Cinema Star (October 1969)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

: کنستا نتین ویرژیلکود یو ۱۳ ۳۹ تااینجای داستان : گانگستر « ماکز یمیلیان بر اهیم» که پدرش « اسپاد تا کوس» در اعتصابی به نفع کار گر ان به‌وسیله پلیس_ به‌قتل دسیسده است » پس‌از دهسال زندانی به زاد‌گاه خویش بوخادست بازمیگر دد و لی پیش اذ ‏ نکه به خا نه و نزد مادرش «مامامیکاه بر وه شبی‌دا ددهتل بسر میبر د وصبح روز بعد وادد دفتر کلا نتر پلیس «کاتر ان» میشو ۵ » یعنی جا ثی که اودا به‌سختی شکنجه داده و کس ی که بر ایش حکسم ز دا نی صادد کر ده‌است. ابتدا مددتی ما کز یمیلیان دا دداتاق انتظاد نّه میداد ند وسپس کاتر ان اودا به حضور می‌پذیرد . پس از یسك تفتیش بد نی» متو جه‌میشو ند که وی اسلحه‌لی باخود زدارد و بنظر میرسد قصد سوئی دد سر نداشته باشد .کاتر ان از گا نگستر ما کس میخو اهد که بر ای پلیس کار کند ولی وی یادآود میشوه که‌دد طول دهسال ز ندانی » شغل نجادی آموخته ودیکر نمیخواهد دود و بر دددسر بگر ده ومیخو اهدساده وآ برومندا ه ز ندگ ی کند . کاتر ان بسه او میگو ید جنا یتکار هر گنز نمیتواند دست اذ جنا یت بر دادد وما کس نز دما درش ب4 خانه اومیرود .پلیس اعمالگا نگستر ماکس‌دا تحت نظر میگیردو ما کس تصمیم میگیرد ز ندگی آدامی‌دا پیش بگیرد. با هعشوقه دیرینه خوش «روذا» ملاقات می‌کند ولی آشکادا م ی گو ید بهتر است دابطه ۲ ندو اذاین لحظه ببعد قطع‌شود و پس از آن بادختر بچه لی باسم< گل» آشنامیشود. «گل» عشق گا نکستردا بهدل‌میگیرد.دوابسط آنسدو سیب حسادت «دوذا» میشود طوریکه «دوذا » دست به‌خو ‏ کشی میز ند و گا نکستر گر یخته نزه ماددش میآید. باذ کر این خبر» «مامامیک» سکقته4 می کنسد و ماس وگل فا پد یدمیشو ندودد تیجه پلیس‌جستجوی خو یشد ادد این باده‌آغاز می کند... پزشك اداده پلیس می‌کوید: -آنها مانتد رومعووژو لت مرده‌ا ند و اقما تاش آوداست‌اما مرگ حا لت‌شاعر انه‌وروما نعيكرااذ ب ازایراست... عحیب ان که کا نکسترفیلا زاین 45 بمیرد باین فک افتاده که کلیه و قایع‌دا پتویسد , لحظه به لحظه , هرچه را که اتفاق افتاده» به‌عین کاپیتن کشتی که قبل اذاینکه کشتی‌یش غرق‌بشود همه اتفاقات را دردفترمخصوص یادداشت هیکند. کلانتی کاتران دستود مي‌دهد که دررا به بندند. به‌همین‌جهت در اتاقی که‌داخل آن اجساد مقتولین و کلانتر کاتران و دادستان وپزشك‌قا نونی‌وسه نفی‌بازرس پلیس هستند » بسته میشود.دد قسمت بیرون خانه ۰ سرباذات و ژاندادمها و دوزنامه‌نکاران و عکاسان استاده| ند. نبرده وتقرییا ها نندصحنه‌تی کلانتر کاتی‌ان بدیکی از سه‌نفی بازرسان دستور میدهد: «یادداشت‌های کا نکستردا برای‌ما بخوانید» باذرس پلیس بل بدسته کاغذخطی بزر گرا که‌روی آن‌با مداد نوشته شده مقا بل صورت خودمیگیرد و اینطود شروع بخواندن می‌کند: بادداشت‌های دك گا نگستر قبل ازه‌سافرت بزرك هن ما کز یمیلیان پراهیم ملقب به‌باریکاد برای باذ گوئی حقیقت و اینکه دنیا آ گاه بشودمطا لب ذیردا نوشته‌ام : یه ازمراجمت اززندان که دهسال طول کشید, فقط یك آرزوداشتم که دیکن به آن جهنمی که بیرون آمده‌ام بس‌نگردم » معدن‌نمك. معدن نمك جهنم است. بعداز آن‌که طعم این جهنم‌را چشیدم. تصمیم گرفتم که دیکی بدا نجا بر نکردم. اغلب مروم خودشان دا اذهمه‌چین دنیامحروم میکنند و محدودیت‌ها ثی برای‌خویشین قائل میشوند , مثلادرروزهای معینی روزه میگیرند, ازتفریحات و خوشکذرانیها صرف‌ندلر میکنند » بر‌ایایشکه بجوم نرو ند,جهنمی که آ نا ندیده وفقط نام [ ثر اشنیده| ند ومعذلك اذشنیدن نام آن میتر‌سند . امامن, من که‌جهنمدادیده‌ام میدا نم که چگونه است. بالاخره از این جهنم خلاص شدم وباد دیکی چشمم بسه روشنائی روز افتاد این بود که تصمیم کرفتم از همه‌خوشیهاصرف نظر کنم ,تا ایشکه‌مجددا دچارخط نشوم و درجهنم نمك‌نیفتمءقبل از اینکه بازداشت شوم و بهز ندان‌بیفتم گنجی دا لای دواد خانه‌ام مخفی کرده‌بودم» بعداز میاجمت ازذندان تصمیم گرفتم که‌دست با ین کنج نن نم»مناینتصمیمر| از آنجهت گر فتم که‌دیکی تسلیم وسوسه نفس نگردم.خد اشاهداست که هیچگاه اغوا نشدم‌تا این گنج‌را از معفی گاه خودبیرون بکشم .من‌نان‌روزانه‌امرا بوسیله کارواززود بازویم بدست آوردم ,بوسیله هنری که درزندان‌یاد گرقته‌بودم. رفتای قدیمی من » اعضای باند من » برای استفاده از این گنج مرا نهایت تحت فشار قرار دادند , امامن امتناع کردم حعی از رویت آن نی خودداری ورزیدم »من‌صرف نظر کردم که‌با نامزدم زندگی بکنم »با زنی که مرا دوست داشت وده‌سال‌شب‌وروز م:عظر باز گشت من‌بود. این‌زن به‌محیطی تعلق داشت که من نمیخ‌واستم دیکی بدا نجا تعلق داشته باشم. اوتنها نبود»هیچ کس بکلی تنها نیست. ما همه يكتکه از آن محیطی‌هستيم که از آن بر‌خاسته‌ايم. نامزد من تنها نزدم نيامده بود ءبلکه او میخانه‌ها و کاباده ها و هتل‌هاوزند گی با ندمن وهمه گذشته مرا ومحیطی که‌در آن‌ذند کی کرده دودم » همراه آودده بود. بعلت اینکه من‌بان دنیائی‌ که او آورده بودنم‌مخواستم هیج وجه ار تباطی‌داشته باشم» اذاین‌زن ص‌فنظ کردم. مثل يك کشیش نزدمادرم ذند کی کردم باوجوداین بدبختی بمن‌دوی آودد. نامزدم تصمیم مراهینی بن‌داشتن يك‌زند کی مرفه ویاك درك نکرد او حسادت کرد وقبول‌نداشت که من‌بعات پا کی‌و فضیلتی که برای‌خودم بر گزبده‌ام-البعه کلمه تقوی وفضیلت برایش قا بل‌فهم نبود زاو دوری کردم؛ او تصورمیکرد که زن‌دیگری‌هم دراین ماجرا دخالت دارد. بهمین‌جهت حسادت میورزید. بی آن که‌علتی‌داشته‌باشد. امروزصبح‌ذامزدم‌م| به‌مکانی که قبلادر نظر کر فته بود کشا نود او ببهانه اینکه ازخود کشی که کرده د نج‌میبرد اذمن‌خواست که به حتل‌محل اقامت اوبروم من به‌طبقه‌سوم‌هتل که اتاقاو درآ نا سود رفعم. نامزدم ددصددیر آمد که مراتحت فشاد قراددهد» نسه همین لحاظ روی‌لبه پنجرهر فت‌وتهدیدم کرد که خودش‌را به‌خیا بان پسرت خواهف کرد. من‌جلو پر بدم تااورا اذاین‌عمل بازدادم. دد همان لحظه‌ایکه میخواستم بکیرمش غفلتا حر کت‌ناشیا نهئی کرد به‌پائین پرت‌شد. من اذبالا دادوفریاد مردم‌توی‌خیا باندا شنیدم. مامودین بخش تصادفات وهم‌چنين‌يك آمبولانس هقا بل‌هتل حاضی شدند. می دانستم که نعیجه این‌جریانات برای‌من باز گشت بهز ندان‌است. به همین‌جهت سعی کردم خودم‌را نجات بدهم. خداشاهداست که درمسرك روذابی‌تقصیرم. سر نوشت| ب:طورمینخو است که‌او بمیرد, اهاس نوشت‌دا نمیتوان به ز ندانافکند. میدا نستم که مرامتعم بقعل‌روزا خواهند کرد.من با قیدضما نت ازز ندان آذ ادشده‌ام و بدونا یشکه توس‌طداد گاهی محا کمه شوم میتوانند مجددا بز‌ندانم‌بیا نداز ند.چون نمیخواستم که‌مجددا بن ندان بر گردم اذطبقه سوم به‌شیر وانی‌هتلد فتم‌وموقمیکه بآ نجا رسیدم نا گهان‌موعظه کشیش بخاطرم آمد که میگفت:«ما کس؛ سر عر فز م: دریناه کلیسا وتقوی دردنیائی که شبیه یك‌پلکان بايك آسانسوداست‌میعوانی فقط به‌طیقات بالا و تاشیروانی‌همبرسی» واقعا من‌هم تاشیر وا نی‌هعل رسیدم + کشیش‌همچنین گفته بوده « هرچقدر که تقوی و فضیلت بدون ایمان بخداو ندترابالاو بالات بیرد» بازهم نر باهمان‌مسائل واشکالاتی