Cinema Star (Jan 1971)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

افکر.. وبازهم نکر . و ثایفیومی خلوت میریزد سعی می‌کسنم پتو انم کاری‌بکنم نها خودشان ر من میرسانند بعثی باس قدورشته‌لور های‌در از وبار بكك مسجد گشوده‌اند ومن‌دوباره وا بالای سرم می‌بینم سجه‌زتت 1 ؛ا پدن‌هانی دراز و -یاهای کودا »و انکشتان گردو پا مان خون‌گر فته‌اشان دابه‌سن و و تنی‌دهانشان بار سی‌شو. » چهنم در بكك‌ندمی من نرار است دود و پخار سوزنده‌ای‌دور : دا قراگرفته ایت « درمیان بخارات ناگهان حس می‌کنم که ژمین و هوامعلق‌هستم وباد ۰ و ۱۷ لها۱9 نله حر دم ۰..ولیابند نعه ۳ بشان عون شده‌رهردنعه که‌باهم ) تپگبرنه حس می‌کنم سرم‌بادکرده و 5 بزیدگر میشود سس مردم درعمان 2 تاپوت حرا بر دوش دارند وارد نك و خاکی دیراشنای من که‌بهمنتهی میخودمیکردند درختان 3 و خشکیده از پس دوارهای کوناه چشمبمن دوخته‌اند. کاش‌میوانستم بقیه) 4 در مناسب‌ترین جای خود طاهو مشود فرضا هنکامی که بعلود بی‌ددبی حیوانی که نسل انها توسط نابود تشدهبلافاصل‌دوربین‌زاوبه بری دا در اختیاد میکیرد وژنی دا ز لا داخل ففس خیر ه شده‌است. دوربین «اهانستر |»علاوه‌بر اینکه رنه تفن ادمی باعث انقیراض نات میشود» توجه مخاطب دا ۰ ظاهری بین دو موجودی که در ر هستند » جلب مینمایدظاه رابااین چرا آدمها مابلنددر جلدحیوانات د وانن علاقمندی را باگران‌ترین مثل پرنده‌ها پرواز کنم‌وبه‌طرف‌خورشیدی که بالاکه سرم خونسرد و بی‌تفاوتایستاده برد و انقدر دورشوم که دستاعیچکدام ازاین اشباح وهیولاهای ترسناله بمن رسد میکوشم شاید بتوائم بلنهاد,مرنی قادد تیستم کوچکتر ین حر کتی‌ببد ثم بد هم یانتهای کوچه میرسیم -درچوبی‌تبرسنان تدیمی پیدا می‌شود د باز خل همیخه دوسه‌تا پیرزن باچادرهای سیاء‌بار:ویسا بدست جلوی در لشسته‌اند فضای‌ظ, انکیز گررستان گیجم می‌کنت مر ابطزی انتهای تبرستان میبرند جائی‌که بكاناق کر جك و محقر وحود دارد بابنحره‌های که !تکار عزاران‌سال‌است‌گر تنیعی دری آن‌ها نخسته ودری کهدو در سقوط که بری مرگمیدهدانها بیاعتد اناق کتار دبواد میکدارند و بیررن مپروند و درکمال قساوت مرا داخل آن فضای وحشت‌زای مر ده‌شورخانه فلیم‌ر امیلرژاند مردی آبله‌وو باجشمانی چون‌پات کاسه‌خون و دندان‌های زردد کر به بالای‌سرمابستاده و بین نگاه مي‌کند از نکاهش عیی‌جبز خوانده نمیشرد .بی‌تفاوت و سرداست انگاد که خودش سالهاست مر ده )نمیداتم جی در دمان دارد که مرئب آن‌رامی‌جود و از دای قرجوتروج دندان‌های بررلد « بوی مرلد گر فنه‌اش‌سوهان روحم کشیده میشود آب‌دهانتش وا بلای سرم روی دیوار می‌باشد و بمد دست روی سینهام میکدارد و بی‌اعتتا مشنول دراوردن لباسهانم عیتود پعدمر ! بلند کرده وروی بزدگترین وجدی‌ترین دشمنی که دادیم » یمنی خودمان حفظ کنیم جون فعلا خطرناتترین دشین انسان خود انسان است . فیلم و گرافی 8 آئینه هلند ۱٩۰,‏ 8 سازندگان سد ۱۹۵۲ 8 جستجو برای نفت ۱۹۵۴ 8 تربه وحشی ۱۹۵۲ 8 دنبای رقابت )۱۹۵ 8 ععدن نفت ۱۹۶۲ 8 گادشیوا ۱۹۰6 8 ددیگر دریانبود ۱۹۵۲ 8 دراند ۱۹۵۲ 8 شیثه ۱۹۰۸ 0 اهنك کوناه ۱۹۰۸ 8 برونده (ام بی) ۱۹۲۰ 8 باغ وحش ۱۹۱۲ 9 مدای آب ۱۹۲۲ 8 انسان د حیوان ۱۹۷۲ افروز (بقیه) سخری درازی قرار میدهد ب لخت‌لخب سم د میلرزم از تماس بدن لختم با سکوی سرد عضلانم کشیده میشود حودم را چمع می‌کنم . خدایا چراهیچکس می‌خراهد بفهند که من ژنده‌اب‌مرده‌شور با هیبت ترسناکش بالای سرم ابسناده و طرنی پدست دارد و مد ] اب ست ها د من بعکس ممیشه دقعه که آب بدنم را در سرو دویم میر‌بز د ض آغوش کیرد احساس یکتم کئیفاتر و متمف می‌سوم ۰ دستهایس را مرلب برروی‌بدنم مبلغر اند ۶ مس می‌بینم که نا آخر بن‌درجه درماندکی.واسارت سقوط. کردهام تافرر بارجه سفیدی دوی سورلم کنید «میخود ی بوک ند بشخدت اآزارم مهدهدوبعد حر؟ مثل نله لاشه لای. پارجه می‌بیجندو دو طر مش را مي‌بندند و بازهم معلق-. در فضا فشار دست‌های ناشناسو عمهمه مردم چرا راحتم نمیگذارند شههن گورنان دا گم کنمد ولی فریادم بی‌السر ست و آتها بازهم مر! پالاوپانین‌میبر ند و بمد احساس میکتم که در ۱ مین وروی خاکهای سرد و نمنأكهستم-_چنددنیته‌ای نهمان حاز باتی می‌مانم و گوش‌به‌سدای مردم میدهم که متفول خواندن دماوابه همستند و بمدء ناگهان دستی محکم وقوی مر! بلند می‌کند سرم بطرف پائین قرار گر فته و بنظرم میرسدکه دارم‌داخل‌چاهی سقوط می‌کنم حالم بهم‌میقورد و سرم گیج میرود"و در همین حال دستی‌دیکر سرم رامیگیرد وبعد دوباره احساس می_ کنم که آرام گرفت۵ام . چعچبس ۳۳ پارچه دا از دوی صورنم لذارمی خدابا چقدرتات وتار یسب بوی لند. خالر مرطو بر به‌هایمراپر م ی کاس تکاهی به‌بالا مپاندالم سدرست‌ستلا ین است که درته چاه هستم و چشم بهآسان دوخته ام زننه همه‌آن بالا جمع شده‌اتسدو بکد نحه می‌بیلم که ی دارند. می ختدند و با نکتت مرا در آن حالت فلاکت باد بهم نان مپدهند میچکس گریه نمی‌کند د من نکاهم رزوی دست‌تنهادوستم ثابت مي‌ماندکه استه بازوی زنم رای فتارد بهم. نگاه می‌کنند لبهابشان‌تی. جنبد ولی من می‌شنوم بخوبی, مبشنوم که زثم میکو ید گوربگورشده خیلی‌مواطم بود حالا دیکه میتوئیم باخیال راست بهم برسیم و فشاردستهای‌دوسنم بیشتر مبشود فریاد میزنم : ببشرنما نکر م یکنید. من نمی یسم م« فطر م یکنیدص مي‌شنوم سمرده‌هاب سنگی بالای سرم میکذارئدوحبسممبکنند. میخواهم بلند شرم ولی هبچراهی‌نیست_ من اینجا زندانی‌شده» ام زنده‌بگورشدهامياث زندان تتك و ناريك و خفقان‌آور لوب بسن تبناکه و خاکها آنها را می‌بینم گه دور مپشوند دست در دسث و میدالم بکدام خلوت خیانت‌یار: آخرین فرباد عصیانزده بی‌انرم بر دل خاف اه می‌کشد و سردی و لفزش مشملزکننده کرمما و جاتوران خائی دا دوی نن لختم احساس می‌کنم که داه بسوی چشمها و دعاسم کشود‌اند . ز حوشحالم که پس از 4 سال تعاألیت خیانه‌روزی و زحمات ژبادامروت, به ان جبزی که میخواستم‌رسیده| )وم ده مر! قبول کرده‌اند ویه‌خاطر محبت مردم و علامنداتم سمی خواهم کرد کهدرآینده نعالیت بیشتری داشنه باشم و.کنار هنریام دا از نظر کیفی به ططح‌یفری برسانم . تاکفته نماند که برای حصولَّه این موفقیت ماب و ناراحتی‌های زیادی را تحمل کردهام . حتی پدروهادر متعصم ثبت به‌کار غنری دن روی خوشی تشان ۲۲ ندادند , علاوه‌پرابنکه کار هفریام پامت" د که زندگی زباشولیام‌م‌یه خطر بيفند. معپط عتری ما متاسفانه انقدنا سالم‌است که اگر بك نفرهم در این محبط سالسم رشد کد د مرفق پشود بازهم اطراغبانش با دیده تردید یه‌اونگاه می‌کنند ۱ با جند هنه دیگر پر ای‌ند > امعلومی عازغ آمریکا هتم . ون ثل‌از زیمت به‌امر نقا در نمایشنامه‌ای که‌درای باژیگران سر یال تلغ و شیر بن‌به کارکردانی خانم لربا تاسمي شرکت دارند ر ده .ی ار ثایر های هر ان بر دری سحه خن اه آمد و افتاسی از پكه بیس‌امربکاپی!حت سس سس ترکن خواهم کرد : طلغ و شبربن ارائه میدهم ۰ دختری هستم که زیاد. به‌سائل مادی فکر لمی‌کنم ,که خالل ذ بخراهم پرای دیکر ان اپجاد تاراحد ی‌یکم . و اسازگاری من پاشوهرم یز سریال شابد موجب بشوه که‌دیگر در زندگی دافمیام هم خواستکاری سر افم نیاپد !۱ زن خاکستری (بقیه) آهنکین برندگان ؛ برواز دسته جمس آنها » ورانحه دل انکیژ کلهای د حشی سرخ و فرمز و شکفتن خالهای بارات خورده ؛ طبیعت دا عمر دوساره‌ای می‌بخشید . دد شالیزارها مردم پایکوبی میکر دند و دد شهر جثبش وجوتن. فجیبی بچشم میخورد , اما جلوی چشم پرستاز مهربان وزیبای بیمارستان «ب» يكث پرده تاريك کشیده شده بود واد همه جیز را سیاه و غم آود میدید. صدای پرندگان » بوک گنها » ن‌ننها ۵ رابشوق نمی‌آورد بلکه آوراپیشتر غمگین واشاته‌یساخت. محمود خان واگرم بایکدیکر خوشو خرم زندگی میکردند . آنها از بهاله دل مینو بی‌خبر بودند . تتها فر ببرز دوست خانوادگی محمود خان بود که‌دلش‌بخاطر عینو می‌تیید وهران عترعبد این نود نا بنجوی مورد توجه مینو قراد بگیرد. و نگاه بر نگاه او کره بخورد . اصا میئو همیه از نگاه فریبرز می‌گر بخت . لو خودش را متعلق به امیر میدانست وهر ناه دیگری را نست بخودحراممیدالست, یکشپ » فریبرز بخانه محمود خان آمده نود بکدسته کل لاله باخود آورده بود . اکرم زن دالی میتو نعجپ کرده بود که چرا فرببرز با دسته کل بطانه انها آمده . ابا ان معما خیلی زود حل شد. دفنی آنها سر سفره شام نشسته بودند محمودخان دو به اکرم کرد وکبت: فریبرز اذ مینو خواستگاری کرده نظر نوچیه 1 ۱