Cinema Star (May 1977)

Record Details:

Something wrong or inaccurate about this page? Let us Know!

Thanks for helping us continually improve the quality of the Lantern search engine for all of our users! We have millions of scanned pages, so user reports are incredibly helpful for us to identify places where we can improve and update the metadata.

Please describe the issue below, and click "Submit" to send your comments to our team! If you'd prefer, you can also send us an email to mhdl@commarts.wisc.edu with your comments.




We use Optical Character Recognition (OCR) during our scanning and processing workflow to make the content of each page searchable. You can view the automatically generated text below as well as copy and paste individual pieces of text to quote in your own work.

Text recognition is never 100% accurate. Many parts of the scanned page may not be reflected in the OCR text output, including: images, page layout, certain fonts or handwriting.

دونژوان (بقیه) . سپید شده بودم و مدام سوژه صحبت این و آن بودم . کنار دکتر پخش‌يك سرپرستار تازه رارمشاهده کردم زنی که با عينك سفیدی که بر چثم زده‌بود انم را باه زارد ای ری میایدا + : ورد( ماب کرد و بپاهایع دست کشید و قممتی از اندامرا که باستی جراحی پلاستيك‌شود باز «بینی کرد وه سر پرستار پخش چهار چشمی ذارد مرا نظاره میکند انگار يك. هیولای ما قل تاریخ دیس انشا . دکتر بعل از اتمام معاینه بروبه سرپرستارٍ کرد و گفت خانم محمودی . ایشان زا دستور بدهید با کرم‌مخصوض ماساژ بدهند که پوستشان نرم شود . دو روز دیگر جراعی خواهند شد . کرم مخصوص . نرم شدن پوست تن ۰.کمی ترسیلم یعنی نترسیدم کمی احباس کردم که چه کبی اپتکار را خواهد کرد . خود خانم محمودی -مرضیه یا ,يك پرستار جوان و تودل برو . دا ۱ يك آن آرامش نداشت ۰ میخواستم ام چه خواهن قد .! . با خود آرزو کردم که ایکاش از همین امشب کرم مخصوص را ببدنم بمالند و من لااقل مدت زمانی منگ این لذت باشم . وقتی دکتر خارج: شد . برای يك لحظه تصميم گرفتم خانم محمودی را هدا کنم.. معذرت میخواهم خانم‌محتودی حانم میصودی برگشت .و . با قیافه و فرمایشی بود. . خواستم بدانم چه وقت "انن مالش شروع میشود . " در .خالیکه 9 یه اش را بگیرد اکفت بر آزهمسن ات : ب میتوانم پرسم چه کسی این افتخار را بمن میدهد . بر چشمهايم زل زد و گفت .. آقا اين وظیفه سرپرستار بخش است . در را بهم زد و بیرون رفت و من خمیازه شدیدی کشیده و بخودم پیچیدم و خویم را برای يك ماجرای تازه آماده کردم . خانم محبودی سرپرستار بخش تازم میخواست امثب مرابا کرممخصوص مالش دهد. وقتی تنها شدم زنگیرا بر : آویم و خواهشی تب وقتی بقع لحتلنها طو لا شد و من میعو انم هر مووزت که دده او این کتار را انجام ندهد. ساعت هشت شب خانم محمودی بداخل اطاق آمد ۰ هنوز عینکش را برنداشته ابود اما متانت و وقار خاسی که در چهرء‌اش بچثم 0 مرا از نزديك شدن باو جلو ری تس ِ. وسط اطاق ایستاد و گفت س پامن کار داشتید . .. : بله خانم از وقتی شما رفتید من هاش کر فکر نصتوز دک میدانید تماس دست يك زن با بدن مرد» آنهم ماساژ دادن در ببك تختخواب نرم . من از شما خواهش میکنم‌این کار را نکنید. من طاقت‌این آکار را ندارم . خانم محمودی با ناراحتی گفت : من تعجب مبکنم که شما این را ما باتمام کسانیکه‌بایستی‌جراحی پلاستيك شوند ‏ این کار را انجتام میدهیم. شا مطمئن باشید. که انه تنها برایتان . اراحتی تولیدنسیئودیکه اسلا اجباس نمیکنید که دارند شما را مانا تفت میتوانم پپرسم برای چه ب برای اپنکه این کرم خاصیت کرخ کنندگی داود: خانم محمودی بیرون رفت .این زن نرای من معمائی شده بود د میشود زنی اینقدر سخت و مشکل ببا آدم طرف صحبت باشد : بعد از آنکه شام را خوردم موقع انجام دستور دکتر بود . خانم محموتی در حالیکه عیتکش رابرداشته‌بود وارد اطاق شد , پشت سر اومرضيهبايك‌سینی قنم بر میداشت‌و این دو:مثل دومامور اعدام بتدریج بجلوی تخت‌من‌رسیدند. خانم مصودی نمیدانست که من با مرضیه طی چند ساعت اخیر اشنائی پیدا کرده و يك رابطه پنهانی بینمان برقرار شده است بهمین علت‌وقتی‌سینی دوارا مرضیه -کنار تخت گذاره سر پرستار باو گفت . ایشان را يك دوش میدهید تا من بر گردم . 1 تخانم محمودی از اطاق بیرون؛ رفت و من ماندم و مرضیه و يك کار وازی 5 ت او انجام بدهد . او میباپست مرادوش میداد وبرهنه میکرد آماده پرای انجام دستور دکتر شوم. مرضیه بکتارم آمد بتدریج لباسهای مزاان تب تون آورب: :ایک البانی نازك یمارستان مرا از تین کشید و بحمام برد . چیزی نداش بگوئيم چون‌بدونآ نکن نش بح راهيم میداستم چه باید بکنيم . مرضیه دوش را باز کرد . آن وقدتی .ولرم شد آهسته لباسم را از تم‌خارج کرد و بزبردوش برد . گوئي این زن زندگی تازه‌ای بافته بود . آنچنان با عشق و علاقه: مرا میشست که‌انگار شیربن دارد اندام فرهاد را میشوید . ابتدا احساسی نداشت امابتدریج‌تماس ايش مرا بخود آوردو آنگاه‌نگاه آتش پار او را که داشت با چشمهایش بدن مرا جستجو میکرد . وقسی شستشویم تمام شد حوله رابروی‌بدنم اندااخت و مرا روی تخت آورد . حوله را از تنم‌درآوردو شروع‌بمالش دادن اندامم کرد . خود را"داشتتم اشتیم که بهم ۱۰ میباختم و داشتم میسوختم فکر میکردم که او دارد دستور دکتر را انحام میدهد . اما در کت کی هیجان و شهوت بودم که درب اطاق بصدادر آمد و خانم محمودی واره شد . خودم را پوشاندم . اما پر کینه وف لد امد عم را ار ای بیرون راند . خانم محمودی اند کی در اطاق گردش کرد تا من‌گرمدای دا بان قافه خی کنر يك ربع کشید تا بالای سرم آمد . همه چیز بصورت اول در آمده بو . او ظرف کرم رابدست گرفت‌و مقداری اه اک انگار آبی که بر آتش ربخته باشند خاموش شم و انگارنهانگار که‌زنی‌داره مرا ماساژ میدهد . رعب چتمهای‌او ام که شرفییا که بود او مثل يك استاد ماهن با سرعت عجیبی مشغول کار بود و من اصلا حنی نمیکردم که بتوانم در مقابل کازهای او عکس‌العمل نشان دجم اما نا گهان چشمانم ازحدقه‌داشت در میامد , خدایا چه میدیدم . خانم ووی قر ساد عیات و مق ود بیمارستان داغت تصهای ند میکفین و در حالیکه سین هایش را برهنه کزده بود خودش‌را بروی اندام من‌میکبین ۶ ند تنتر(بقیه) تسوت ی (مك کارتیم» که در طی‌این دوره» حقی برای جامعه آمربکا » و اظهار نظرهای‌فردی ء قاثل نميشدند مر که خود آسیب پذبرفته‌ی شیوه‌ی «مك کارتی» مخالف بزراك سوسیالیتم» چهره تازه کار سینمای‌ایر ان محسن چهره تازه نفسی اس تکه؛ ُ ائی خود را آغاز کنرده است .وی در فیلم «اغتفاد» که هنوز بروی اکرانانيامده ات : ابفا گرلفش ن خالی است ۰ اعتقاد را نظام فاطمی کار گردانی کرده و مهدی‌مصیبی تهیه تک انیت رید فیل فصیر ل سس ] فیلم می‌باشد . بهر حال امید می‌رود که مهن _بتواند موفقیت قابل نوجهی‌در سینمای اپران کسب کند . و قبع آغاز مود «دانفورت» نشانه‌ی قدرت حا کم به قربانیان پیشنهاد میکند که بسه وجود شیطان دروجودخودشان‌اعتراف کنند.. کبی نمی‌پذیرد و درین‌میان «جان: پراکتور » با همه‌ی عشقسی که به ماندن وزندگی کردن دارد » علمیار مشالفت است بر اس بخاطر نام نیکش -که تنها اصل معتبرربرای .است » نمایش نامه را تعبیری‌میسازد از میلر است قهرمالانه تن به مرك بازجوئیهای بیرحمانه‌ی او . در عین حال جالسنی کنیقان را هم تتد و بیرحمانه به انتقاد میگیرد و دیسن ن را بااين گفته طرد میکند: تاب پاریس این مردروزهای ‏ یکشنبه‌را به کشت و کار میگنراندا». «جان پراکتور من احتیاج به کشت‌و کاردارم». درمي‌باييم که این‌د و گفته وشن کننده‌ی داوری میلر نسبت بسه تین کشیثان است . نیز » برافتدار مار می‌نازد , تمایشنامه دن تگرش کستی #۶ روشنگر این مستله است که هم قدرت » برای قلع و قمع زبر دستان » هر بهانه‌ی کودکانه. ای را می‌پذریرد تا آنان را در بنه کشد » «ابی‌گیل» خواهر زاده‌ی « عالیجناب پاربس» بهمراه دخترانی جوان و ترسو » در جنگل نزديك شهر «سیلم» به رقص می‌پردازند که این کناهیست پزرلد برای رهائی از این مخمصه »به‌هسایگان خود تهمت میزنند که اینان ؛شیطان‌را در وجود آنها فرستادند . این گفته» ازسویمذ و همچنین صاحبان قدرت پذیرفته شده و داد گاهی ویژه‌برپامیگردد وقلع 1 میدهد : کسی «خود» را می‌یابد . اجرا اجرای کوثر , نه تنها تب مایت بای این هن بسا لب آانه که با از هم گسیختگی و پراکندگی » عداوم "لباشنانه راهم دچال لکت میسازه . تابدانجا که تماشاگر ازدریافت قضایا دور می‌غاند , و سرانجام در نمی یابد که حرف اصل نماپش در چیست؟ تمام شخصیتهای اصلی نوشته درین اجراء بت پرنوسان‌دار ند.درمثلمی بینیم که «گایلزکوری» همایون‌خادم ی اق که در آغاز ننایش . نخودهر آشی شوخ معرفی میشود : دراواخسر نمایش » چهره‌ی دیگری می‌یابد : سر متفر اطلانی 4 یادالفوررشت داربوش ابران تژاد که در متن » نمایندی ۳ ناپذیر قدرت حاکم است و سنگدلی‌ی بی منطقی‌را پیشه مستازی بر جرا روی انب 1 پذین زا عافد نطو مه میکند . راستی ۰ کوثر چه جنبه‌ای از نوشته را پرورانده است ؟ بقیه در صفحه‌قابل ‏ * صقحه 9۴ شماره ۱۸6 ستاره سینما