We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
ید آورد * بر زنپر حرفتعریف کرده د:
1 مچالنا بیکار) . قبلا برایسر وارولد کار می کردم . البته بیر سرد حقوق خوبی میداد » اما خودش غیرفانل تحبل بود بر عرد بو لداری است.همیشه بشوخی باو میگفتم شمااز س پولدارسد بوی پول میدهید. اوزندگی آرامی داشت یاکسی معاشرت با آمد و شد نم یکرد ذر فرفي سه ماهی که من آنجاکارمیکردم فنط سه ذقعه رون رفت آهم ماهیتك یقعه برای دفتن تثاتر . او عادت داردیول هیه چپز و هه» کس را نقد پردازد.هر ششماه به ششماه تانكمیرود؛ برایمخارج تشماهش مقداد زیادی پول از حساش برمیدارد ودر گاو صندوفتی واقع درکنار کاسخانه نکه می دارد .
کاری اهی کشید دنه ذل پیرزندا دعا کرد . اطراف خودرا دید زد » بصمد یکره سرا درخت جنارکنار گارازرفت ویکوك آن درخت واز راهبنجره "ارازطی
سه دقیفقه خود را نداخل خانهرساند
خانه غرگ در سکوت نود . گاری چراغ فوه خود راروشن کرد وبا احتیاط از بله ها بالا رف و سرازاناق غدا خوری در آورد . کتابخانمبین اناق خوابواتاق مهمان خانه قرار داشت . دد کتابخالهباز بو د نوز چراغ دستی راناطر اف انداخت اماناگهانچیغ حسلی کشید وبك فدم عغب پرید
در شماع روشنالیجراغدستیمردی یصر کت روی صندلی راحتی تشون
اری داخل شد
این مرد بدون نردید سرهارولد بود.جون از ببرمرد عکسالمملی بروز تکرده گادی جلو رفت و انوقت نود کل وحش نزده گفب
خدایا چه میبينم سرهارولد ر
کشتهاند
کاردی نا قبضه در قلب پیرمردفرو رفته بود و خون روی زانو ها ورویفرش دلمه شده بود . چشمهایمقتول بازبودند وبنحوی ترس آوراورامی نگربستندگاری
باز حمت نقسی نازه کرد و در دلگفت خدابا چه میبینم » پس آن بکی سر هاروند که خانه را ترقد کرد کیبود؟ من در محضر هردادگاهی حاضرمی هکتاب سمانی قسم بخورم او همسرهاروند نود اری از ترس میلرزبد ... اگراورا در همان خاله مييافتندعتهم به فتلشدنش حتمی نود ... لازم بود هرچه زودتر فرار عیکرد . دد آنائنا نکاهش بهگاو سندوق ز و داخلش خالی
فتاد » گاو حسدوق با
پاهای کاری نان سست شدند که بیاختیار رولروی جسدسست و سیگاری ات زد ودر دلگفت
بد لقشهای نود ؛ سرهارولد فلابیی
اگهان فگری بحاطرتی خطور کرده باعجله بر خاست از همانراه ی که خانه دا ترلك کرد 6 لیرون باع موتورش ر؟ از مخفیگاه دم آورد سواد شد وبه
میلچستر بازگشت و بکسره به تلالررفت
سامت ته و بانزده دفیقه بردهتثالر پالین افتاه و آنترالا بیست دفیقهای شروع شد . ۴اری بلیط خریده واردتثاتر تس بین جمعیت برخورد وبه بوفهرفت
در آنجا هرچه چشم نواند ازسرعارو لد الری ندید » بسالن رفت درالجا آنکس را کمی جست بیدا کرد به ردب پشت سر اورسانده نشست باانکشتبسانه او زد وگفت
سرهارولد کربپ
طرف اند! عکس العملی شان نداد گوئینهجیزی شندح نودو ن هکسیبشانه!شر ده بود. وقتی گاری برایدومینبار اور جد! کرد 4 عرد قرف رکنانگشت!
چه خسر شده ؟ چه میخواهید
کاری نجوا کرد
خونسر دیق خودتانراحفلانمالید نلند. شوند به بوفه بروید
خودرا
من دراتجانه بقیه دد صفحه ۲۸