Cinema Star (August 1963)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

نت7 5525577775777777 ۲۲۲۲۲۲522755555757577777775550755555255557555۶557772 ۳ بگذار در بحه دل حود را بگذارم و ابحه را در ار هست و تومعدانی ۱ برای حودم و ای حوومان. نخاه داز 4 ۱ نمیخواهم که هر 2 را .۵ ایحا 3 تا وا دهم ۱ 9 تو ا تا 3 مر | عر بان دیده ای هت بت سر 3 هایمان برای حودمان دما ۳ و سا ۰ سر سح 2 ۱۳ ,..وحالا این من هستم کهباید خورذید نه بهشت‌بوه و ه دوزخ.. بچه کسی و بچه چیزی میتوان اما در برابر من موجود بی‌تفا و .ی صحعت کنم: من محسن که یلك عمر در 4 دل خود را «< ستم)تا کسی به_ نها نخا نه روحم راه پیدا نکند.. ار با در حر فها یش کفت که من او کرد؛ زرا من از ایو کبنه دارم ؛ حال دبگر من از او نفرت دارم : من از او متنفر ۵.. من ادن حرف ر | خیلیی پیشتر ها گفته۱م: همان روز ها ی که تازه ازمن جدا شده بود وهدوز ۲ در وز ها نا ر با را جچه نا مببده ام ٩‏ ار با از نظرمی «ز نی ازن!» است: او یک داندور است که درج شوم همه‌ی بدیها را باخود دارد.. -م<سن‌جان! قر ار مان براین دود که نه کلمات ر لکی از کینه داشته باشند و ٩‏ ردگی از لفرت > هامید خو اهبم بحقیقت»ا جرا بی سر بو ] نگاه برای خودمان لنیجه بگیریم ... از تومیخواهم برایم بکویی قبل از بکه و«ثار با) رابت («زنی نازن!) باشدچه بوه وشرح آن ایام ر ابر ایم برسرز بان دیا و ز ۵ . این بپرواض است؛من ] ازمان ها او را عشق بز رگ خودمیدا لستم عشق بز رگ ی 4 بسرای من عشق بهمه چیز می‌آور د: او عشق من‌بود؛ عشقی که رادم ز ندگی بود؛ عشقی که آنها تسلای من در برا بر چهره کر بهز ندگی ود؛ من رای تو بخو اه گفت که‌چه نود 3 4 شیب و تو هم چنین] تظاری از من نداشته باش ۲ قدر بدان که : «... من لبز مثل‌همه» در عشق نز ر گم کامیاب نوم اما میدا لین و ست من که سیاری از ءشق‌های خود را یز بخاطر زنی نازن! ... زئ ی که له ماور بودتاارزو ی ببرور دو 4 کود لك » عشق بمکد و نه زن. که‌عشق بیافر یند ز ی که 4,دریا بون و هطوفان, نهآسمان و نه زمین» 4 شب دودو ه سار و سیما صر۵< ۳۸۹ دض دود نازن !هم که خاطر او با ر نج عمیق روحم وزخم‌خو لین قلیم » فرباد بزر گک آلسا دیت‌خود را سر دادم و بااینکه آین‌سرود باك » در زمینز لز ادها . در کوهها آ نش وت نها 9 در با 6 طو قان‌ها درز آسهان » ر عدشا و برق‌ها کت ۰ او مثل توده یخ‌های قطبی میخندبد و دروم میکرن ۰.۱ از اکلیل هنرم » برسر خود تاج غروری هاه و از عشقم » از کرد رت سس دزن تیلب + 4 ان وبا ندور ای» زمینی » باآسمان روشن و خحاله بر ه 6 3 ندو ر آها فر ستان حالاد بگر فر شتگان‌خدا هم« با (دور 6 شد ه ابد ز بر | در زین 6 زر ین نازن «زن» ام گر فته است . ۹ لیست من نیز از او افرت دارم محسی‌جان؛ ابنطور کسه و میگو ی و با این بیان شیو | یی که بر ام حرف میز سك منگر عشق شده‌ای ؛ و بخاطر شکستی که شول خودت در عشق نز ر گک خو د خور دی د یکر حقی امی‌خو اهی اسان این عشق راباد بیاو ری در حالیکه . سب( الق چه حرفی. است که هو ای ٩۳‏ جطور چنین چمزی ممکن‌است؟ | لسته که من‌د لم می‌خو اهددوست ندارم» دوستم بدار دد + انا و فتی دستهای گر م او ازش (خش بر بدهمیشو ند و دستی که سوق ما در از میگر دداز آستین خبا نت بسرون‌آمده است؛وقتی آغوش ها ء هرزه طلب و اباب و نا بکار شده‌اند» وقتی خورشیدی را که می بر ستیم بجای ور و حر ارت ز ندگی» ۲ آش برسرمان می‌دارد»و فقی عشق‌هاء محبت‌ها و دوستی‌ها در وغو بی‌فروغند» وقتی همه‌چیز ازفر یب و تیر لکک, مایه و ر نکك میگیر ند ... جه میتوان کرد؟ ر استی چه میتوان کرد ؟ عشق داشت ؟ ابنطور خیره در جچشم من گاه نکن «ه يك عشق سالم‌ذور از ریب و ریا شانم ده تا قلمم رایپای آن دیشکنم 61۰۰ مس ! ۵ بر س‌ ابیت : , لق هنوز سو کند خووت وفاداری و و هنوز میخواهی ها نخانه قلب و روحت را هم‌چنان سر بمهر بسرای خو وت نگاهداری ... شماخا نم تار با چه میت اهید گو تیا ۳ خر صرق هابتان ر | قملا نگفتید ۷ " ه ! يدام در ایتان گفتم که محسن اصولا شاعر است ؛ شاعر بو دن غبر از شعر آفتن است» صد‌ها شاعر مي‌شناسيم که شعر نمی توا نند بکو بند + مجسن هم مان من 2 از بجی "لهاست گرچه «تصی او ات شعر ها ی‌هم مبکو بد؛ ادار و حبه شاعر یعنی اغراق گو محسن در همه ی کار ی دوست دارد غلو کند؛ در ودغ بکوبد و تنها تفاو تی که باسایر آدم های دروغگو دارد ايبن است که در دع را ور لفاثه ز سای از کلمات تحویل میدهد... او برای همه ما سو گند خورد که نها نخا به لش را بروی کسسی دمی کشا بذ؛ آما این در ودع است او حتی در همان زما نها که مازن وشوهر بودیم خیلی 1سان و سا گی هر چه تمام تر هرز لي را که میدید آنهمتاعی را که داشت وآن ول خودش قلیش بوه هدیه را او میکود: یادم میاید شبی در بحی از میهما نی‌های خصوصی در ۲ نز ماد‌ها کهد رز دد گی ما کمتر چنین اتفافاتی روی میدق تنها گذ‌اشته بودو در گوشه دبگری سزش را در دامان ز لی که میگو دند شاعره توانائی است گذ‌اشته بود ؛ بر ای‌او شعر می‌خو | زد و گر ب4میکر ۵ *.. محسن برای چند جمله ز یبا که بد تیال هم ردیف میشد ذوق میکره ؛ برای يكك تر کیب لطیف شعری کربه میکرد لو ۵ ۰۰ بادم هست ۲ شب وقتی از آن جلسه میهما نی بیرون آمدیم با او ۵ عو | کردم واو آن شب دمن کات : من همينم که هستم..! ٩‏ ال ان ا گر همه نار احنشیها و همه درد‌ها را میتوا لستم تحمل کم در ت تحمل ابن‌غرور پیمار آو را نداشتم و از همان شب زمزهه طلاق و جدا ی امین ما ژر وی شد ۰ مه ۰ او حقیقت ز د گیی را دای باک‌مشت جملات و ثرمول‌های اد بی کردهاست و عجیب است چنین آدمی 4 دز لوشته‌هایش و در شعرهايیش همیشه وم از احساس میز اد لی‌احساس رین مر دی است که ند یده‌ام ؛ ابنطور برایتان بکویم او مرا برای همیشه ما ل خود ش بت تست و دا ین خاطر «ساطر اف و جواب من آوجهد اشت؛ 4 خووم ۰ ه و ۲ توت <نی‌در دامان آن شاعره شهر ما که براستی ز اسی زشت است و اشعارش پر از ععطش مرد‌خواهی است و تن ساصطلاح «سیمین» خود را در شعرها یش باین و آن عرصه میدارد اشت میر بزدو لی و قتی امن نود وم دو اآسا برای بکدیگر بوددم وجود سردی سود درست مثل همان «یخ های قطبی» که او دمن نسدت داده است « من آدم زباد دیده ام ۰ من کتاب ز باد خوایده ام . اما از طمقهشاعر مسدلت بی «ندو بار تر ۲دمی ندیده ام .۰ خیلی‌ها در ای‌من‌حرف‌هاز وه ند؛ شعر ها گفنه| ندوشیر ینز با نبها کر دد) ند اما هر گز مضحك تر از این شاعر آن آدمی ند بده‌ام» هیچوفت یادم امیر و د؛ در یکی از این مجالس میهما نی‌مرد شکم گنده صورت‌قرمز بدلماسی را که مد ام خنده‌هایاحهقا بایدر صورت‌دارد بمن معرفی کر د ند و او و قتی‌خوور ا در بر ابرمن دید ابتدا بازحمت زیاد سعی کر ۵" دوطرف کتشر ا بهم در سا زد و دکمه های ۲ ثرا بیا ندازد و بعد صور تش را «زدبك گوش من آوردو گفت : راستی شما از ۲ نچه میکو یند