We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
کالکه ساوه شدمو رهانه ۳ ای ۱ که 4 ۱ وو هم مو قم ۳ ۴ سح ۷ جل] سم ۰ د ار ۰ کی ۲ ۱ ق ظ
۳ . : ۰ ۱ 1 ۳ ز 7 هر اب تن ۳ آفر 9 یسرم لد 2 دش ست. ین سیم ۰
۱ 5 نی 5 9 ِ : تصی . . اقلیتا سا ای
18 ی الب. اس وٍِ : تسد بیی.. انا ك
سس ۹ ۹ اف ات . ار لس ب از ون مس
سحردآیشکه بلههارا بسودمو
"سس به ۱ حراستا تسا ( ۳ رک 0 ان ج آس. از سس 6 ۹ شر لس مسا له و او ها الا نا لا( از ۱ ۳ ت ٌ أُ جوا لا سس قشم رچجاد حج زلف مس نا قم سیم ق نی تا ۴ _ت|
۳ ق ت ۹ 1 1 | بر 1 ۹ 8 وهای ون ۱۵ ار ارو و ست
سم ی و
خلی خبلی خرس | مد ید تماین رو زه
۹ 1 بت
۳۳ نتب متحسر _
حالش سب ۱۱ 2 ۳ س. آ نا معصوز تا آابست. 4۱
ی
کاش|ینطور بود » کات جی خیلی زودتراز مایر کالت
چون دستخوس حیرت ضده بودم میدانستم در جواب جانچه نگو یم ولی برای آنکه ته و توی فضبه را یرون باورم اظهار ۳ اما آن روز کهباغاق تکلبا تشر یف آوردید . منهیج گوته کالنی دراو مشاهده نکردم بلکه برعکس متوجهشدم که اوسر دما ع همهست. ... آلبتهعمدا بهنگاهپای غمگین " و مضطرباته والری در آن روز 4 اشارءای نگر وم... 2 وی 3 بليك (ت؟
1 موضوعی رنح میپرد. .ایب مطالبه سورتان
است و معح) یط
1 ۳۹ 1 ت ع. دز سر ی مب یی
ت د ی ۳ ب و چهشمفادر سب ون در لب
تن_ ۳ ۱ ۳۹ ۱ 7 ۳ یت ۱۱ تست آر داز ۱ 5 كِ* ال خر ل ۵( ۳۷۶ با
۳۳ ۳۳۳۳ 1 ۳۹ ۳۳ ۱ ۰ ۳ ۳ ۷ ال .۰ یر از آنبج:
سح
7 ۰ از نا انش ط لّ كِ و ن
فا ۹ نبا فك و ۱ < ۱ 5۳07۳ و 5 ۱ دا اس 18 ۳ علمر ۳۳
حان با که زنس دز قفتلات
است ؛ عهدمای از در ون| ین موجودز سا و دوست باءتتی را چون حوره می سل از »
" ۳ ۳ "یا
و ی ال اکفنم
خوات:۰ [ تاکن است او وا ن4ا منم ۲۰
حان لحظه ای در تك کرد و من
بطر فدر براهافتادم . او هم فورا د تالم امد ووسشتگر ه درز وک فزک و آنر ار واتم کشود وشانه سدانه من و ارداطاشد.
بمحض | بتکه قدم بااطاق گذاشتم؛
نعستین چیزی که جلب نظرم را کردتغییراتی بود کهمعهولایس از
ورود تازهعروس بخأنه داماد ؛در وضمهتا چیز مداددم»مشوو.. درو دبوارهایخراشده شده نشان مداد که ق«دراین خأنه مر وی كت و تنپا در نبات یقیدی زند کی میکرده .
یس ازاین که و ارداطان جلو ثی شدیم ! جان با صد ای بلندی و | لر یر | صدازد ۳ هد بن صدا ش را کمی بائین آورد و گفت . و باز یاهمان
ات ت راحت باشد.
لحنقبلی اسمز نش را طوری بر بان نسکاس صد | شدرهیه جا یی بیچیدو لی کسیجو اب نداد ,
این وضم مهم ومرموز نا راحتی واضطراب مرا دوچندان
ال مشا فد ۱ سا لت
انه خر ؛ خواسد.هم| کنون
مبروم و باخودممیا و رمش ۰
و از دری که فاصله نتعا زبادی نامن داشت اد
قس قماتحا 45 ا نتاوه بووم
۳ « » ت 1
ادخ کد | 1 هر سا ِِِ
رگ اب ل4
ن کارصبا آنشمه
ازسرم
حرفهائیکه ددرت ره مناد سس ۲ ۳۹ ۳ ۲۵۲
و مساو بند مرانتاز بدرسدیکنا تور
نر و از نظر سر وشکل مهیت:تر است
جگو نه رو تماماس مدت که زن زد است4
در 4 تماأمتز « ضم خاً نه
د کی ام ِ کر دهو
بابی قبدی
1 ار 007 وزال ی آن تچجمغی <ورد .
درحالیکه از یرون روت صدای کاوهائی که چرا می کرد ندو همپمه کار گرانی که بکارشانمشفول بودند » بگوش میرسید؛در داخل خانه سکوتمر کیاریحمفرما بودو اک هت تابن هس و غ تمد ۵د.
باین طرفو آن طرفاطاق حسم , انداختم 5 مگر حمز ی سداو با آنخودمرا سر گرمسازم
هما نطور کهمشفول کاوش بودم نا کپان کتابی که روی هیزی قر ار داشت؛ تو جهم را جلب ؟ ر
کتابرا برداشتم و عنوا نشرا چند بارخو | ندم.اسم کتاب باخطوط طلالی رویآن نقش شده بوداز این قرار برد :
بازجو تیاز زر ندانیان
هنگامجنگهای | نفصال بقلم چان گادس .
حدس زرم که ابن مجموعه خاطرات مرد مفروری چون جان است کهدرزمانی که در ارتش برای کشورش خدمت می کرده برشته تحر بر در آورده »ه.
بایمپزی که کتاب رو بش بود ایبتادم وجلدآ ترا 2 کردا ی
سفن ی
۱ ۷
صفحه از آنرا بامید ای ۳
درن
ز دم هوزچند جمل از آن نضرانر بودم که از پشت سرم م۱3
ستیلام ,
۳ بر کشتمجان کا در ۱ والریراد بدم ه با تفاق از کر دور وارد. اسان بزرك شیسیه
وا لریدر لباسسیاء » بلندی که نا قوزك بایش میررسید؛ و باموهای بوری که چون هالهای اطراف
رش را گرفتهو با آن دشن #9 داشت شان» بشانه عل ۱ سش می [ مد.
| کنون بخوبی بخاطررار مه . آن لباسسیاهر نك بلند.د کمههایز بارق داشت وتازیر گلوی والریود که حورده بود
تامر | دیدیا لحنخاصی گفت:
-آقای رورند. از اینکدو باره موفق بهزیارت شما میشوم ,
بیارمر ورم... با آنکه بنا بدعوت خود او به خانهثان رفته بودم» هیثكه
این کلمات از دها نش خارح شد حدسزرم که دروغ می کوید و پات هیچو جه ازحضور من در آن خاه رضابت نداردالته این حدسساأخته و برداخته خبالات »وهوم نود ! چه کو چکتر ین نشانه ای ازشط در سیمای رختر ك دبده نمیشد . ۱
پساز این خوش آمدگولی ! والری مقدم برجان وارد۳۳.
کنتم:
خانم از لحظه ای که افش ۱ تم رسید؛دالبا ور صدد مود
وقتی بیدا کثم و خدمنتان برسم 6 وش بختا نه این توفیندست دأدد ۱ اکنون شر فیاب ی ۱
و ام
0
هه 3 ۱ ۳ ۱ :
4 ذ