We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.
Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.
دون ژوان ایرانی پاورقیتازه ستاره سینما.ماجر ای زندگی من بسچ کی سوم
2 ِ رد ۳ ۰ ومیجوصسم ر! تور بندارم ب+4 او
يك جوان ایرانی است که بعلت تیپ شرقی و قيافه جذابی که بتورم افتادی + من وعزت تو اینجور کاره دارد میان زنان مجرد تهرانس وکسه فراوانی بدستمبآورد ۳ ف دا بح مین سعی و کار او آنچنان بالا میگیردکه تکی از مشهورترین جوانان هم بويم که تهر ان ینود و زنددکش: بکثورهای مختلف کشبده میشودو همه فکر میکردم ژرنگی کردهام و لعبتی رابتور
۱ 17 نو خودم صمد پاساسس
جازنان او را احاطه سکنند. ازاینکه باه ژرنگی.جنه دون ژوان ابرانی ۹ سر گذشتمردی است که اینك سین ما توانسته م جسی زژن را بشناسم بابلهی خودم زندگی میکند و یکی از چهرههای مشهور شهرما است. چازهای ناخ جر ایتکهالتت باه
وفتی براندی را آهته و آرام نوشيدريم ارام میج وستم عرت دوست او را بینم . حس هم خورديم و بموزیاك ملایم رادیو ستهای او زا گرفتم و تزد خودم کشیدم و تجکاوم تحر باث شده بود که این عزتدی؟ م که نا گهان سدای زنی درم ٩ 4 7 3 ۰ بوبه معتدی که روی لبانش نشاندم او رااز ِ ما ده مرا بیکدی؟ 1 د . خوئم را اماده باث مسرزه حود بی خود کرد . . ر میکردم . سودابه فوری در را باز کرد نمیداتم چقدر طول کلید اما وقتمی بره کننده ره در ابارتمان بدرون ۲1 ۲ ِ 1 ۳ ِ بجود اهنم روی موکت اطای ندام برهنهاو ۳ سم 2 , وی ست | مثاهده کردم که پاعر در کش و قوس سورتش را درست بینم امااندام کشیده و احطات سخت هوس بود. سینههای او ون سله اه بخود اورد وقتی درسته کد د وگو سیّید میلرزید و لحظات العتاب ]-حمی کح اورا بمنی حتیا 7 حالیکه جلو میامد و از پشتسرش
مساخت . ترهم فرو رفتیم و د پر تلا و تقلا بودیم . وقتی ساکت شدیم
هردو آرام کنارهم خواییده بودیم وسکوت عبیجا رافراگرفته بود و سراو زویسینههايم
قرار داشت .
و لذّت راهر لحظه بیشتر در وجودششعلهور
سای تمس
فردا صبح بعد از آتکه صبحانه را با حم خوردیم تلفن خانه زنگ زد. گوشیرا سودابه برداشت . یکی از دوستانش بود .بعد از تعارفات ممولصودابه گنت : گوشیستت باشه از اون اطاق باهات سحست کنم .سودابه درحالیکه پرهنه از < خواپ رفت . کنجکاو شده بودم برایچه میخواهد سحبتخصوصی کند . آهسته خودم را پشت در اطاق خواب رساندم وایستانم.
آره جون عزت ؛ نمیدوی چه تیکه ماهیه ء دیثپ تا حالا باهمیم و کلی عشق کردیم . دلم میخواد تو حتما ببینیش .., نهته ... من نیگرش میدارم تا تو بیای ... ب»کمی اولش خجالتیه . اما خوب میتونی باهاش باشی .
سدای سودابه مرا از خود بیخود کرد بود .این کمپلیمان هر چند برایم خوشآریند بود آما باینتی خودم را مواظت میکرم. مثل اینکه نقثهای در کاربود و من بازیچه نست آنها شده بودم ,
تا سودابه قلفن را زمین گذاشت خودم را بمیز صبحانه رساندم و قیافهای حق بجاتب گرفتم و ساعتم را نگاه کردم و گفتم: بایستی بروم .
يككعرتبه سکوت کرد . فکر نمیکره
من این حرف را بزنم . کمی دستیاچه شد
و گفت اگر صبر کنی منهم با تو خسواهم آمد .
گفتم : قراردارم و بایستی ساعت نه در محلی باشم .
ترحالیکه در ته دل خندهام گرفه وه تگلخش کزدم . مودابه کی مکت کسره و گنت : قراز بیقرار . نیساعت دیگر باحم خواهیمرفت . مرا سرچهار راه پهلوی پرسان و دنبال کارت پرو ,
فتم نه متاسفانه نمیتوانم ۰ کارمهمی دارم که نبایستی دهر بشه .
در حالیکه اصلاکاری نداشتم و ارخد!
س برهیخاست باطاق
۱