Cinema Star (November 1957)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

بول دا نراهم کردی؟ «جای» نگاه بی نورو خالنش راباودوخت.درد نا راحتش کرد وتوانائی این رانداشت ک چند لحظه بطودئات بسك قیه چنم مردك دستش دا باز کرد باکت کوجك و سنبدی مان ندوزد انککجاتی بود : جائی! نگاه کن به بین چی برات آوددهام. با مضرفت امن عاده راحت خواهی خوایید و مثل بر ندگان درآسان ها بروازدرخواهی آمد بنظر دجانی> رسید که در خبابان » شیتی فلزی و براق ؛ رای لحظه‌ای درخشید وسیس خاموشن کل و ۳ روشنائی نکرد ی ما تر ادیگر میخو اهم‌خووم را راحت‌کنم ۰ دیگر یش‌اذاین دنح‌بکشم. «مانر» فقط لبغندی زد و دودستش دا پشت سرش برد و گفت : -جانی + حالا من پا کت سفیدر نك‌را ددیکی اژ دودستم قررادمیدهم و بعدجاوی‌تومیگیرم باید بکوتی که پا کت د و کدام دست‌من‌جای دارد . خوب. حالا بگوبه یم . زودباش‌شبر ه‌ای!. راست یاچپ . چپ بازاست با خواب راحت یا بیمازستان . معطل‌نکن . حرف‌بزن,سایهای در آستا نه‌در ویشت‌سر «حاتی> بح کته در آمدو بلا فاصله باکتی جلوی‌بای «ماتر »بزمین افتاد این دیلو بو که گید -سا این‌بول بردادو تورا ازاینجا خارج‌شو. پول‌هارا شبرد و هینکه دانست چیزی کم و کسر ندارد خنده‌ای از روی مسرت کرد و 0 7 -اوه؛ پنج .. دیگر بدنبا لش‌چیزی نیافزود پولها را در جییش گذاشت و نیتوانم با کنش‌دا بانشمام‌با کت‌محنوی ۰ دارو ؛ بگوشه‌ای برتاب کردو ادامه‌داد : هرچه ژودتر خودت دا راحت کن.چه؛حالت بدتر اژایشها خواهد شد انگشت مای جانی دود با کت لق‌شد.وردامانش مداد حاکن : با ! بیااین‌دادوی متی را نیز باخودت‌بیر . منتصیی گرفتهام داچراخواهم کرد 7 با کت‌دا بصورت «ماتر » پزتاب گرد , «ماتر» ماهرانه آن دا با ست گرفت و بپوا انداخت وهما نطوربازیکنان ,طرف‌در رفت . در آستانه کمی‌مک کرد وخندیه , خنده ای که ه‌علامت کینه بود و نه علامت ر نجش «جانی» روی بك‌صندلی‌افناد و سید ٩‏ سلیا کجاست؛ بیش #پبوپ> است . هم آکنون پیداشان میشود. «پلو» دیگر نگفت که آنبا تزد دکتر رته! ند -بلو؛ خیلی ناراحت هستم. نج میکشم « خواهش میکنم اجاژه‌نده آنپا مرا درابن‌حال به ینند درهمان‌موقم‌هدای‌در اند شد : جائی؛ فودا برو باطاق خواب.عنل‌ایشکه آ۰دبد «جائی» افتان و خبزان بطرف اطاق خوآب و فتو بز حمت درآ تجادا باز کرد <سلیا » درحالیکه هنوز کلیدش‌را درقفل می‌چر خا ند از «بلو>برسد : ‌ جانی کجاست » آبا در متو لت ٩‏ «یلو» نخست جوایی نداد ودید که «سلبا» و پدرش متوجه در بته اطان خواب شده‌اند . آنگاه برای‌اینکه طبق دستور «بانی» رفتار کرده‌باشد کفت: داداش اژ من خواهش نز دویخ‌ندادم. ۱ کرده که مار ادوراز او نگپدارم بلو ؛ توحالا دبگر بچه ِ ونگذارم اورادر آن‌حال‌فلاکت ‏ نیستی وهمه‌چیز دابغوبی درگ بار و رقت انگیز بپیید اکنون بسراغش‌بروید ؛ طفلك از خجالت خواهد مرد «بوپ» و ۱ 6 :1 <بلو» جلویش‌راگرفت و گفت: ساسندعامی کلم دا خل نشو ده حلاح درایلمت که او دا بحال خودش بگذادیم من میدانم جکاردادم سکنم «سلبا» زارد گتکو شد و خشو تگفت شاب هبا ظور که کنیا می‌کویید باشه. اماابنکه اووا بحال‌خودش بگذاریممی!نصاقی است , جانش گوخه خو آهدشد من‌حاضر_تبستم ابنطوو شود . علتش‌هم ابنست که باندازمصا (زاو نفرت ندارم -اینچه‌حرفیست. من‌جافی را دوست‌دارموه ر کزاژاوه‌تفر نیستم» شماخودتان‌هم!اشوضو ع را میدا نید «سلیا»بازوی بر اددشوهرش زر أچسید دترمی شما اودا دوست داورید» درست .اما آخرا گر انسان کسی رادوحت دارد باید در مواقم فرووت نکش تاه , بی‌جهت _اژمن‌بدت نبایدو بشنت وا بن‌نکن گوض 3 چم ی کوبم . منکر این, نیستم که‌تو بد را نمی‌خواهی و درعر حال نت خبر است. اما از گفشکوی امروزناد کنر بای تبجه سید م که امید کمی سپیود اومی‌رود وهی حکازی از دست‌ما شخصه ساخته تست‌و , 9 حرش دا قطم کرد و اشتباه نفرمائید . من و گردان نیشوم . بشتم‌را نشانتان یدهم و اژ یرم باه مد خق ۱5/۷ ۳ میکنی . من برادد تشر[ دوست. دارم . ازاو هخجالك میکتم. ۱ ۱ ۱ ۰ 1 1 1 ۲