Cinema Star (May 1976)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

فشرده کامل داستان ام سر جوانی. است که بکشب نم سیل مهندس‌قر شا سادف مکند» 1 ۸ پس 2 مر‌شاد ۱و ستری شدن او بیحارستان‌مهددی را بفرر ندی قول مپکنة در مدت ستری بودنامیر امینویرستاه ممارستان «ده باشق امبر مبشود و ریته مشق‌آنما عه ییا رخ عمسر ممدس فرشاد بطور اخوداگاه نه امیر گه بسر خرانده‌او می ز ملا نمند میشوهمدتی بعد 9 بت مملم مرسیقی پنام؟فای صعدری‌برای عتو هیج ِ » پی‌جرامیتو ردو زکرده اس ۲.7 ۱ ربور و راستین او ابو 7 ره عثق ۷ نه باسخ و رخ کشت : _ عی به نهران بر میگردیم: مهندس فرشاد که متوجه موفست موی مر خبی بود ۲:۳ همین امروژ ۰۰۰۰ ۱ ظهر آنروزهر سه نفرک شهر رشت را بسوی تهران ترا کردنده در طول راه اعیر سکوت کرده بو 3 فف بهیان چند لحظه‌ای مي‌اندپشید کسینورا وبعد از بود .. هنوز در نکاهش عشق و ادندهوع میزد ... مینو هنوز پرای‌امیر همان‌فرشته با وعععیو/ بوذ + ۰ بعد از اینکه فرببرز میئو را در حال صحبت کردن باامیر دیده بوده دیگر زندکی مینو و فریبرژان گرمی سابق را نداشت . فرببرر هرشب مست بخانه میامد . دبگریا مپنو حرف میزد وبااوشل بك برده رفتار مینمود , میلو گم‌گم‌داشت از زندگی خود عاصی میشد . شاید اگر زن دانی اش نبود اوبارها از آن خسانه تربخته بود. اما تصیحت های اکرم و دلداری های او بامث شده بود که مینو طافت بیاورد و سکوت کند , فریبرژ در بیمارستان «بهایا پرستاری‌باسم«ژهر ۲۵ آشنا شده بود ....زهرهلبلابکپار ازدواج کرده لود و علاگ گرفته‌بود و حالا با بدام انداختن فرببرز فرعت‌نازای‌بدستآورده بود تا فضای خالی زندگی خود دایسر دختری «زباه می‌آورده صفدری ماشق ابا اسر با اوکلاونز مشود مهندس فرتاد بی‌از اطلام ار مد مینر و امپر به‌خانه مپنو مبرود و لقاصا می‌کند برای اینکه امیر بدرس خواندن ادامه پدهد از مشق او متصرف شو؛ وا مینو میخواهد که امپر را رلاکند مپنو از فرصت استفاده می‌کسد و همراه محمود و اکرم دای و زرداشی خود که برای‌مدث‌دوسال به دمال متقل فده‌اند رامی ردتا مشود ابتك ادامه ابن عاجرا کند . بهمین سبب روز بر فریبرز فسبت » مینو ابن پرستار وننها افزوده میشد . کار ابن بی بحالی کشیده شد که فریبرز در طوله دوسه شب بخانه نمی امد و افلب بخ هر ه میرفت میئو که از عاحر 1 را نخس بود » بالاخره به نت امد ویکروز دائی خود گفت : ببین زن دای » ند بجهنم تبدیل شده. من از روژ فر دمرد را دوست نداشتم , اما بااو ازدواح کردم بااد کردم اما اون‌دیکه نوجهی نلداره و ناد . اکزم در جواب میدو هیچ حسرفی زراشت که ژد وقتی ۱ حبدافت رفتار مزندلی ۸ ی عسو الب د شه هم سخسوله میئو گر ابن وضع ادامه پیداکند فراد میکلم اکرم هراسان پرسید _کها ۲ هیر به حال یکه همع نام ونشانی ازم نباشد یدئبال همین سوال و جواب‌بود که گرم گت ؛ اراحت شاش . بجای این‌حرفها سم يکن با زئدی مارزه کت . میدائم که فرسرر نت نو دلسرد فکر میکئم که او با ن دبکری ۴ شده, من ۳ دی نمیتونه مت هش وکرفه هیچ مر بی تقاوت باشه . بلثبال همین جنتعوی کوئاه ارم تعقب کردند و دنیند ۲ مت تمیمارستان فرار داشت بهدخترلو سیاهی برخورد کرد وهردو نرکثاریکدیگر این حته (م افتادند . مینو ‏ دبلن آين شم ۵ یه اکرمگفت: وحودش پراز خسم ۳ اون کیه ۲ زکرم شانه‌هایش « کت : بالا انداخت و لمیدونم ۰ میئو گفت : خاق مد رد7 عمانطور که انها فرببرذ 9 ند ۱ تعقب میکردند » اگهان آن‌زن ۳۳ 1 بو توانستا وبه‌بشت سرخود نگاه کرد ومینو او را بشناسد . اوهمان زهره؛ هار 4 و دا خ تگنجکاوس حدانیشم نود میئو وفتی‌آنزند راه را جدالی ند رفتی اکرم د سب موه ماجرا را با محمون‌خان‌دد یب بت‌همی نت ۶ 4ب ]1 1