Cinema Star (March 1958)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

نگیز ۰ خحوش نیما و عشوه‌گر سوفیا بوو. آثقدر که د هم بریبا تیش رشكث می برد ۱ 7 امر تب با پدرش و« لئیثا خوانه مت ۲ ۶ میکرو زندگی‌ساده‌ای ر فقط ررحانه‌او بو که نمی هر اسید بهر کجا که و باهر کسی که معاشرت میکرن همه فر بفته اش جشها و بو رم نشد ی رین مرران‌را زلی که همچون و هیچ کم ز هیچ جد میشد ند سخت تر تگاههای افسو ئباراو:حتی منکن بو بر اتو در آورد 1 ۳ ی آرام ساکت و کم حرك‌بود. فظ .گاهی‌اوقات دد وبی اجازه متطالعه میکرن ند » قدری از > درعوض؛ لینا دقیقه ای آرام و قرار نداشت ر تر ازمعمول بخانه‌میاً مدند چنان الم شنگه‌ای ۳ میا ورر. میگفت چرا دختری بسن وسالاو بایستی مچرد وییکار درخیابان‌ه۱ ول بگردد اما وج ی که سوفیا صحت‌های آینای پیر» را ميشنید تیسمی هیگرن وررجواب میگفت: «اهمیتی فدارد ۰ میدانید ۲ تفدر خر اه گشت ناشغل خویی بچنگي انعد. » اهم بد ۴ «فرانکر» دخحر خوشگلی نبود. در یکی‌از ادارات اهنوا ۲ باحدوق مخدعری کار میکرد ولی امیدوار بود که در آینده ل خودز ند گی نوینی‌را پیش خواهدگرفت. فالگیری بیش بینی کر ره پون که او محققا درءشق وزذاشو ی کامیاب و مظفراست و یه رو شنی: دلش رش بود که عکاس مسن آن محله دوستش دأشت و اهگاهی به‌شام با نهار دءو تش‌میکرد» ولی اوبهمه میگفت : "از ارو دز ارم : کاشکی دست ازسرم بر میداشت ۲ ٩‏ ۴-«آلبر آو» از آن تیپ مرا نی بور که باحفه بازی و چال9 ی دوالی رسیده وازهیج کاری واهعه و ابا نداشت. اتومو یل‌ملت و بچتی افتاده بور و ابنارف ژنطرف دلبال بیچاره‌ای میگشت لا ۶ و فعی‌عکاس باشی ناشیر اد بد بی‌معطلی فهبید که شکار خوو بحوو تله آمده‌است! آلبر تو بااصر ارمیگفت: «رفیق‌جان. مدل الن ماشین سالریگر هم نخواهی‌دید. رضابت بده بدون ایتکه سند و ام میان باشد بايك‌رسعه اسکناس معامله‌را نم کنیم !9 اس سک ۵ ۱۱۹۵ زب یچ ۳۹