We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
میشد میامدی په پوفهی دا
همین خسات قلدکت مراکنت ! اسلا مهم په تفلیداز توه
يكحنجره؛ فرباد ربقیه) از دیکران گوشه میکرفتم
آميختيم ... پاك ماندیم پاعنق ... و عنقمان ۰ وست دانشکن. راپوشا ند
1 ۷
ننکده با کی سیجونیدی و
توی فیافهات که خطوطمسکم
و دلیدیر مردانهای داشت , يكحالت منفکری پود کههر پاهم در کوچهای حلوت راء میامدیم . باعم بودیمی مانده باهد برایتبگويم , پاید هیادی راکه درمست ؛ و کی را موجه میاخت . منکه دیگر حای خود داشتم . ۳ زجم ۶ من فربادبودم!ماجمچنان سا کت کفتی : چبه صهی تستمعانی که پانی بودم درمن جاری پوت عریان اآنقدر که می برحمه لحطات پتو نگاء میکزدم , آنقدر که کی بتو فنتهاست کمن «رن» دارم * تفت : فر میمیکند کم . چصکونی دانتم | چسکرنی . تویس میکمنی " حرفی س سر کل ر وحیرء بودم : فکرنمی کم هیچکس حتی چه کی گفتهباند؟توخودت بکو. هرچهپگونی ۳ نداری بر نی *» حودت چهر. خودت اینطور مثل من نگاه کردهبود! سکوت کردی عدیم و بهدوراهی تکی جذایم
حن سئوت میخردم ریاف منزیم . سس برباد توتدهبودی همهی س... نه هن شدهودم درءی کوچکی ام ر هم نضاه تردیم . شرمده بودی بو بونم اما بپسا... من اتثپویمآدا! ميچدیدم .. مس ۰ ازنو... يك ساعت کس ررکلاس نمیآمدی . هول برممیداشت. اعتراف میکردی » رنج میبردم . گفتی : انة ۱ پودم آعا پرلپ نمیآعیم نهاد؟ هت ميخردم و سضوب قرار مداشتم . اسلا حواسنبود. وقتی میآمدی انگار ء مهربان بودی که دلم يامد رویایت را خراب کم وپکويم ه رادم ر؟ ادخارمی نرد.... لا پخذار براپت بنوم ر مسعظهی بیهوالی ؛ يكهوای پاك سبسگاهی چریان هییافت. منتنهانیستم ...از خوبیومهربا نیحودم حا نهنیستیپرایتار يادبکويم وار آناك وا.... حوسدهاس من رلده میشدم از عثق اپنهامیخعتی . اماتوهمپیتقصیر بودی, دوراهم رادازی * همیثه تومیخعتی و من ثوش میبپردم . حالا ثه بسکه نگاهت کردم . بسکه خیره خیره نگاهت کردم نود يستی ستگم وش منوجه تدی . پهنگاهم اعتا کردی. پهچشمهايم که ترا تتها گفتم خداحافظ . ازيك کوچهرفتم و ب
۰ میضواست اعتنا کردی ... و یکروز یادتهست گکفتی یر . اماعنقت
از حمان اول که ترادیدم » چیزی درمن جاریشد. تما خیلی بهس تکاممیکنید چرا؟ لحنات مهربان بود اصا داغ داغ مثلعتق ... نه» خودعشق بود. که رعثه دردلسم نیشخندی هم درخود داشت .یاخثیار گفتم : توخیلی خود حالا هبهچیز تیاأمشدهاست . اپنحرفها مد ۱ انداخت. دیدمت فامتپفند « -ینه فراخ پاسپیل حردانهایکه خواعی ... گفتی : من ؟. کفتم : بله, تو... تو که خوشحالی از حنجرءایکسکوت راآموخته به
چقدر بلندقامتبودی ۱ آئچنان
ملث سر کردن پلدتر بسودیاز
لپ بالائیاترا میپوعانید: که از دور پچثم میآمدی
انکارخودم تبودم. کسی
باندقامتان دانشکد. ! راه کسیرفتی انکار زمين زیرپایت ایذیر بهعشق اعتراف میکرد
مرا دزدیدهای .. تو که مرا عاشق کردهای چه حرفهانی
نمیآیم. میداتم کهآهدنم جز زجری که بیا خواه
دیخر باشهاءتوجارتی وسف حاصل دیگری ندارد توبازنت باش وم تومیخنذدیدی . خوب که بدان کهکیاز اینجا, ازتوی اطافکش
میلرزید . مقروز بوهی. بیاعتا بودی. نگاحت به هیچپكاز حرفهايم را زدم ۰ گفتی ! چای میخوری ؟ یانونابه؟ اييكك بللدت ؛ گامبرمیدارم سح هتوزهی مح دخترها خيرء نمیشد. کمتر حرف میزهی . کلاس کهتعطیل دغوت بود.«علق» سدایمراجواب داد... ازآن پی مادرهم تمام
حسرتی بیشتر لیست و ميبينيم که مدینه فاضله ء به فاجعه . بدل میگردد ,
اين تفییر وتبدیل که طرحی ازآرزو به پاس بنست مینهد , تشاندهندمی بدبینی کامل ثاتزی رگ درلگاه به جامعه و راعطلف های اجتماعی ست , آدمهای خاتر ب رگ در رویاهایشان , تکیه گاهی یافته اند . برای هاکین سرمایه گذاری در شغلی که دلخواه اوست تکیف
مترسك (بقیه)
ثاتزی رگ از آلها آنیجدانمافند.
اپندو هريك «مدبه فاضله» ایدارند که بر ای رسیدن به آن از -د جامعه ونهاد های اچنعاعی مییاید در گذرند و علیرم منکلات چنین هم میشود ابا آنچه که در آخر از عنبنه فاضله آنهاباقی میماند جز
سِِ ۱
اطلاعبه سازمان فروش نماپندگان محترم اسنان مرکزی خواهشمند اس برای کسپ هرنوع اطلاع پازرگای واخط نمابندگی مرنوسیکلت های هوندا په بازرنتی هودا پحش آفای کرروش صفرنیا مراجعه فرماپند
تلفن ۸۲۸۵۰۲۸۳۳۳۸۲
نهران » روزولت . نمال امجدیه . شماره های ۱۹۵ تا ۱٩۸
۰ مب شماره ۱۵۰ ستاره سنما
گاهیست » که به تعبیری عدبه فاضلهاست. وبرای پاچینو ب رگشتن بخانه همایآرروست ۹ وعدینه فاضله دیگری... عيبينيم کهشاتزبر اه ایندو را در رسیدن به چنین آرزوهالی که ارزولیست و «حق سلم» است ناکامنشان عینهد . هردو عدینه فاصله خود را خراب شده مییابند اما در میان این وبرانه يك چیز بافنهاند آنهم دلدادگی اشانبهعدیگرو رابعله عاطفی ست که پیدا میکنند . آندو جدا از چابعه , خود را بافتهاند ۰ این کفایت میکند. تاطرد شدگالی از ایندست برای «بودن» وادامهی زئ دگیشان ؛ تقطه اتکای روشی پیدا کنند و علیرغم تعامی نا کامبها دوستیاثان را جشی بگیر ند . ات که نگاه شاتز در گتلخ است . اما این تلخی ؛ تحمیلی نیسست و ادای روشنتکری هم ... بویژه آنکه در سیتماهم داشتهايم کسانی را که تلخی آعمدینگاهخود را به سائل . خاهد روشفکری خود میب پدارند . خاتزب رگ حرفی میزند که در قولاندش اصرار نسورزد ابا آلجه که میگوید بخوبی اثر گذار و صادق است . شاتر ب رگ مرئیه سر نمیدهد ادا منسهوم مرئیه را در نگرنده» اثرمیدهد واو را به تفکر وبازبای خویش مینشاند . در آخر این عالیم که بقکر مرئیبای «بودن» خود سافتم واین همان تاثیری ست کهشاتزیر گ اتظار دارد . قوفیق خالز پس رگ را در کنتن نله نعلرهایش؛ دو مهرهستعدبازیگر هاکین و آلپاچینو کال بخشند.
لطفاً دا احتیاط
نیشگون بگیر ند