We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
ناه ت کنده ضبان
۱ ۳ ِ ۱ ۳۹ شده ود وی در از سی ابنچجن
۳ لنظه که کناب لنتدا سر جایش مبگداشتم راشل واود شد
ور باره ستهبندی لیاسها وشسوژیع آ نها دد موم عید مبلاد ی شم ات تیه بسی از چند لحظه ن ازاطان بر ون دتم تابر ای ضرف شام دستهايم زا ولی باژ سکوتی بینما حکمفرما بود.وقتی شام گر ده کفتت خا نم ۰ ۲یا بار چههای برده ای و ز تشان داده۲ بد؟»
راشل کشت« نه ,هنوز نشان ندادهءام بهتر است آنهاد! سد از شام باطاق کتابخانه یاودید» من حیر تزده بر سیدم بز باز چه هلی بر و9۰
بشو یم و حاضر شوم سرفیر شام نشستيم تیامشدسی کمسوو بر اشل و ی را باقای فلحب
رومبلی! کدام باز چههاآ ۲ #
راهن کفت < بادت نماد بتو گفتهه بودم سفازش مقدادی یارچه بردهای ودومبلی برای اطاق آ یی ر نك داده ام . سپی کب ۲ نهاد! دیدهو خیلی سندیدهاست»
آتگاه ی کم شروع بتعر بف و تصین پارچه های مز بو تبود وراشل در تائید مستمای او گت < آنهادا از ابتالا وادد گردهام .حاله آ نهارا باودیدتا آقای فیلیپ بینند» جندلحظه بکتاشانه دفتیم ودر "نع مترجه شدم که
بسا پاد چهها بر استی زبباو فاخر
تعر بفهای سی کمت بیجا نبوده است . بود و مسلما بهای کزافی خر بده شده نود و قتی داشل نظر مر ا جو باشد در جوا بش گفتم <خیلی تشك وجالست ولی با قیمت آ نها گرانثیست ؛ »راشل ددچواب توضیحداد که البته قیبت آتبا بیاد گرانست دلی درعوف چندیسن سال دوام دادد و آنگاه اضافه کرد «حال که تو حور شت آمدهاست خواهش مسکم اپ را سنوان هد به اذعن بیذیری . > چندلحظه مد بدستود داشل سی کب پارچه ها را چمم کرد و ازاطان بر ون برد. باژ آرامش خاطر خو ود ااز دست داد بردم. اگر این چر بان 1 دبروز انفاق میافتاد بر ای هن هیجکو ه اهمبتی نداشت ر هد بهر اشلر 1 پاکیال نشتر و بدونچوندچرامی پذیرفتم و لیوقتی پادنامه لعنتی دیشب کهموزانده پودم میافتادمبی اختبا. ناداحت میشدم و کمانمیکردم با تصو ,بصلد اشل و نپول آن هدبه گران قیمت بشرد خودم او کادی
, ۱ ِ ۱ ۲ ۱ ۱ ۰ ه 07 ب 7 4 ۹ 4 ۰ 4 4 ۱0 ۸ 3 ۰ ۲ ۳ اپ ۲ * ۱ 0 ۱ تا | 48 4۰ و ه 8 ؟ِ_ِ 1 5 1 ۲ ۳ ۹ ۲ یل ۷ 1 . رس ۳ لا تین و ها ر. 5 5۵ ۲ 5۱ : ۳1 ۱ | ۷ 5 ۳ ۱ ۳ ۱ ات 9 ,ی 9ص« .یر ۰ و۱ 7 4 3 1 1 ۹ 0 ۹ ۱ « و ۲ 1 4 ۴ ۱ ۰ : ی : ۰ 4۹ ۰ ۳ بت ۰ "1 ۷ ۱ ۳1 ۳9 7 ۱ سّ 1 س 1 1 نت ۰ ۰ 1 6 اف ی ۲ ۰ بّ 1 0 تب ۳ هه نت ۳ / ۲ 5 ۸ غ 4 ۳ #/ 0 ۳ 1 ۳۹ 0 بد9۵ ۷ ۳ ۱ ۳ 1 , 1 ی ِ« 7 ۱ ۰
۹ ۳ 8 ع ۱ ۵ 3 ۷ و ۲ ۳ بر خی از آن شعههارا در و بلالی که ددرم/ در از ناه کی میگروم ار کر وه پودقه و خیلی خومی( آبند آمده بوه > 7 دوز 1 و ؟ بی ات ار ار" ی ۱9 با شا ,۸ درا پنان
ژند کر ثر ها ید ٩ #
ور جو ات گفت و«آدی.مسکر [مبر ۱۸ دد اپمو درد بر اق او فیرین تلو شنه بو د! ۰دد مر اهلد نا و بدرم | لکاندد کور بی!( ناهام مچ مود که نمیتو اند در بل آرام بگیر ند و وقتی از انگلستان جر ورن رفت و چندمارا کشتهاقیت ازرم خوظش آغدو ور [ تسا ادزم ازروا کرد . آندوخجبلی غوببهم مرامدند ولی هیچوات ذند کی مرب و دا وله , خ وبا اکنون هردو مر دهءاند۲» وبلی وقتی منشانزده ساله بودم بددم مرو وان وژاودم مین بتوسال باهمز ند کی کردم تاو فعینگه من با کت سانگاانی ازدوام کردم بنجسال ژندگی سفت و همراه با در بسددی داشتيم . هر چزر منت در يكشهر بودیم , فیلیپ؛ زذندکی من چندان آسودهو ی نثبی وفراذ تبووهاست , دبروز فکر میکردم از اینجبت چقدر با لو یر تفاوتدارم . اوهمیشه ور یكشانه ژندکی کرده و زندکی مرت سدغدفه ی وداشته است. >
درایتبوقم باخود فکر میکردم داستی راشلوماورش آنچند سالد۱ چکوه زندکی کردهاند حنما درس ژبان ابتالیائی میداده اند. رال دورد تالمستش گفت «ماددم بسیار ذیبا بود ولی نا کهان شکنه و یور دهشد . خیلی خوشحال بودم که بدرم زنده نباند تا اودا بدان دضم برند من از ژیبائی وی فقط موی سر و چشمانش دا یادگار
مر #جی
بر دهام ِ وقتی ساکت شد احساس میکردم دلم میغو|هد دیگر. داجع بکذشته اش چیزی نکوبد . چقدرخوب میشد اکر گذشته اش دا بکلی فر اموش مبکرد راشلبس از لحظهای سوت یکدفعه اذ من بر سید وراستی دوی آن کافن ی که امروذ درون پشاری انداختی چه نوشته . ود ۲ #6 بر اند ۲ #
1 از ستوال وی" غا فلکسر شد ه بودم بر ات6 ظ کدام
« خودت خوب مپدا نی کدام کافدرا میکوپم . هبان که بخط
آ+بروز دوی آن چیزهالی نوشنه بود و نو آترا سوذاندی تامن آ نر | نیتم > تصمیم گر فتم گوشه ای ازواقیتدا برابش بگوبم وعکسالمبلش را در با م و بكقسمت از ناعه ای بود که ظاهر ا آمبروز برایمن نرشته رضمن آن اژ ذیادی مخارح شعایت کرده. بود .من ورست انوا ۳ از آنسردد پیاودم و بررایاین در آنشش انداختم که فک کردم معکن بودشادا مکین وهتاثر سازد »4
درقبانه و حالت دسنهای داشل آدامشی پدیدار شد و متل آنکه اذنوطیحات من قانم شده بود کفت < نع ین ؛ من نکر مپتکردم چیز مهمتریبود, بچاره آ»بر وز ۱ هبیشه از و لخضر جی د ات اف من خایت دافست وله میتقره ری نامر تیه درا برد بز ند کی دیکری خادت داشت واذطر زژ ز ند کی من ثبل اد 91 1 باوی پر خودد کنم هبیثه نار اضی بود . تمام ترضهای م کین هر ! در هبان او ائلپرداخت.هر چه مپههو استم برایم میدید دس