Cinema Star (February 1959)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

سلیم وخداحاففلی اند کی محلوخم‌شد ومن‌چبره‌مات‌و ی را نز ديك‌صورت‌خوم‌دیدم وله بپمین‌وضع درچشم‌هم‌نگاه کردبم؛یکدفعه اوچپرءمرادرمیان دورس کرفت» سرمر| بسوی‌خودش کشیدوبه نجو | کفت _ احتیاط کن دیدم بعد قدری ساکت‌ماند 1 باهمان آ هنك معلو ازوحشت وناامیدی‌تکر ار ت بن 0 حتیاط کت میکنم ؛ مواظب خودت بای بازوهای مسن بی‌اختیار دو پیکرش حلفه لحظای مس متک‌خودهر | به آواهش زد ومن بسرای چند بآغوش اوسپردم درحالی که وحشت روحم را می‌جوید ی و مر کبارش رائرزديك‌تر ومخوفتر از هر لحظه در ژندکی خودم جس میکردم . حرارت‌تن اواند کی‌از اطمینان وقدرت از دست دفته‌ام رابمن بازکرداند و درهمانحال که میداندتم خارج از بهشت آغوث اوه دوز رحفتباروهولنا کی انتظارمر امیکشد حس میکردم که اکر قرار باشد تسبیم خودم‌را عملی کنم بایستی از آرهرچه‌زودتر جداشوم ؛ چنداحظه براك دیگر ممکن بود منجربه انسراف قعطعی من بشود » این را بخوبی درل#میکردم .: خودم را با يكحر کت از آغوشش بیرون کشیدم يك‌بارسیع بوسمدمش ۰ این‌تسلای آخرین بود » وبعد یکدستم بطرف بسته‌ای که‌زبرپايم بود ودست‌دیگرم بسوی دستگیره وراتومبیل رفت . و ثانیه بسخار ازاتومبیل اد ره رگا ود زیشت سرنخاهم بسوی‌نرده سب کو تاو میکرد » ابتدا تسمه‌ام وسیس خودم باو بن خاکریز بالا رفتم ت‌ضوی ترده مثتفل شدیم ودر حدفاصل بن دیوار خارجی‌زندان و آن‌نرده کوتاه ایستادم » شایدسه‌ساعت ازتیمه شب میکذشت » وفتی‌بود که همه افراد بشرجسم وروح خودشان رابا رامش خ اب تسلیه میکنند ومشکلاتشان راآزیاد میبرند .. واينك من بودم که بزر کترین خطر زندکیم را در پیش داشتیم و پاهسه وجودم حس میکردم که بر ای‌مقابله. با آن‌چرئت وقدرتم‌کافی نیست نمی‌توانستیم بیش ا زآن حیرت زده‌برجای بایستم»بسوی‌تیه کوچکی که درمقابل داشتم پیش رفنم وا دامنه‌اش شروع به بالارفتن کردم ؛ سابه چند درخت. . پرا کنده مر اسووقله این تپه هدا بت میکرد در آن تاریکی وحشت خیز یکربم معقت‌بارطول کشید تا من خودرا ببالای تیه رساندمو نفی‌ژتان ایستادم. زیر پاورو بروی من,منظره زندان چون یك نقشه‌عظیمدر تر کیم ازتیر کی سایه‌هاورنك‌زردچراغها 1 وقف ملافات 9 فراعا هیک ترا داز زندان کرده ندا راهنمائی پنب‌شنبه واق اختاض می‌عواشدبا مامورین به همه گوشه و کنارهای آن‌س رکش ی کنند دراتهای چشم اندازشاختمان اسلی زندان ؛ محوطه مور بتدها وسلول‌ها قي‌ار رداشت که جوانیش‌رایا وا های قا جر شود بندهاوسلول ها ۳ ساختمائهای دیگر بوجود آ ور رده بودتد ویااین جوانب بادیوارهای ملم متتقلاابحادشده بود.یر آغاز | چشم‌انداز درست زیر پای من و [ انتهای تیه ساختمان کار گاه‌ها و کارخانجات ژنهان‌ومسوطهی آطر اف آن واقع شده بود» بطورکلی مجه‌وع کارکاه‌ها تشکیل يك مربع مستطیل عظیمرا میداد کهاز يك فلع به ساختمان‌زندان پیوسته بود و بعبارت دیگر دبوار جنوبی آن؛ضلع‌شمالی ساختمان زندان رابوجود میاورد محصو لات ۱۹۵۵استود وا تال وارثر ثابست خواهد کرد که‌ب رخلاف‌سا لگذشته ببتر ین‌فیلمهاو محبو رین‌هنر پیشکان وا دراخطار شوو دارد از درامبای قویوموثری‌چون «خانه قبل ازغروب» کرفقه ما کمدیپای جالبی مثل<آتتی‌میم> و آثار مسق امتان. هسب گنها راهبه, فیلمهائی که‌استود‌یوی وارنر در سال جدید بباژارها خواهد فرستاد » عبارتنداز «#مرد پیره دریا» اقتباس از رمان ارنست همینکوی‌باشتر | که اسپنسر تریسی «خانه‌قبل ازغروب >باشترا که جین سیمونزدان اوصرلیهی و | روندافلمینگه «آنتی میم>باشترالگروز الیند واسل کیت راهبه> « پاش شتر اد آودری‌همپبورنه پیتر فینچ. #ورخت اس و کوبر ماریاشل و کارل‌مالدن از تچه‌درجهتی که‌باین‌ساختمان مستطیلی و بزرك ختم میشد شروع بپائن رفتن کردم: تاتمام شریوبراوو > باشتراگ < وین سدین مارتین‌وو اردبائد , «#جان پل حوئر > . رابرت استاك بتدیویی؟ پاوان, *