . دهانش ناکهان درهم کشیده شد ۰ درحالیکه چشمانش هنوزحااتی آدام وجدی‌داشت وناکبان تصویر آعبروز درنظرم مجم‌شد درحالیکه مشذول نقل‌ماجرای عمه فواب بود , بنظرم رسید کهدرآن لحظه‌خود آمبروز بروی صندلی مقا بلداشل :شسته‌است‌و شاه ها یش تکان‌مینورد ودا شل بدو مینگردو میکوشد خنده‌اش را پنهان دارد ۰ دداین حالت نتوانستم جلوی‌خنده امد۱ بکیرم و برروی دختر هویم داشل تبسمی کردم‌و آنگاه متوجه‌شدم که‌درچشمان وی‌نبر تغییر حالثی پدیدآمد و به نبال آن برو یم تپسم‌نمود . بلافاصله ازتبسم خود ,شیمان شدم‌و کفتم«تصودميکنم ایسن " مارا راهم اکنون |ذخودتان درآودده‌اید م ونه »مطمئن باشید چنین کادی نکردهام , سی کیت از ماجرا 3 بخوبی 7 کاه‌است شمامیتوانیدهرچه میغواهید ازوی سئوال کنیدم سرم‌دا بعلامت عدم‌قبول تکان‌داده کفتم دنه » کنان نمیکنم این کار مجیحی باشد. بعلاوه‌وی ازدا ندتن| ینکه ماجر|داشما برايم بقل کردهاید پسیار متمجب خواهد شد . داستی فراموش کردم‌ازشما پرسمآیا ب چیزی برای شامتانآودد بانهم «آدی » يك انجان سوپ ۰ مقداری جوجه سرخ کرده اند کی کپاب فلوء . هرسه بسیار مطبوع و خوشزه تهیه‌شده‌بود > 1 «بددن عك اطلاع دارید که دداین خانه مستخدم زن وجوو ندارد دهیچکس نیست که ,کارها واباسهای شیا رسيد کي کند . لفط «جان»یا ‏ آدت-ور دو لفر از مستخدمین جوان هستند که برآماده کردن حبام بشماکيك کنند» «این‌وضم دا بسیارت چیم‌میدهم» ازمستخدمین ذن جزب رکو لی داجی چیزی برنمبً ید , داجم پرسیدکی پلبا-پارم‌هم بايديکديم ۰ دادم در تمام مدت عزادادی لباس سیاء بپوشم وبنیر ازاین بای که پوشیدهام يلك وست لباس سیاه دیکر هم آوردهام. برای " بعالی هم کلشرای محکم و بادوامی بهبراء دادم ۰ . دول هالیکه مثل امروز بادندگی باشد شما ناکز برهستید دل ببا نید در کتا بان تعداد زیادی کتابست,من‌خودم شخماً مطالمه_ستم ولی کمان میکنم ها کناای مطای وق لفره مهارت داشته ادا کنون هم میتوالم ابن‌کاد دا بکلم فکر لسیکردم ۷ اين انداژه ظروف نقره دد اپنجا پپینم آمبرول میگفت ددایشجا ۱ ظروف نقره درتتيجه تاثبر بغاو آب دریا تقیبر رنه مپدهه و روی ۳ آن اذ كيلك پوشیده میشود‌اطبنان دادم‌که از آن طرزریان سلوم بود وی متوجه شده است ردپفش.عدا نها و کادد وجنگالهاوظروف نقره داهمان بکی دورود آخير از گنجه‌های‌قفل شده بیر ون [ ورده[ ند ۱ ومیدانستم که ددپس._ آن چشمان درشت آرام وی دردل خود پمن ۱ میشندد . ددیم دا از دی بررگرداندم . یکباد پاو تبسم کرده بسودم ۱ لعنت برمن |کر میخواستم باد دیگر هم برویش تبسم کنم . 3 «دوزه وشبپالی که هوا خبلی کرم بود آمپروز دمن در 1 حیاط کوچکی که بشت ویلا فراد داشت ددد آن چشمه‌ای میجوشید 1 می نشستیم . آهبر و بمن‌می گفت چشانم دا بیندم و بریزش قطرات 7 آب از نواده‌ها کوش دهم دمیکفت ده آن حالت بنظر وی چنان میرسد که بریزش قطرات بادان در وطنش کوش‌میدهد . شمامیدا نید ن که او برای خود نظر به جالبی داشت و بسوچب آن معنقد بود گه در آب‌دهوای | نگلستان من خواهم لرزب-د ویژ مرده خواهم شدو ‏ . بغصوصا | کرد رآب وهوای‌درطسوب منطقه کر توال‌باشم ‏ بمن میکفت نظیر کیاهی‌هستم که باید در کلعانه نکوداشته شوم . وبا دقت وظرافت ومهادت بعملآیم و اکر قراد باشد در خاله معسولی و آب وهوای غیر معندل کاشته شوم از بین خواهم رفت . بسلاوه میگفت + من زاده شور هستم و بش اژ حد با ظرافت. تمدن‌شبری خ و کرفته (م. یکباو بیادم‌میا ید برای صرف‌شام پائین آهدم . . در حالیکه لباس تازه‌ای برتن داشتم و آمبروز پین کفت که آن . طرژ لباس پوشیدن ملکه های رم قدیم دا بیادی میآوره واشاقه . . نیود دا گر دا نکلستان چنین لباسی ببوشی از سرماخش‌خواهی‌شد .‏ شد . در 7نجا باید پارچه پراهنت از فسلاندل باشد و يك ‏ شال بشمی هم‌همیشه بردوش بیندازی» من‌هم نصمیحت‌وی‌د| فراوث نکرده‌ام واین‌شال داباخود آودده۰۱ > تب سرم‌را بلند کردم‌ومتوچه شدم‌واقعاًشال‌سیاهی درروی‌چار بای پپلوی دستش قراددادد 3 5 درد نباله صحبتبای دی‌داجع ب» آب‌وهوا چنبن از ودم | نکلستان ؛ مخصوصا دراین ناحبه که ماافامت دادیم موضوع هوابر ای ساکنین خیلی(همبت هارد ۰ ماناکز بر هستیم‌دالیا 7ب‌دهوا باشیم . زمین‌های ماز باد حاصل‌خبز نیست فرضم[" بحاصل خیزی زمین‌های شمال انکلستان نیست. خاك‌چندان قوتی‌ندا وازهفت روزهنته چراروز هوا بادانست ومابا نبایت ك | تتظار روژهای آفتابی هستیم . گمانميکنم فرداهم‌هولابر و با باشدوپس فردا روز آفنابی داشته باشیم ‏ وآآنگاء شامیتواتید سکن > [نگاه راشل اسامی چندین تمه اژ1 بادی مای‌اط , آن ناحیه‌را ذکر کره دمن باکمال تعچباز اوپرسیدم] نبا را 1 دیك دوسالمت که 7 مید| ند . اوهم‌در جواب کفت «نز باد گرفته و بعاطر سیرده|) ۰ > لحظه‌ای ساکت‌ماندم , بنظر میرسی دکه چیزی. صعبتم بکویم نقط بالعن دبتاسرد و خشکی گفتم «رراء پیمانی درآ بادی هایاین ناحیه کار مشکلیست > دریاست مکات «ولی م نکنش‌های محکم‌ویا نوك پاهایش که |ذیر دامن‌سیاه سریائی مخیل یآ ثر[ پوشانیده بودپنظرم 9 بلا قادر براه بب