We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
اس ی ۱۱۳
۱
از
زا
1
زا لا
1 ۱۱۱۱۱۸۱000000
ا ۱
۱
"1111/11/1111
۲
۱111111! ۱۱۱۲
۳
+
ی ۹/۲ ۱
1 ۹ لکد مق زور ار
بیس سس پسی:پ روما و برس
در سکو آیی زجر دهنده نگاهاو دمن خیره ما ئد . این سکوت داشت تحمل نا پذیر ميشد که «دنی» باهمان لحن آرام ولی سردتر و دفیق تر از -يلك دفعه دیگر تکرار کن. گفتم : گمان می کنم د شب مردی را کشتهام. گمان م ی کنذی بعنی چه ؟ این موضوعی لیست که آدم درش شك د اشته با شد. کشتهای با نه؟ سحو سم جوب کار نمی کر د. منك بودص درست نمیدا لم. _خوب اینآدم کیبود؟ میید | بم. کجا این اتفاق افتاد؟ تمیدا م. سن آو نمیدا یی کی را کشتهای» کجا کشتهایوور اصل کشتن هم شک و ار ک. .. من سر از حر فهای تودر نمیآورم . خودم هم سردر نمیآورم.۰. یکذار از اول برایت تعر یف کنم.شاید بفهمی من چه میکویم. -تمر دف کن. لحنش خشك بود ...من گفتم : موضوع زیاه مفصل نلیست . دیشب درحدود ساعت بازده و ایممن سر خیا بان ایستاد بودم» منتظر ودم اتومبیلها رد شوند بروم آن طرف خیا بان که ددم مردی ازر اه رسید و بامن سلام وعليك کرد . من او دور ادور فقط هیا فه میشنا ختم .هیچ تميدانم کیست و کجا با هم ۲شنا شدهایم» فقط بادم بو که اورايك جائی دیدهام و اسم کوچکش را بخاطر داشتم که (ز چو » بود . !ستاده قدری با هم درد دل کرد دم و من از وضع دیکاری و تاراحتی خودم برای او تعریف کردم و او پیشنهاد کرد باهم برویم بهجاسی که قدری مرا از این حال اراحتی پبرون بیاورد ومن قبول کردم ومثل گوسا له د با لش ر قنم.
تا | بنجا را خیلی رونوو اصحج پیادهارم. اومرا باخوی به]پار تما یی برد که در ۲ تجا پار یی مفصلی بر با نود . و چه نکردم و آپار تمان کجای شهر بوت. مثل اینکه يلك جاتی طر فعای بو لوار کذت نود. در بین مهمانها من هیچ کسی را (می شا خنم و «جو) هم ز حمت معر فییو اینکارها را بخودش نداد. آدمهای عجیبخاصی بو ند. کسی با کسی کار ی ند ات همه با هم می جو شید ند ۰
تفعمیدم
کسی کاری نداشت کی غریده است کی ۲شنا ومر تب آدمهای تازه3او ارد میشد ند و کسانی کهقبلا آمده بود ند میر فتند. دنظر اینجا بیشتر بك محل عمومی ؛ جائی مثل رستوران و کائه میامد تاخا دای که ]دم در ایشر کت در یلک مهما نی با بد آشنا ی باصاحی خانه داشته باشد , بعد از »دی «(جو» ب ها نهایر فّت ومر ا ۲ «جا تنها گذ اشت.
از اینجا بعد همه چیزدرذهن «ن معغشوش میشو ۵ ۰ دبروقت دود و بیشتر مهما نها رفته بو ند ۰ چند تا چراغ کوچك نور کمی به محیطمیداد و مهما نها ازسر و صدا افتاده ود ندو ب4ز مز مه گفتگو می کر د ند در ۲ تجا مردی بود کهجای زخم سفیدی بهچا نه ۵ اشت» مثل اینکه این مرد از مدتی قبلمتو جه ومر اقبمن بود»اینطور بنظر میرسید . بهر حال مدتی از نها ماندن من نگذشته بود که او پیش آمد و بعد از گفتگوی مختصری کهاز آن هیچ بیاد ندارم منيك چیزی ۳
خجا لت میکشیدم این قسمت را باصر احت بیان کنم و لی نگاه «دنی» همچنان بادقتی تمام من دوختهشده بود وقتی مکث مرا دید برسید:
-خوب. بو يت جیز یداد ۰..
من اول خیال کردم دو است. بر ای ر فعسردرد واز اینجور چیزها دمن گفتا لگشتشستم را صاف نگهدار م و بهداز توی يك کاغذ بسته کوچك گرد ستیبدی روی ناخن من ر يخت. ..
سئوال رادرچشم او خوا ندمو نگاهم را بزیر اداختم :.
ک و کائین نود .
احمق بیشعور!
در لحنش تلحجی و خشمی شد ید نکا هم را از ز بسن عصیا بی اش
بهفته دود در ۵اشتم و در جشمان | ند ختم:
سس اراحت ودم دلکر وغصه دار بودم... داشد. سر بار خو اهر وشوهر خواهرش باشد ..., میخو استم در ای چند لحظه هم که شده عم و عصهام را فر اموش کم ..
آدم چندین ماهبیکار
یاهمان لحن تندو بر ] شفته گفت: وشن کن احمق ,.. هر قدر خواستیزهرمار کن» منپو لش را ازجیب خودم میدهم » و لی اگر شذوم باک و فعه دبکر باین کرد لعنعی
دشر وب
دست زدهای خفهاتمی کنم.
. یک دفعه دیک ! کدام دذعه دبگر؟ هر چه می با یست دشو د همین يك بار شدهو کار از کار گذشته دود ... شبهطلب را باسر عت ببشتری برآاش [مر بف کر دم :
-... بجد بادم هست که هر چه در آناطای بود ازمیزو صند لی وغیره همه را جلوی در آن گنجه تل انار کردم وازدر بیرون زدم۰..هیچ یادم ئیست چطور و ازچه راهی خودمرا خا (هر سا کدم.
قبل از آن که حرفی بز ند , کفدست خودر | چند باررویزا نویش بالا و بایین حر کت داد بعد نگاه خوی راکه حالت عادیباز بافته ود دمن ۵ و حت :
_ خوب اینها که چیزی نود » هر کس دماغش بااین گردهای لعنتی آشنا شد از همین خوایها می بیند . من هم اک نو دم الان م ی گفنم عوص بکیشش تا جسد تویفلان انبار متر و لك چال کردهام... تو برای همین اینقدر اراحت بودی ؟
خشمی تلخ در و جود من جو شیدو با لا آمد :
بلف. نرای همین و رای يت چیز د بگر: کلید گنجهای که جسد در آن است امروز بهدسته کلید من نون و لکه خون مقتول روی پیر اهن من
تا بیاء تماشا کن.
بر آهن را طر فش برت کر دمو رد را از حلقه در آورده جلوی با بش | نداختم.
چهر ه اش تصا تن مك اي کهحر ف من لا ثیر کال و مخوف خسود را
بحشیده است. اول کلید را برداشت وآن رامدتی زیرورو کرد . معلوم
بود بیش از 1 اجه حواسش متو حد کلید باشد معطوف ۵اجر است و تاز ه تازه دار دانر ا بطور جدی ور ذهنش مر ور می کند... دعد پیر آهن ر ابر ۵ اشت؛ داز کرد و با لو ککا نگشت جندبار روی آن کشید ۰ لنش مثل کسی ود 4۳ حو اسش متو جه مخا طمیی تخست ۸ لبشتو بر ایخودش کت تامن: این خجون آزز خم کار د است» گلو له اینطوری خو ار بزی نمیدهد , بعنی اینطور رویپیر اهن تو»خوب... تو چیزی از يكث کارد یاه دار ی. یادت لیست کهن ر آمام جر بان دیشب کار دیدر دوست گر فته باشی؟.. ر استی منم اینجاهار اخوب گشتهای؟ یعنی میکو ی من ۲ لت فتلر ا هم با خود آوردهام ٩ فکر این هموضوع لرزه بر تن من داخت ... د ای گفت 1 بل لیست» مگر کلیدر | تیاو ردهای؟ آازروی تخت بلند شد ء شاید برای ایبنعه گوشه و کنار اطاقد ندال کار د بگردد دلی از وهی باینکار مود. با برخاستن ازروی تخت و شل شدن قذر ها جسمی که تا آنو قت بیندشك و فنر ها گبر کرده و هخفی دود برزمین ا فتاه باصدا ی خشكوسنگین «د ی» خمشد و ] ترا برداشت . چیزی نود دفقت در بلت تکه کاغذ روز نامه شبجیده و بر این روز نامه همان ر لت لکهخون خشلت شده ویده میشد. روز نامهر ا باز کرد» چاقوثی بود بادسته بلندو صامن دار » از [ نها تیکه تبغهشان دافشار بت نجمه بیر ونهی برد ۰۰۰ تیغهسر اسر پوشیده ازخون بود. «د نی» چشم ازچاقو برداشتو متوجه منشد: -چه:یگو ثی؟ چهمی و | نستم نگویم. ماتما نده