We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
" "گانکستو ماکزیمیلیان براهیج
اصسر
اثر : کنستانتینو برژی لگوگ
کلانتر دستورمیدهد:« لباسهای اورا از تشخارج کنید : شروع کنید.منتظر چه هستید؟» درچند ثا نیه کتوشلوار نوو پیر اهنسفید که ازعرقخیسشده و کفشهایبراقها کز بمیلیانرا با خشو نت از بدنو پا یشخارجمی کنند. حتی منش ی کلانتری بهپلیسها كمك می کند .هشتدستما نند توفانو گردباد همهچیزد | از بدنما کز یمیلیانپائینمی کشند..پراهیم فقط بايك شورتسفیدو يكجفتجورابآ بی درجلوی رئیس کلانتری قراردارد. تماملباسهای اوبما نند اینکهدراشتوفان پر کنده باشد بطورد متفرق دراطر اف اتاق روی زمین قرار دارد . مع-ذ لك ما کزیمیلیان کوچکترین حر کتینمیکند. توفا نیکه دداش حر کت هشت دست برخاسته بودامکان هر گونه کوششی رااز اوسلب کردهبود بدون اینکهبتواند حتی مژه برهم زند در مقابل دئی سکلانتری اسعاده نود . همه بدن او پر ازجایزخماست. اثرزخمهایقدیمی بهرانداژه وهرشکل: پوستبدن ما کز یمیلیانزردما یل به سبزاست بدناولاغرو خشك چون چوب ننظر هیرسد. این استخوانهای بدنش نیستند که اورا راست وسرپانگاه داشتها ند ,شخص ازروی اثرات زخمهایش میفهمد که بأیستی تمام استخوانهایاوراخرد کرده باشند. اینروح اوست کهاورا اینطورراست ومحکم برپانگاهداشده است . زیرا که اندام ما کی براهیه ما نندا ندام سربازان داستت و مستقیم نیست بلکه خمیده بنظر میرسد. کلانترمیگوید:«معلوم است که تو دروغ نگفتهتی . توهیچ نوع اسلحهثی با خودن-دادی ومسن مطمگنم که تو در این لحظه بزخلاف قانون دفتادی نمی کنی لباسهایت رابپوش.» درمدت زذمانیکه کلانتر داشت. سیکاری برای خودش[ تش مییزد»ها کس پر هیم فرصت یا فت تمام لباسها يشر | بپوشد. او بند کفشها یش راستو نیز گره کر اواتشرادرست کردو تمامد کمهها یشرا اوداحت : کدنف این کار را دراتاقی تار يلك بی آنکه ببیند, | نحام داد این نوع مهارت وچالاکی را شخص در زندان اد میگیرد.در زندان آئینه وجود ندارد و نو انگشعان کار دنه را انحام میدهد. کلانتر مییگوید: «تفتیش بدنی یعنیاو لین مراسماحتام که من بتومدیونا هستم انجام کر فتهاستوحالا نوت دوهیاست.ها کس تو هیچ نوع اسلحهئی باخودنداری» پستو اینجا نیامدهثی کهمرا بکشی و تازه | گرهم باینخیال بودیذمیتوا نستی کاری بکنی, پسماحالا ميتوانيم صحیتمان ادامه دهیم. آماما نمیتوا نیمفور ااز بادانوهو ای خوبصحبت بکنيم. توقا نون راخوبمیشناسی. اگر توبرادد سنهم دودی نمیتو تست احوالترابسمواز سللامتی توجو یاشوم.خوبحالا بيائیم سرحرفاصلی, از توسئوالميکنم: آیا ازز ندانفراد کردهثی؟» کانگسترجواب میدهد: «منفرار نکردهام.» هم چنان بی حر کتایستادهوعرق از سرو رویاوپاشین میریزد مثلاینکهزیردوش قراردارد. گانکستر با آهنكسلایمو اومیگوید:« [ قا ی کلانترمن آزادشدهام.دیسروز ازمعاد ن تار گولاو کنا مخصشدهامو سیساعتتمام باترن در راه بودهامو همه وقت دیروذ ودشبرادر ترن گذرانیدهام وامروز ساعت نج صبح به بوخارست وآردشدم.» کلانترمیپر سد: «ازساعتپنجصبح تا کنون چه کردهثی؛ آیا دوستان قدیمیات دا ملاقات کردهئی؛ آیا به دیدن فواحش یا رفقابت دفته بودی؛ آیا رفتهبسودی کهبا این و آنحسابهایقدیمیاتدا تسویه کنی؟ »
ما کسجو آبهیدهد: «خیر؛ منهیچ کس را ندیدهام. ازایستگاه راه آهنمستقیما بهمهما نخا نه راهآهن رفتم و در آنجا صور ترا تراشیدم وحمام کردمسپس جلوی پنجره نشستم و بیرونراتماشا کردم تاساعت هشتصبح که مغازهها بازميشوند ۰ درساعتهشت صبح از مهما نخا نه خارجشدم و این لیاسها که بر تنو کفش وجورابی که بهپا دارم خریدم . آنوقت به مهما نخا نهمراجعت, کردمودرطبقه سوم به اتاق خودم واردشدم . آنجا لباس و کفشم را عوض کردم وبا تراموای شماره .ششن نندشما باینجا هم «(
گانکسترورقه آزادی ازز ندانرا رویمیز کلانترمیگذارد. اوور قه را روی همان هفت تیری "گذاشت که بوسیله آن کلانتس اسپار تا کوس پراهیم را هدف قرارداده کته دود ۰
کلانعر وسایر بازرسان ورقه آزادی اورا عمیقانه بردسی میکنند ۰ تمام امضاً ومهرها درست ات ۰
پرآهیم میگوید : «من ده تال درز ندان بودهام وده سال بقید را بخشیده | ند 2 برای رفتار خوب ومنظمی که درز ندان تاشته مرا باقیه ضمانت آزذاد کردند »
کلازسمیگویه تتجابن شی 9 حصوو ارت چه مرو زندان تار گول او کناباورقه آزادی قا نو نی اینطور صحیحم وسالم مراجعت کند. غیر قا بل تصوراست؛ من ی را از توقبول ندارم. من توماس مقدس نیستم که برای اثبات حقیقت فقط بادستخودموضوع را بررسی نمایم . من يكکارمند پلیس هستم قبلآذ اینکهچیزیرا قبول داشتهباشم آن را ماننه يك ساعت سازدقیقا معاینهمی کنم .»
پراهیم میگوید : « البته , خواهش میکنم . فرمائید .»
کلانتر بوسیله تلفن با مقامات مربوطه تماس میگیردو آنها تصدیق میکنند که ماکس پراهیمقا نونا آزادشدهو تماممراحلقا نونی و تشریفات لازم انجام گر فتهاست.
کلانتررمیگوید : چرا نزدمن آمدهثی:»
پراهیم میپرسد ۰ «آين بنظر تان عجیب است که من فقط اینجا آمدهام که شما را ملاقات کنم وسلامی کرده باشم؟ دهسالپیش موقعیکه مرا دراین دفترزجروشکنجهمیدادند بخودم گفتم:پراهیم؛ باز ند گی وداعکن, توزنده از دفتررئیس کلانتری بیرون نخواهی دفت » تو اینجا خواهی مرد . اما هما نطوریکه میبینید من زنده بیرون آمدم . این يك پیروزیاست که هیچ از بازداشت شد گان که بوسیله شما بازجوئیشده| ندجرات اینکه چنین فکریدا بکنند , نداشته| ند.من بههمین منظور اینجا آمدهام کهاین پیروزیغیرقا بل ثاایت کنم .ان اسضتی علتآن:» کللانتررستورمیدهد به سهپلیس که بیرون :رو ندزیر ااحتیاجی
دقیقا دردسی
«معهذا این موضوع بر ایمنمعماثی است تو
تصوررابخودم
بدا نها ندارد ۰ گانگستر و کلانتردراتاق تنها میما نند ۳ کلانترمیکوید : «سیگار برردادو بکش»
کا نگسترجوابمیدهد: «من سیگار نمی کشم»
کاتران میگوید : «میدانم توچه میخواهی . برای منو اضح است که توبرای چه بدفترمن آمدهثی . توازذندان آزاد شدهگی ومیخواهی برای پلیس کار بکنی . این يت ایده خوبی است . تو پیش من ترقی خواهی کرد . از موقعیکه تو بزندان افتادهثی معروفصر شدهگی . شخص در توقيافه آخرو نکانکستر زنده و
فرمانروای جنایت کاران درا میبیند . تو میتوانی برای ما
ترجمه : پرو یز شیوائی