We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
اطلاعاتی کسب کنی و بفرستی که کسی تا بحال نتوانسته کسب کند . هر کونه اطلاعاتی که برامن بفرستی پاداش خوبی بتوخواهصم داد تومردی هستی که منمیخواهم. برای همینموضوع نزد مسن آمدهثی. »
پراهیم جوابمیدهد: «نه, اما یرای اینپیشنهاد ازشما تشک هتکن : من چنینکاری رالازم ندادم. مندرسالها ذندانیو کارطاقت فرسا يكهنر وحرفهثی با دگیفتهام.»
کلانتر درحالیکه قاهقاه میخندد باصدای بلند میگوید : (۶جبیب ات کاتکشترها کز بمیلیان اهب ملقب به بادیکاد يك کار گر شده:است ۰ نه ؛ این عحیب اسنت:-تمعوان ول تنم .6
ما کسمیگوید: «منتنها يكکار گر نیستم بلکه يك مبلساذ هستم» درمعدن نمك همهچیز از نمكبود. سقفو کف ودیوارهایمعدن و تختخواب ومیز وصندلی وهمهچیز از نمكبود. دعد از اند زمانی منتقریبا دیوانه شدهبودم . نا گهاندر آن دراهروهای زیرزمینی خو ابچینها یر امیدبدم کهاز نماك سا خته نشده بود ند وا زهمه بیشتر خو اب چوبر اهیدیدم. چوب نقطهمقا بل نمك استو بهمینجهت عاتقهر چیزی شدم که ازچوباست. در آ نروذ که موفقشدم که بقسمت نجادی منتقل شوم خودراخیلی خوشبخت یافتم. عشقمن نسبت بهچوب شدتیافت. مندر آنجا نجاری رایاد گرفتم وپساژچند سالی يك متخصص مبل سازیشدم. منمبلهای؛ زیادی برایتمام نگهبا نان فآ تشن زندان و بازدسان ز ندانساختهام وهمچنین مبلهاثی برای وزارت داد گستری وقصورسلطنتی.شهرتمن بعنوان متخصصمیلسازیهمه جا پیچید. رهائیازز ندان درامدیونهمین شهرتممیدانم و اضافه کنم بامقدادقا بل توجهیپول نقدازز ندان آزادشدم ذییا آذهیسفارشیيك درصد مندریافت میکردم.»
کلانترمیگوید: «تومیخواهی بهاینتر تیب بمناطمیناندهی که بعداذاین دیگ گا نگستر نخواهیبود بلکه يكکار گر خواهیبود امااین بای ت و خیلیمشکل است....»
ها کنن فیکو بد:«مطمکتاهندیگر يك کا نکستر نخواهتم بوو. کسی کهدهسال تما مغذ ایخودش را دد بینهرد گانودرر اهروهایجهنمی نمك خورده است فقط رك آرزو داندی ابیت است وقتیکه محد دا چشماً نش به نور خور شید افتا ددیگی بز ندان فیآموششد گان بر نگردد. هیچوقت. ایناست آرزویمن »
کلانترمی گوید:«ا گر توواقعا تصمیم گر فته ثی کهدیگر پز ندان بر نگردیبه این تر تیبمیتوانی بآ رزویخودت جا که با پلیسهمکار ی کنی.»
ما کسمی گوید: «هیچگونه تماسینهبسا دنیایجنایعکاران خواهمداشت ونه باپلیس.اگی مبلیزیباخواستهباشید میتوانید مرا احضار کنیه .من آ نی | با کمال میل برایتان درستخواهم کرد .اما بای پلیس کار نخواهم کرد .گذشته برای منمردهاست .»
کلانترمیگوید : «پر اهیم »منمیخواهم چیزیرابتوبگويم. خوب گوش کن . ایناشتباهاست که تو پیشنهادم راقبولنکنی .نو همیشه به پلیس احتیاج داری . گر بههیچوقتموشرا رها نمی کند.
مهحقیقت بپوشانی
وکا نگستی بوده ات , کا و باقیخواهد ماند روت
جنایتیمستکب شده باژهم مر تکب جنایتدیکریخو اهدشد. »
ماکس میگوید . «گذشته مرده است"؛ من دیگر کار خلاف قا نون نخواهم کرد. از آنجهنم معدن ذمك شدیدا میترسم و دیکر مایل نیستم دچار اشتباه شوم.»
کلانتر میگوید ؛ «قانون سخت و غیرقا بل بر گشتی وجود دارد » شخص از چیزی که میترسد نمیتواند دوریکند با بعبارت دتکی ازهرچه که شخص بترسد بهسرش خواهدآمد . تو پراهیم از معدن نمك و آن هنم خیلی میترسی و مطمغنا بدانجا باز خواهی گشت. تو ققط در صورتی میتوانی خودترا نجات بدهیکه برای قاوی کزبیکنتی و آنها ازتو حمایت کنند. بدون حمایت پلیس امکان نجات و آزادی برایتو وجود ندارد.» ادامهدازد
وانوادیی .نونکنمال .یرادا ریی آن امیش ح ارو کر یا درنیم